هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: تصویر شماره 5
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹
#1
اوه اونی که کلاه گروهبندی رو روی سرش گذاشته رو میشناسم. اون جیسون مک کارتی همسایه ماست.
به پسر کوتاه قد و کوچولو روی صندلی اشاره کردم و اونو به دوستم آندره نشون دادم. اصلا فکر نمیکردم که اون جادوگر باشه آخه خیلی پدر و مادر عادی و بی حاشیه ای داشت که من اصلا باور نمیکردم جادوگر باشد.
بگذریم از خودم بگویم. من تام جانسن هستم. دانش آموز سال دوم هاگوارتز پدر جادوگر و مادرم هم مشنگه. اما من جادوگرم
پدرم در وزارت سحر و جادو در بخش بایگانی کار میکنه و مادرم هم در سو پر مارکت محله ما کار میکنه و هردو از کارشون راضین.
اما من پسری تپل و عاشق درس پیشگویی و تغییر شکل هستم ولی در درس مبارزه با جادوی سیاه افتضاهم. در گروه اسلیترینم اما دوستان زیادی در گریفیندور دارم. یک بار برای تیم کوییدیچ آزمون دادم اما به کسی نگویید در آزمون هم آخر شدم.
مادرم خیلی پول دار است برای همین بهترین وساِِئل جادو گری را دارم.
چوب دستی ام چوب نمدار و مغز آن پر ققنوس است.
این توضیحات کلی از خودم. و میخوام داستان اولین باری که وارد هاگوارتز شدم را براتون بگم.
من دو سال پیش با دریافت نامه ای از هاگوارتز
دانش آموز اینجا شدم. با پدرم به کو چه دیاگون رفتیم و کلی خرید کردیم. بعد از چند روزبه ایستگاه قطار لندن رفتیم. و وارد سکوی 9و3/4شدیم. آنجا خیلی شلوغ بود. مادرم گریه میکرد زیرا من تابحال از آنها دور نبودم و مادرم نگران حالم بود.خلاصه سوار قطار شدم و به هاگوارتز رسیدم. با قایق همراه با هاگرید که خیلی پیر شده بود{نسبت به داستان} به مدرسه جادو گری هاگوارتز پاگذاشتم. یکی از استاد ها برای خوش آمد گویی ما به سمت ما آمد و بعد از خوش آمد گویی مارا به سمت سرسرای ورودی هدایت کرد. به سرسرای ورودی پا گذاشتیم کلی دانش آموز تازه وارد به درو دیوار هاگوارتز نگاه میکردند و من به سقف جائویی خیره بودم. البته به جز دانش آموزان تازه وارد کلی دانش آموز کنجکاو به ما نگاه میکردند به سمت کلاه گروهبندی رفتیم و وقتی همه ساکن شدند کلاه گروهبندی شعر خود را آغاز کرد وبعد از شعر نام های مارا یکی پس از دیگری خواندند تا کلاه را برسر خود بگذاریم و گروه ما انتخاب شود. نام مراکه خواندند با استرس به سمت کلاه رفتم و کلاه را بر روی سرم گذاشتم.
کلاه از من پرسید کدام گروه ها را دوست داری گفتم گریفیندور و اسلیترین.
گفت :انتخاب عجیبی است.پس اسلیترین
من با خوشحالی به سمت اسلیترین رفتم. و از آن به بعد دانش آموز اسلیترین هستم.
متشکر که داستان مرا خواندید


چیزی که اینجا میخوایم، یه داستانه که روند مناسبی داشته باشه و خواننده بتونه با اون ارتباط برقرار کنه. این داستان میتونه در قالب خاطره هم باشه. ولی لازمه که کامل توضیح داده بشه تا ایجاد سردرگمی نکنه و علاوه بر شروع و پایان مناسب، یه اتفاق یا گره هم داشته باشه. ازت میخوام یه بار دیگه همین داستان رو بنویسی، ولی به جای بخش اول که با بقیه داستان پیوستگی نداشت، از خلاقیتت استفاده کنی و با استفاده از توصیفات، یه ماجرا خلق کنی.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۹/۱/۲۲ ۰:۳۳:۳۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.