عکسدامبلدور از پشت میزش به شمشیر گریفندور که در دست کرفته بود مینگریست. بلخره آن را یافته بود. شمشیر بسیار قدرتمندی که جادوهای کهن و تاریخچه ای اسرار امیز با خود به همراه داشت. در زیر نور افتاب تازه دمیده به تلالوی شمشیر اندیشید و به اینکه این شمشیر از پس چه کارهایی بر میامد. چشمش به نامه های انباشته روی میزش افتاد و با خود فکر کرد از باز کردن همین نامه ها شروع کرد. :)
سلام همینو هم با کلی تلاش نوشتم :)
درود فرزندم
چیزی که نوشتی درواقع یک رول یا نمایشنامه نیست. رول متشکل از توصیف، فضاسازی و دیالوگه . متنت فقط شامل اولی میشه. راحت باش؛ بنویس و سعی کن طوری بنویسی که خواننده بتونه خودشو جای شخصیت های رولت بذاره.
رول های دیگهی این تاپیک رو بخون تا متوجه بشی منظور من چیه.
تایید نشد!