هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سلام بابا ولدی


اسطوره ای کوچک و ارزشی از درون خاک بیرون می آید . بلند می شود و پس از آنکه خود را در گورستان ریدلها میابد و لرد ولدمورت را جلوی خود می بیند به زانو در می آید و از وی طلب مغفرت می کند . گویا مدتی تغییر شناسه داده بود ، اما باز جای شکرش باقی بود که هرگز به جرگه ی محفلیان قق نپیوسته بود .

ولدمورت نگاهی به اطرافش می اندازد . باد برگ درختان را به رقص وادار کرده است و موهای لرد - در صورتیکه بره مو بکاره و خودشو خز کنه - در باد با هم می جنگیدند و این طرف و آن طرف می رفتند .
به سمت بارتی کراوچ ، مرگخوار کوچش رفت و دستان سفیدش را زیر چانه اش گذشت و صورتش را بالا آورد .
لبخندی شیطانی زد و فریاد زد : خوش اومدی !!!

بارتی خود را پایین تر آورد و کفش های لرد را بوسید . به سرعت و به دستور لرد از جایش بلند شد و در برابر لرد ایستاد و لرد به آرامی به او نگاه کرد ...


گفتیم یه رولی هم بنویسیم و که نگین باز برو رول بنویس :دی

چند تا سوال به فرم شما اضافه میکنم:
من چند بار دیگه باید تو رو تایید کنم؟
من کی از دست تو راحت میشم؟
چند تا جون داری؟
مطمئنی هورکراکسای اربابتو کش نرفتی؟

در کمال خشم تایید شد.




من چند بار دیگه باید تو رو تایید کنم؟
به من چه ؟ مشکل از مدیرانه ... شما گفتین که هر کی تغییر شناسه داد دسترسی ندین ! من با شناسه ی بارتی دسترسی داشتم . پس باید می دادن :دی
من کی از دست تو راحت میشم؟
دیروز خوبه ؟ :دی
چند تا جون داری؟
بابا :( من اعتراف می کنم که 3 تا جون بیشتر ندارم و الان فقط یه جونم مونده !
مطمئنی هورکراکسای اربابتو کش نرفتی؟
بابا ولدی . من فقط 3 تا هورکراکستو کش رفتم ! راست کی گم :دی


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۳ ۲۰:۵۸:۱۱
ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۳ ۲۱:۲۱:۳۳


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۱۱:۰۵ جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷

گیلدروی لاکهارت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۷ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۷
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 72
آفلاین
نام:
گیلدروی لاکهارت

لقب :
گیلدی

سابقه عضویت در مرگخواران:
بعله ، بارتی کراوچ سابق

سابقه عضویت در محفل :
خیر

هدف از عضویت:
خدمت صادقانه به لرد

آیا حاضرید در راه لرد سیاه جان خود را فدا کنید؟
بعله

نظر شما در مورد محفل چیست؟
نظر خاصی ندارم

بهترین و مناسبترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟
نمایان کردن کله ی کچل لرد به آنها ، زیرا از بس گولاخ است باعث می شود که مغزشان اِرور بدهد ...

لینک دو پست :
1. خانه اصیل و باستانی گونت ها - 21#
2. خاطرات مرگخواران - 144#


یا لرد ! از اونجایی که دیدم شما ناراحت هستین ، گفتم دو پست ادامه دار و تکی بزنم و درخواست مرگخواریت بدهم تا مورد عفو قرار گیرم ... سایه لرد تا ابد مستدام باد

ناراحت نيستم.منظورم شما نبودي.از اين به بعدو ميگفتم.چون شخصيتها باهم فرق ميكنه.
شما مدتهاست مرگخواري و مرگخوار ميموني.لازم نبود درخواست بدي.با اين همه درخواست مجددضرري نداشت.

.بازم تاييد شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳ ۱۳:۵۸:۲۳


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ سه شنبه ۳ دی ۱۳۸۷
از اون دنیا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 208
آفلاین
سلام لرد عزیز

نام:فنریر

سابقه عضویت در مرگخواران: نوچ

سابقه عضویت در محفل :اوق

هدف از عضویت: تنوع

آیا حاضرید در راه لرد سیاه جان خود را فدا کنید؟

ترجیح میدم اول جان بقیه رو فدا کنم ، لرد ولدمورت به کسی احتیاج نداره که جانشو براش بدن خودش همرو بوق میکنه.


نظر شما در مورد محفل چیست؟ مرغدونی


بهترین و مناسبترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

ولشون کنیم به حال خودشون خودشون دخل همو میارن ...

ارباب به سلامت باد واینا...

هدف از عضويت تنوع...هان؟

شما تشريف بيارين من زندگيتونو متنوع ميكنم.
پستاتون خوبه ولي اميدوارم فعاليتتون محدود به تالار خصوصي نشه.

تاييد شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۳ ۳:۴۰:۴۳

[b]زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست ، هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ، صحن


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۷

سر سیریوس بلـک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۲ جمعه ۶ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۷ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
از Graveyard
گروه:
کاربران عضو
پیام: 582
آفلاین
نام:سيريوس بلك

سابقه عضویت در مرگخواران:

زماني معاون بودم

سابقه عضویت در محفل :

بيش از 7 ماه رئيس محفل بودم

هدف از عضویت:

بيكاري

آیا حاضرید در راه لرد سیاه جان خود را فدا کنید؟

نه


نظر شما در مورد محفل چیست؟

نظري ندارم

بهترین و مناسبترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

پيف پاف


+++++++++++++++++
لطفا اين رو بچسبون ته قبلي چون گفتي فرم اين رو پر كردم


ما به آن سید و این میر اردادت داریم
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

[url=http://us.battle.net/wow/en/character/burning-legion/


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۰:۴۵ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷

سر سیریوس بلـک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۲ جمعه ۶ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۷ یکشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۰
از Graveyard
گروه:
کاربران عضو
پیام: 582
آفلاین
سيريوس یک آن خواست دست به چوب بشود و دامبلدور را سر جایش بنشاند اما از این کار منصرف شد. (قانون های امنیتی ضد مشنگی اختراعي دامبلدور !!! ) با همان غرور همیشگی اش به طرف خانه شماره 12 برگشت، پشت سرش شنل سیاه رنگش در هوا پیچ و تاب می خورد فکری در سرش بود، دیگر نباید بیش از اين زحمت مي كشيد و بی گدار به آب می زد، امروز کار را تمام خواهد کرد ، براي هميشه !.
در را بست ، بدون توجه به ضربات متعددي كه بر ديواره چوبي و فرسوده آن فرو مي آمدند ..كريچر نگاه غمباري به او كرد ..به اربابي كه شايد در آينده با آمدن ديگراني كه براي هميشه منزل او را به تاراج مي بردند نميديدش ...
مي توانست آخرين نگاهش باشد پس بيشترين بهره را از آن برد..آخرين عضو خاندان با شكوه بلك داشت مي رفت و از دست آن موجود مفلوك كه به آشپزخانه دود گرفته اين محل بيشترين دلبستگي را داشت هم كاري بر نمي آمد ..سيريوس مي دانست كه او تلاش هاي خود را كرده است ولي..هميشه ديگراني بودند و اين بار سيريوس تن به خفتي كه او را بدان دچار كرده بودند نمي داد چرا كه ديگر دليلي براي ماندن نداشت ! اين همه محافظه كاري براي كسي مثل او غير ممكن بود ..دادن اختيار به آنهايي كه نمي دانستند كيستند و تلاشي هم براي آن نميكردند ..مي آمدند و مي رفتند بدون اينكه هدفي والا داشته باشند ..محافظه كاري ..چيزي كه او و دوستان قديمش از آن نفرت داشتند و شايد به همين دليل بود كه يكي يكي رفتند و او را با دامبلدور تنها گذاشتند !

سيريوس ديگر طاقت نياورد ، به طرف در رفت ، با خشونت آن را گشود و براي لحظاتي به دامبلدور كه روي زمين با ريشش در هم گره خورده بود نگريست ..از كنار او گذشت و تنها اجازه داد گوشه ردايش صورت فرتوت و منقرض شده دامبلدور را نوازش كند ..پوزخندي بر لب داشت و آخرين پيچ و تاب شنلش در سايه هاي كوچه ناپديد شد .صداي پاق ضعيفي به گوش كريچر كه دوان دوان به دنبال او مي دويد رسيد ..پهناي اشكي كه صورت كوچك و ظريفش را پوشانده بود مانع از ديدن پيرمرد كنار در شد ، چرا كه او هم به جاي خالي آخرين چرخش شنل خيره شده بود ..كريچر در را بست بدون اينكه بداند دامبلدورا پشت در جا مانده و نفرين جد سيريوس مانع از ورود افراد بدون حضور وارثشان مي شود ..گريمولد ناپديد شده بود ..شايد براي هميشه !... كريچر بر زمين چمباته زد و صورتش را در آخرين لباس اهدايي سيريوس فرو برد ..توانايي تحمل اين غم را نداشت ..لباس ..صداهاي پشت در ، براي او ديگر اهميتي نداشت حتي اگر صدايي بود كه در اين چند روزه اخير هر روز آن را شنيده و مجبور به تحملش شده بود ..صداي مرد اول هاگوارتز ديگر ارزشي نداشت در برابر غم فقدان محبوبب ترين و منفور ترين اربابش !!!

زماني ديگر
شايد ساعتي ..روزي يا ماهي دگر

در همان احوالات بود، مانند جادوگري خسته و تنها در بياباني داغ قدم برميداشت. هيچ كسي او را نميديد و نميتوانست ببيند! مي رفت و مي رفت .خسته و افسرده ... رداي سياهش ديگر كثيف شده و روي زمين كشيده ميشد و نگاه نا اميدش اطراف را ميكاويد. به كجا ميرفت؟ خودش هنوز مطمئن نبود، هنوز آنقدر قدرت داشت تا راهش را به سوي دره گودريك پيدا كند هر چند كه زمان و مكان را گم كرده بود چرا كه به ياد آن پيشگويي افتاده بود ، يادش مي آمد روزي را كه براي اولين بار با قدرت مطلق جامعه جادوگري، ولدمورت روبرو شده بود !

ولدمورت گفته بود: تو زنده خواهي ماند ، اما به قيمت تمام دوستان و زندگيت .من بدست تو يا پسر خوانده ات كشته نخواهم شد .بيهوده با من ستيز مكن. راه بازگشت براي تو وجود دارد.
اما او با كينه توزي گفته بود: چرندياتت را براي خودت نگه دار تو پير مرد خرفت نميتواني جلوي من رو بگيري ، به هيچ قيمتي

اما ولدمورت راست ميگفت ، سيريوس هيچ وقت نتوانست او را بكشد . تا مدتي براي جرمي ناكرده فراري بود و بعد خود را يافت و بر خود مسلط شد و آنگاه بود كه خود را اسير اين غم بي پايان ديد ..دامبلدور با دلايلي كه فقط براي خودش قابل توجيح بودند مي كوشيد او را در قفس نگه دارد چرا كه شايد خودش هم از قدرت درون او ميترسيد ..زندان سيريوس را به فرد ديگري تبديل كرده بود ، شخصي كه حاضر بود هر كاري انجام دهد تا انتقام خود و دوستانش را از ولدمورت بگيرد .

بياباني بي انتها... همچنان ميرفت و ميرفت تا اينكه نور خيره كننده اي بر روي تپه اي در آن نزديكي توجهش را جلب كرد. بي هيچ ميلي به سمت ان نور حركت كرد بدون شك اين نور آتشي جادويي بود ..او انتظار ديدن كسي را در اين بيابان نداشت
___________________

مقر فرماندهي ولدمورت

- : تو اسنيپ ... با تو هستم همينطور كه ميدوني مرگخوار عزيز من! سيريوس بلك كه زماني از بهترين دشمنان مدرسه اي تو به حساب مي اومد و حماقت هاي بچگانه تو و نفرتي كه از خودت در اون ايجاد كردي اون رو به طرف محفل ققنوس كشوند و باعث شد كه بشه وفادارترين يار دامبلدور هم اكنون گريخته و البته به غير از من كسي از جاش خبر نداره. ميدوني كه خيانت به دامبلدور و رفتن از پيشش به چه معناست؟

سوروس اسنيپ از جايش برخاست و تعظيم بلند بالايي تحويل داد ، در همين حال گفت :
-سرور من قدرت در دست شماست .
ولدمورت نگاهي به سرتاپاي او افكند و احساس حقارت چهره اسنيپ از ديدش پنهان نماند ولي ادامه داد
-: البته سوروس . من به تو و تمامي مرگخواران ميگم كه ما از الان با جبهه سفيد وارد جنگ خواهيم شد. لشگر ما روز به روز كاملتر شده است و من ميخواهم اعضاي جديدمان را معرفي كنم ..شايد تا حالا يكي شونو شناخته باشي‌؟
ولدمورت سكوت كرد تا آثار سخنش را در چهره اسنيپ ببيند صداي ازار دهنده اي از دهان اسنيپ خارج شد ولي جلوي لرد تعظيمي كرد و پرسيد :
- سرور من افتخار دارم بدانم شما چه كساني را به ياري ما برگزيده ايد؟
ولدمورت سري تكان داد و به او نگاه كرد:
- سيريوس بلك
يكباره سكوتي وحشتناك سرتاسر تالار را در نورديد و بعد اسنيپ گفت:
- كي قربان ؟؟ سيريوس بلك؟؟؟
ولدمورت بدون هيچ توجهي به حالت غضبناك اسنيپ در حالي كه با انگشتان بلند و باريك سفيدش اشكالي را در هوا مي ساخت گفت :
-بله و تو اكنون موظفي به دره ي گودريك بري و به اون بگي من دارم به ديدنش ميام
اسنيپ دوباره تعظيمي كرد و گفت :
- من قربان ؟ ولي من !؟!؟!
ولدمورت با عصبانيت به اسنيپ خيره شد و گفت :
-نافرماني.. همين الان به دره ي گودريك ميري و مقدمات را حاضر ميكني
______

سيريوس پا در ميان نور گذاشت و ناگهان همه چيز عوض شد به پرواز در آمد همه چيز در اطرافش به گردش درآمدند ، زمين و آسمان و ...

محكم به زمين سفت خورد و بعد ديگر چيزي نديد. بعد از ساعتي كه چشمانش را باز كرد مردي با رداي سياهي بر تن را در مقابل خود ديد آن مرد كسي جز لرد ولدمورت قدرتمندترين جادوگر سياه عصر خود نبود ولدمورت دست او را گرفت و او را از زمين بلند كرد.
- تو بايد سيريوس باشي! من خيلي منتظر اين لحظه بودم.

سيريوس ناگهان از حضور ولدمورت شوكه شد و خود را عقب كشيد. بزرگترين دشمن او اكنون در يك قدميش ايستاده و به او لبخند ميزد!!!
- چي شده سيريوس بلك؟؟ نكنه از من ميترسي؟؟
- نه ,‌ من ؟؟هرگز!!! ,‌ من از روزي كه تو جيمز و ليلي رو كشتي از تو بدم ميومد و منتظر روز انتقام بودم
- ولي من براي دوئل اينجا نيومدم ,‌ من تو رو از نا اميدي مفرط و افسردگي مرگ آور بيرون نياوردم تا با تو بجنگم.اومدم بهت پيشنهاد همكاري بدم
صداي سيريوس در حالي به شدت ميخنديد :
- من با تو ؟؟ از اين مسخره تر نميشود. من در تمام عمر بدنبال انتقام از تو بودم و حالا ....
- بله , من به تو پيشنهاد ميدم كه به من ملحق بشي . مرگ ليلي و جيمز همه اش يك تصادف خيلي مسخره بود كه من اصلا انتظارش رو نداشتم
- تو دروغگويي ولدمورت و فاسد كننده ي دل , من تا پاي جان با تو ميجنگم.
- ولي تو الان قدرتي نداري سيريوس . تو در اعماق مرگ بودي كه من تو رو نجات دادم تا با هم يك ارتش درست كنيم. من و تو تا نا لايقان رو بركنار كنيم و تو هم به دنبال بر كنار كردن همون ها هستي ولي راه رو بلد نبودي ميدوني هميشه منافع مهمتري هم وجود داشته!!!
- من... خب بله من به دنبال نابودي بي لياقت ها هستم. كساني كه وقتي ميتونند بجنگند مصالحه ميكنند . ولي باز هم اين دليل نميشه كه من با تو متحد بشوم.
- بله سيريوس!! .. خود دانی!!...ولی پیوستن به لرد ولدمورت هم مزایای خودشو داره!!!میتونی به هدف خودت برسی ...فقط کافیه بخوای....البته اول باید زانو بزنی و طلب بخشش کنی!! و سپس در خواستتو برای مرگخواری کنی!!
- من ... من واقعا الان گيج شدم ولی هميشه منافع مهم تري هم هستند.
سیریوس زانو میزنه و پس از طلب بخشش به خاطر کارهای گذشتش ...درخواست مرگخواری میکنه

سپس میگه:دقيقا نميدونم بايد چي بگم!!! ميدوني من تحمل زير دست بودن رو ندارم شايد به همين دليل بود كه با دامبلدور سازگار نبودم .. تحمل نداشتم كه ببينم اسنيپ به من فخر فروشي بكنه يا بقيه مثل كينگزلي و تانكس . من به يك شرط با تو همراه ميشم و اون اينه كه معاون تو باشم و البته بتونم سوروس اسنيپ رو حتي براي يك بار شكنجه كنم!!!!
- خب , متاسفم..من معاون بسیار وفاداری دارم و نمیتونم فعلا تورو معاون خودم کنم...تو باید از ابتدا سعی کنی خودتو بکشی بالا!!!


_________________

ولدي جان از قول تو هم نوشتم ديگه برو حال كن

ولدي جان؟مطمئنين اشتباه نكردين؟به عنوان مجازات بايد به مدت سه هفته هر روز موهاي اسنيپ رو بشورين..اين از اين.

سايه هايي از سفيدي در شما ميبينم.چشمان تيزبين لرد سياه شما را تحت نظر خواهد گرفت.

كسانيكه ثبت نام ميكنن،پر كردن فرم فراموش نشه.

سالازار شما را به راه راست هدايت كند.

تاييد شد.


ویرایش شده توسط سيريوس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۹ ۰:۵۸:۱۸
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۱۰ ۱۰:۴۷:۴۹

ما به آن سید و این میر اردادت داریم
ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم

[url=http://us.battle.net/wow/en/character/burning-legion/


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ جمعه ۵ مهر ۱۳۸۷

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
نام:مونتگومری مونتگومری

سابقه عضویت در مرگخواران:

والا یا لرد...الاهی که سایتون مستدام باشه خیر.

سابقه عضویت در محفل :

بلا بدور...خیانتکاران عضواین گروه پیش پا افتاده هستند!

هدف از عضویت:

خدمت به لرد و گسترش در سیاهی.


آیا حاضرید در راه لرد سیاه جان خود را فدا کنید؟

این کاریست که هر فردی درخدمت سیاهی باید انجام دهد


نظر شما در مورد محفل چیست؟

وقت من مهمتر از فکر کردن در باره چنین چیزهاییست!

بهترین و مناسبترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

استفاده به عنوان برده بهترین چیز است.



لینک یک پست نسبتا سیاه:لینک

لرد کبیر پیروز باد


تاييد شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۶ ۹:۵۹:۴۴

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۸۷

هوکیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۴ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹
از جزاير بالاك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 173
آفلاین
چند دكتر و پرستار به سرعت به سمت يكي از اتاق هاي بيمارستان سنت مانگو ميدوون.

صداي بوق ممتدي به گوش ميرسه و روي مانيتور گوشه ي اتاق خط صافي به نمايش دراومده.

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــووق

_چه اتفاقي افتاد ؟
_دكتر ، اين بيمار بعد از عمل دگرگوني ناگهان دچار حمله قلبي شده.
دكتر:دستگاه شوك رو ، روي 250 شارژ كنيد.

قيژژژژژژژژژژژژژژژ (افكت شارژ شدن)

دستگيره هاي شوك دهنده روي سينه جن خونگي كوچيكي كه وسط تخت به حالت دراز كش خوابانده شده بود قرار ميگيرن.

اوپس !!

جسم جن خونگي به شدت تكون ميخوره و از محل دستگيره ها مقادير زيادي بخار بلند ميشه.
دكتر نگاهي به مانيتور ميندازه و با نا اميدي خط صافو از نظر ميگذرونه.

_دستگاه رو ، روي 350 شارژ كنيد.

قيژژژژژژژژژژژژژژ
چند پرستار سريعا وارد عمل ميشن و عرق هاي روي پيشوني دكتر رو با دستمال هاي استيريل پاك ميكنن.

اوپس!!

بخار زيادي به هوا بلند ميشه ، دكتر به مانيتور نگاه ميكنه ، همچنان در خط صاف تغييري ايجاد نشده ، يكي از پرستارا دستشو روي شونه دكتر ميذاره به اين يعني اين كه ديگه براي اين بيمار نميشه كاري كرد.دكتر نگاه تاسف باري به جن مفلوك ميندازه.

دكتر نگاهي به ساعتش ميندازه :ما هر كاري از دستمون بر ميومد براش كرديم ، زمان مرگ ساعت 11:30 دقيقه صبح دوش...

بومفشششش

در اتاق از جا كنده ميشه و پس از داغون كردن چند پرستار با ديوار مقابل برخورد ميكنه.
دكتر با وحشت برميگرده و هيكل سياه پوشي رو در استانه در ميبنه.

_جيــــــــــــــــغ !! اسمشو نبر اومده اينجا ، جيــــــــــــــــــــغ

لرد افراد اطراف تخت رو به گوشه اي پرتاب ميكنه و با چوب دستيش مغز سر جن مفلوكو نشونه ميگيره و .. كروشيو !!

به مجرد بر خورد طلسم جن خونگي سالم سر و حال روي تخت ميشينه و مشغول شكوندن قولنجاش ميشه.

هوكي:اي جان !! اين كروشيو از كجا اومد ؟! هوكي رو از خماري دراورد.
لرد:جن ابله ميدوني چند وقته ظرفاي خونه ريدل رو نشستي؟! ديگه چيزي نمونده كه توش غذا بخوريم !! يالله راه بيفت تا يه اوادا حرومت نكردم.

هوكي خوشحال سر حال از تخت مياد پايين و در حالي كه به شدت در حال تعظيم و خم راست شدنو چاپلوسي كردنه پشت سر لرد از در خارج ميشه.

دكتر: o:

__________________

نام : هوكي

سابقه: يك دوره با شناسه دابي به لرد سياه خدمت كردم ، بعد از ان وارد دوران جاهليت شده و با شناسه گلگومات به خدمت محفل در اومدم اما خيلي زود سرم به سنگ خورد و به اغوش كروشيو هاي لرد برگشتم.

پ.ن:نمايشنامه بالا فقط در راستاي نشون دادن علاقه و وابستگي هوكي به كروشيو هاي اربابشه.

هوووم.از آخرين باري كه ديدمت چقدر لاغر و ضعيف شدي!
به خونه خوش اومدين.

تاييد شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۹ ۲۰:۵۵:۱۸

آیینه خود بین
-------------------------------------
[url=http://www.jadoogaran.org/edituser.php]انجام اصلا�


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۷

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
نام:
هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." ()بگه.

سابقه عضویت در مرگخواران:

هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." ()بگه.

سابقه عضویت در محفل :


هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." ()بگه.

هدف از عضویت:

هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." ()بگه.


آیا حاضرید در راه لرد سیاه جان خود را فدا کنید؟

هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." ()بگه.


نظر شما در مورد محفل چیست؟

هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." ()بگه.


بهترین و مناسبترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." ()بگه.



تا سه نشه ، هرچي ارباب "كه دورش بگردم ، كله ي كچلش رو ببينم حظ كنم ،سايه اش سياه باد ، ريش دشمنانش كنده باد ...." (hammer:)بگه ، بازي همون بشه!

خسته نباشيد.ايول خلاقيت.

تاييد شد.


ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۹ ۰:۰۲:۲۰
ویرایش شده توسط ریگولس بلک در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۹ ۰:۰۸:۱۳
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۹ ۱:۳۳:۳۳

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
لرد ولدمورت سلام

من مي خواستم استعفاء بدم.

دلايلش رو هم براتون ذكر كردم.

با تشكر

بله دلايلتونو گفتين.اشكالي نداره.اميدوارم هر جا كه فعاليت ميكنين موفق باشين.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۸ ۰:۴۵:۳۸

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخواريت)
پیام زده شده در: ۲۰:۲۷ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
سلام به لرد محترم:
من مي خواستم اگه بشه عضو اين جمع مرگخوار شوم.

فرم عضويت:

نام ونام خانوادگي:

ويلهلمنا گرابلي پلنك

سابقه عضويت در مرگخوار ها :

با عرض تاسف نداشتم.

سابقه عضويت در محفل ققنوس :

مدتها پيش وقتي تازه وارد بودم از روي خامي عضو شدم.ولي لرد بزرگ منو ببخشند.

هدف ازعضویت :

علاقه به لرد و مرگخوارا(اگر راستشو بخواين پيشرفت در رول نويسي)

سوالات اختصاصی:

1-آیا حاضرید در راه خدمت به لرد جان خود را فدا کنید؟چرا؟

بـــــــــــــلــــــــــــــه.دلايل خصوصي

2-نظر شما درباره محفل ققنوس چیست؟

جاي جالبي نيست؛محلي است براي طاقچه بالا گذاشتن.

3-بهترین و مناسبترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

آواداكداورا،طلسمي است بس مؤثر

تاييد شد.

به ارتش سياه خوش آمديد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۶ ۲۱:۲۰:۲۵

[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.