http://www.jadoogaran.org/modules/xcg ... 9671_256967_5175359_n.jpgپروفسور اسنپ هرشب یواشکی به آیینه نفاق انگیز نگاه میکرد و هر شب گریان و ناراحت از مرگ لی لی پاتر به اتاقش میرفت ناگهان روزی تصمیم گرفت تا انتقام مرگ لی لی پاتر را از ولدمورت بگیرد اما او میدانست که فقط هری میتواند ولدمورت را نابود کند پس تصمیمش را عوض کرد او تصمیم گرفت تا مراقب هری پاتر باشد تا اتفاقی برای او نیفتد او همچنان به هری پاتر مکان هورکراکس هارو نشان میداد و با کمک شمشیر گریفیندور که آغشته به زهر باسلیسک بود دانه دانه هر هورکراکس را نابود میکرد ولدمورت هم داشت برای حمله به هاگوارتز لشکر کشی میکرد همچنان نقشه ی قتل پروفسور اسنب را هم میکشید او به بلاتریکس لسترنج دستور داد تا به پروفسور اسنپ حمله کند و او را بکشد،هری وقتی توانست از طریق ذهن ولدمورت بفهمت که به بلاتریکس لسترنج دستور قتل پروفسور اسنپ را داده سریعا به پروفسور اسنپ خبر داد پروفسور اسنپ به هری پاتر گفت که وقتی بلاتریکس لسترنج به اینجا رسید سریعا قایم شود چون جان هری برای او با ارزش تر بود و هری پاتر هم به پروفسور اسنپ اعتماد کرد و زمانی که بلاتریکس لسترنج به انجا نزدیک شد هری قایم شد،در همین موقع پروفسور اسنپ برای جنگ اماده میشد ،ناگهان بلاتریکس لسترنج پروفسور اسنپ را پیدا کرد و او از پشت ورد اکسپلیارموس و بعد ورد ایمپریو را اجرا کرد پروفسور اسنپ نمیتوانست کاری کند،پروفسور اسنپ بسیار ناامید شده بود که در همین زمان هری پاتر از پشت بلاتریکس لسترنج را غافلگیر کرد و ورد اکسپلیارموس را اجرا کرد پروفسور اسنپ هم با سرعت چوبدستی خود را برداشت و بلاتریکس لسترنج را طناب پیچ کرد و به زندان آسکابان برد،فقط 2 هورکراکس دیگه مونده بود یکی مار ولدمورت و دیگری هری پاتر،پروفسور اسنپ حقیقت را به هری گفت و هری فهمید که یکی از هورکراکس ها خودش است هری کمی ناراحت شد اما حقیقت را قبول کرد پروفسور اسنپ با هری نقشه کشیدن و قرار شد که پروفسور اسنپ با شمشیر گریفیندور مار ولدمورت را بکشد و در همان زمان هری با ولدمورت مبارزه کند،هری از طریق ذهن ولدمورت او را به جنگ تک به تک دعوت کرد و ولدمورت هم قبول کرد،ان دو در جنگل ممنوعه با هم مبارزه کردند و مار ولدمورت کنار ولدمورت بود،پروفسور اسنپ هم پشت سر ولدمورت بود،ولدمورت که متوجه نشد پروفسور اسنپ پشت سرشه سرگرم مبارزه با هری بود او به هری گفت که خیلی شجاعی که تنهایی به جنگمن امده ای ولدمورت ناگهان ذهن هری را کنترل کرد و همان موقع پروفسور اسنپ با شمشیر گریفیندور مار ولدمورت را پودر کرد همان لحظه ولدمورت از ذهن هری خارج شد،هری با بی حالی به زمین افتاد، ولدمورت با خشم ورد آوراکاداورا را اجرا کرد و پروفسور اسنپ را کشت هری فریاد بزرگی کشید او بلند شد خواست به ولدمورت حمله کنه،ولدمورت بدون فکر به هری حمله کرد و ورد آوراکاداورا رو ایجاد کرد و هری پاتر را کشت و خود ولدمورت هم مورد.
پایان.
((اگر در این داستان به کسی توهین شده من شخصی از ان معذرت خواهی میکنم.))
درود فرزندم.
بهتر شد، گرچه باز هم روند سوژه خیلی سریع بود. اما توصیفاتت بیشتر شده بودن و غلط های تایپیت کم تر.
بهتر بود دیالوگ هم بنویسی تا رولت بهتر و جذاب تر باشه.
و...
اینتر کجاست پس؟ کل رول رو نباید یه سره و پشت سر هم بنویسیم. پاراگراف ها رو با دوتا اینتر از هم جدا کن، این کار باعث میشه ظاهر رولتم خوب باشه و خواننده هم با اشتیاق بیشتر رول رو بخونه.
با همه اینها و با امید به این که اشکالاتت با ورود به ایفا حل بشن...
تایید شد!
مرحله بعدی: گروهبندی