صدایی خشن شروع به صحبت میکنه : اهم....اهم...یواه.....اهم اهم....لوموس، ویسوس، کمریوس، مووس(1)
تصویر از سیاهی در میاد و روشن میشه، کم کم چهره غیر قابل تشخیص و در عین حال قابل شناسایی یه ساحره معلوم میشه که با عشق و شوق و ذوق و اینا داره توی دوربین رو نگاه میکنه، صفحه همینجوری روشن میشه تا به غیر ار سیفیدی چیزی باقی نمیمونه، بعد از 5 دقیقه تمام مشکلات برطرف گردیده و دوربین دوباره چهره آوریل، با موی سیاه، بلوز صورتی با خال های یشمی و شلوار جیگری متالیک رو نشون میده.
آوریل با صدایی به زیبایی امواج دریا، به صافی سطح مروارید، به تیمیزی برف، به لطافت گل، به قشنگی مع مع بز توی طویله، و به طول موج کوتاهی به کوتاهی فرهای ریش سرژ !! شروع به حرف زدن میکنه :
-: سلام، سلین، سیلام، به بینندگان خوب و مهربون جادوگر تی وی، امیدوارم خوب باشین، آوریل هستم، خبرنگار جدید جادوگر تی وی، بله میدونم همتون دارین فکر میکنین که چرا من آلبوم جدیدم رو بیرون نمیدم، متاسفانه انی چند وقته....
آن صدای خشن : بسه خانم، هزار تا کار داریم، مطالب انحرافی نگو.....
آوریل نگاه سرد و زهر آلود خود رو به سمتی میکنه که صدا از اونجا اومده (نکته تعیین جهت صدا : تلویزیون مجهز به صدای دالبی است!) و با سنگدلی و در عین حال لطافت تمام زل میزنه، صدای شر شری از راه دور به گوش میرسه، آوریل برمیگرده به سمت دوربین.
-: بله میگفتم، امروز یه گزارش ویجه داریم در مورد اعتراضات والده مورت نسبت به اقدامات مردم در مورد انرژی وزارتی، همونطور که مطمئنم نمیدونید، انرژی وزارتی، یه انرژی خیلی تپل مپلیه که فقط یه سری افراد معدود بهش دسترسی دارن و توی یکی از اتاقهای اداره کل اسرار نگهداری میشه، تا این موقع کسی در مورد این اعتراض نکرده بود ولی والده مورت با مشاهده اعمال مردم در مورد این انرژی به سخنگوی خودش اطلاع داده تا به وزارت بیاد و اعتراض کنه به این قضیه، حالا اینکه مردم چیکار کردن رو نمیدونیم و الان با هم میریم ببینیم، قبل از دیدن گزارش شما رو به دیدن 5 دقیقه جنگ مورچه ها(2) دعوت میکنیم....
بعد از 20 دقیقه دوربین نمای داخلی هاگوراتز رو نشون میده، تالار اصلی با تعدادی بادکنک به تعداد ریش های سرژ تزیین شده، بچه ها در لباس ها 88 رنگ و با کلاههای بوقی در حال خنده، گریه، بازی، تماشا، خوردن، خوابیدن، کشیدن!! هستن، و در گوشه ای که از چشمان تیزبین دوربین پنهان نمانده، کریچ و هوکی دارن با شیرینی، یه قل دو قل بازی میکنن.
در پشت میز معلما، همه استادا نشستن، بحث گرمی بین دامبی و مگی در جریانه که با تحقیق و پرسش و جستجو از شیپیشی که توی جیب دامبی به انجام کارهای بیناموسی مشغول بود، فهمیدیم دارن در مورد بروشور جدید دامبی با نام "n میلیون راه برای موفقیت در رول پلینگ" صحبت میکنن. معلمای دیگه هم نگاهی به بچه ها و نگاهی به هم میکنن و سرشون رو به نشانه تاسف با قدرت تمام تکون میدن، و روی میز یک کیک با هیبت گراپ به چشم میخوره که روش آرم هاگوارتزه.
آوریل یکی از دخترا رو صدا میکنه : دخترم، خانم، دختر خانم، عزیزم، با شمام، آهای بوقی....بله با شمام، بیا ....
دختری مو طلایی بدو بدو!! به سمت آوریل میاد : بله با من کاری دارین؟
آوریل : آره دختر جون، تو الان در مقابل دوربین جادگر تی وی قرار داری....
دختر مو طلایی که تا 10 ثانیه پیش بدو بدو میکرد : چی هست؟ خوردنیه؟ تو جیب جا میشه؟ بگو که توش منو مدیریت هم داره....
آوریل با چشمای دراومده به قطر 10 سانت نگاهی عجیب در دوربین میکنه و دوباره برمیگرده به حالت عادیش.
-: اون اصلا مهم نیس، خودتو معرفی کن و بگو متولد چه ماهی هستی و این تولد برای چیه.....
دخترکی که تا 61 ثانیه پیش داشت بدو بدو میکرد : من؟ من فلورم، ناز و خوشگلم، منو ببینی، دیوونه میشی
، متولد ژانویه هستم و این تولد هم برای متولدین ماه ژانویه اس.
آوریل : هوم...خوب هدف شما از گرفتن این تولد چی بوده؟
فلور : هدف؟ خب معلومه، چطور متوجه نشدین؟ خیلی بارز و واضح بود، هدف ما این بود که بگیم انرژی وزارتی حق مسلم ماس و ولدی هیچ غلطی نمیتونه بکنه، ما باید دندونای این سیاها رو توی دهنشون خورد کنیم!!
آوریل :
تولد چه ربطی به انرژی داره؟
فلور : ربط داره خانم، شما نمیدونی، اوکی من برم، خیلی کار دارم، خوشحالیدم. بای
فک آوریل رو زمین ولو میشه و تصویر قطع میشه و دوباره شروع به نشون دادن فیلم جذاب جنگ مورچه ها میکنه.....
دوربین برمیگرده به استادیوم کوییدیج، هوا تمیز و درختان سبز و آسمان آبی و زمین قهوه ای است، تیم گراپ سازی قزوین داره دوره زمین تمرین میکنه و میدوئه و نفر اول گراپیه، آوریل میره نزدیک خط پایان وایمیسته تا گراپی بهش برسه.
گراپی میدوئه و میدوئه و سپس با مجذور سرعت لاک پشتی که در همون حوالی مرده بود!! به خط پایان نزدیک میشه، دوستان ذخیره ای که فقط محض خنده بقیه دوستان نشسته بودن واسه گراپی دست میزنن : گری گری دلم برات تنگه!!
گراپ از خط پایان رد میشه، ملت براش میسوتن و میکفن، گراپ خیلی حال میکنه، دستاش ور بالا میاره و رو زمین شیرجه میره و درحال شیرجه میگه : من قهرمانم و انرژی وزارت حق مسلم ماس!!!
آوریل در کف حرف گراپ میمونه، نگاهی به آسمون میکنه و قلبش رو میگیره و میفته زمین!! آوریل میمیره!!
دوربین برمیگرده روی کارگردان : بله، بدین ترتیب بود که ولدی اعتراض خودش رو نسبت به این جمله نشون داد، مهمتر از همه این بود...نه این اصلا مهم نیس که آوریل مرده، نتیجه اخلاقی این قضیه مهم بود که شماها بدونین، آخه چرا توی قضیه ای که بخه شما ربطی نداره دخالت میکنین و اینو بدونین که انرژی وزارت همیشه حق مسلم ما بوده و است و خواهد بود!!
(1) lomus, voiceus, camerus, moveus (تیریپ نور صدا دوربین حرکت)
(2) منظور از جنگ مورچه ها، همون سفحه برفکی خودمونه که توش پره از مورچه های سیاه و سفید و خاکستری که همیشه با هم سر جنگ دارن.
[size=small]جادÙÚ¯Ø±Ø§Ù Ø¨Ø±Ø§Û ÙÙ
Ù