هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ پنجشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
1- چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن و خیلی جو گیر بودن؟ 10 امتیاز!!!
یه سری حدس می شه زد .1- سالگرد آشنایی اکثر دانش آموزان 2- روز والنتین 3- حوصله ی درس نداشتن !! 4- بی کاری 4-
2- فکر کنید که نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره! با استفاده از طلسم" کریتدشن" توضیح بدید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدید! 10 امتیاز!
اطرافم رو نگاه کردم. دور تا دورم مرلینگاه بود اما به طرف هر کدوم می رفتم غیب می شد!! یهو اون ور صحرا یه مرلینگاه دیدم به طرفش رفتم اما غیب شد . اون ور هم یکی دیگه دیدم اما تا به طرفش رفتم غیب شد. 7 بار این مسیر رو طی کردم!! تا به یاد حرف پروفسور آنیتا افتادم غیر از شن اطرافم هیچ چیز نبود. اما چرا یه آفتاب پرست اونجاست!! نه ... یه مارمولکه!! به سمتش رفتم با تمام قدرت تمرکز کردم . چوبدستیم رو در اوردم. به سمت مارمولک گرفتم ایییییییی مگه اون دم لزجش می زاشت تمرکز کنم؟!! بلاخره : کریتدشن. نور زرشکی به مارمولک برخورد کرد. یوهوووووووو!! یه مرلینگاه جلومه! (پروفسور یه سوال مرلینگاه چیه؟!!)
3- یه دلیلی جور کنید و روی مک بون پشمالو طلسم" خفئیوس" رو اجرا کنید! ( نمایشنامه باشه لطفا!) 10 امتیاز!
- مک بون؟
- بله چارلی ؟
- یه کار بگم می کنی؟
- بوگو
- می خوام برام آواز بخونی!!!
-چارلی ؟ جدی می گی ؟ با شه !! به روی چشم !!
مک بون دستهاش رو پشتش می بره چشماش رو می بنده و : بی وفایی !! بی وفایی !!! دل من ...
- خفئیوس!!
- مک بون یهو گلوش رو گرفت و لب هاش رو تکون داد!!
- مک بون ببخشید تحمل صدات رو نداششتم!! تازه تکلیف درس طلسمات و ورد های جادوییم بود!!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۴۸ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۷ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۲۵ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 122
آفلاین
1-چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن وخیلی جوزگیربودن؟10 امتیاز
خوب من حقیقتو میگم خواهشها چند لحظه وقت بدین
حقیقت اینه که یکی از بروبچ هاگوارتز یه مهمونی واسه شب اون روز ترتیب میده و مجرد راه نمیده بنابراین همه ونروز به هم پینهاد میدن که با هم برن مهمونی از اونجایی که مهمونی خوبی بوده همه میخواستن برن البته من شنیدم من شخصا خودم تو این خطا نیستم پروقسور
داشتم میگفتم همه برای اینکه طرفو مجاب کنن تو مهمونی همراه اونا باشه از دیشب به جای انجام تکالیف شما پروفسور مشغول طرح حرفای عشغولانه بودن و بعد سر میز صبحونه تو تالار اینا رو بهم گفته بودن بنابرابن خیلی اوضاع احساسی بالا بوده با یه جرقه اونم زنگ موبایل شما منفجر شده و بچه ها که روشون به شما باز شده بود دیگه خودشونو کنترل نکردن( میگن به بچه رو ندین)
توضیحات:1-منکرات عزیز من اون جلسه تو کلاس نبودم تکالیفو از یکی از بچه ها ی گریف گرفتم به جون مامانتون
2-اگه در مورد مکان و امکانات و دعونت نامه واسه مهمونی بعد اطلاعات خواستین از من نگیرینا من خبر ندارم دفعه بعد کیه؟ اصلا من چرا باید خبر داشته باشم(با توجه به حضور دائمی منکرات)
3-پلیز ترن آف یور سلفون
Please turn off your cellphone
کاری که ما هیچوقت سر کلاس طلسما نمیکنیم
4-دیگه بیشتر از این توضیحات نمیخواد
2- فکر کنید نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره با استفاده طلسم کربتدشن توضیح دهید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدین!
خداییش من اول نفهمیدم مرلینگاه یعنی چی میخواستم فردا وصل شم از یکی بپرسم دو سه بار که خوندم دوزاری افاد اوکی با اینکه سوال سختی ولی خوبیش اینه که هیچ کس نمیتونه گیر بده نه منکرات نه کوییرل چون حرف سیاسی نیست پس دستمون بازه
البته بازم بر میگرده به سیاست چون ما در طول سال تحصیلی تو هاگوارتزیم جای دیگه نمیریم میریم؟(نههههههههههههههه اصلا)
بنابراین میشه گفت مشکل نظام آموزشی که تو مدرسه به اندازه ی کافی مرلینگاه نزاشتن ولی خوب بریم سراغ کار خودمون دقیقا گوش کنین هیس به دردتون میخوره
شما موندین با احتیاج شدید اوضاع خرابه و مختون کاملا فلج کار میکنه(ساری پروفسور میخواستم دقیقا موضوع جا بیوفته)
بچه ی امروزی (خودمون دیگه)چون نمیشه روی زمین یا اموالی که دورو وره استفاده کنین چون یکی پیدا میشه خرتونو میگیره بنابراین محتویات جیباتونو میریزین بیرون به سرو ریختتون نگاه میکنین میبینیم چیزی نیست یه ناتم تو جیبتون نیست که طلسمو اجرا کنین بنابراین ...
نههههههههههه
چرا اتفاقا خیلی هم خوب جواب میده موبایلتونو در میارین میرین تو گالری عکس آفتابه ای که سیو کردینو میارین نگاه میکنین تا به تمرکزتون کمک کنه بعد خیلی آهسته چوبو بلند میکنین میگیرین به طرف موبایلتون یه تمرکز قوی البته بگم باید با تمام وجود احساس نیاز کنین نمیشه وقتی تشنتون نیست آب ظاهر کنین محدودیت طلسم همینه باید احتیاج داشته باشین چوبو دورانی حرکت میدین اگه هنوز انقدر آی کیوتون پیشرفت نکرده که مثل من از ورد غیر کلامی استفاده کنین مثله خودتون دادو هوار را بندازین وردو بگین
بعد همونی که میخواین از نوع مدرنش ظاهر میشه
خوب دیگه همین سخت نبود منتها توصیه میکنم این مراحلو سریع انجام بدین
3-یه دلیلی جور کینین و روی مکی طلسم خفئوس رو اجرا کنید نمایشامه10 امتیاز
پاتی خودم میزمیز آخر نشسته بود (میشینم اونجا تا همه ی کلاس تحت نظرم باشه)
رفته بود تو درس طلسمات(درس مورد علاقمه)(فکر نکنین دارم خودشیرینی میکنم عمرا من حالم از این کار بهم میخوره)
که چو و مکبون تو میز جلو شورع کردن به شرو ور گفتن
پاتی:خانوما آقایون محترم صداتونو ببرین(سر کلاس درس اونم درس مورد علاقه مزاحم من نشین سگ میشم مثله صبح)
چو :عزیزم چیزی گفتی؟
پاتی:آره گفتم بی صدا دارم درس گوش میدیم
چو که انتظار این جوابو نداشت به مکی نگاه کرد:خوب یه چیزی بگو
مکی:چشم الان خفه میشم


چو هاجو واج:آخ امشب تو میای خونه مکی
مکی:ای بابا چو عزیزه من این دختره پاتی خطرناکه مگه تو نمیدونی قیافشو نگاه کن منتظر یکیرو لتو پار کنه
پاتی:اینو درست گفتی حالا هیش
چو:ببین مکبون اگه ساکت شی باهات بهم میزنم
مکی:نهههههههههههههههههههههه نهههههههههههههههههههههههههههههه نهههههههههههههههههههههههههههههه
کلاس: مااااااااااااااااااااااااااااااااااا
پاتی:پروفسور من یه چیزی بگم
آنیتا:بگو پاتی
پاتی:با عذر خوای از حضورتون پروفسور
پاتی محکم کوبید رو میز: ساکت
کلاس:( هیچی صداشونم در نیومد)
آنیتا:اوکی عزیزان ادامه میدیم 10 امتیاز واسه گریف
گریفیا:ای ول
مکبون باز شروع کرد :چو تو عمر من بیدی تو زندگیه من بیدی............
پاتی خم شد جلو زد به پشت این دوتا اونام خوب برگشتن دیگه پاتی دستشو برد بالا زد تو سر مکبون
چو داد زد:هوی چی کار میکنی فکر کردی این بی صاحابه ها؟
پاتی که یه لحظه رفته بود تو شوک سریع اومد بیرون داد:بیشین بینیم حوصله ندارم
چو که صداش در نمیومد خودشو جمع کرد کشید پشت مکبون خیلی آروم گفت:مکی
مکی:الان یه کاری میکنم پاتی تو کفش بمونی
صداشو برد بالا:که ا پس تو مهمونی امبشبو گرفتی ها؟
پاتی:صداتو بیار پایین الان منکرات میاد
مکبون که از خودش خوشش اومده بود: ا خوب حالا چرا اونجا جاای بهتر از..
پاتی قبل از این که بگه گفت:مکی یه کاری نکن زنگ تفریح ببرمت حیاط پشت خاگوارتز گرهت بزنم پاتو از تو حلقت دربیارم
مکبون آب دهنشو قورت داد مطمئن بود پاتی اگه بگه این کارو میکنه
مکبون به چو نگاه کرد از چشماش فهمید چی انتظار داره برگشت به پاتی نگاه کردکه از تو کیفش پنجه بوکسشو در آورده بود که کرده بود تو دستش
چو یه سقلمه بهش زد
مکی:جای بهتر از
پاتی که دید به حیاط پشتی نیمرسه قبل از لو رفتن مکان مهمونی از همون طلسمی که آنیتا گفت استفاده کرد
پاتی:خفئیوس
مکبون دهنشو باز کرد بست خیلی مظلوم نگاه کرد به چو بعد به پاتی
پاتی که زده بود زیر خنده با صدای آنیتا پرید
آنیتا:10 امتیاز دیگه واسه گریف بخاطر دقت پاتی به درس و درست اجرا کردن طلسم
زنگ خورد:زینگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ
پاتی اولین نفر پرید بیرون که بره تکالیفو بنویسه


پ.و


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۵

ورونیکا ادونکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۸ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۲۲ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 404
آفلاین
سوال اول:
دلایل مختلفی می تونه داشته باشه. اما مهم ترین اون ها این بوده که چند روزی هاگوارتز تعطیل بوده و بچه ها همدیگر رو ندیدن برای همین از دیدن دوباره ی یکدیگر به وجد اومده بودن... یکی دیگه هم می تونه این باشه که حسش اومده بود همه ی بچه ها یاد همدیگه بیفتن و این صحنه ی... رو پدید بیارن... دلایل دیگه یی هم داره اما به دلیل این که زیاد مهم نیستند از بازگویی اون ها خودداری می کنم.

سوال دوم:
خب می دونیم که برای این که اون چیزی که می خوایم رو به وسیله ی این طلسم به وجود بیاریم باید اون رو روی یه جسم دیگه اعمال کنیم تا اون تغییر شکل بده و اون چیزی که در نظر داشتیم رو به دست بیاریم... از اون جایی که وقتی آدم نیاز شدید به مرلینگاه داره نمی تونه خودش رو کنترل کنه و به هر طریقی هم شده در صدد به وجود آوردن اونه... برای انجام این کار می تونیم یک وسیله ای که با مرلینگاه در تماس باشه و یا یه چیز دیگه رو طلسم کنیم و اون رو تغییر شکل بدیم... برای این کار هم باید با تمام وجود روی چیزی که می خوایم به وجود بیاریم تمرکز کنیم، سپس چوبدستی رو روی اون جسم قرار بدیم و بعد با اقتدار می گیم: کریتدشن!

سوال سوم:
در یکی از روزهایی که بی نهایت خسته به نظر می رسیدم، در محوطه ی هاگوارتز زیر درختی بزرگ نشسته بودم و در افکارم غوطه ور بودم.
ناگهان فردی با صدایی گوشخراش رشته ی افکار من را از هم گسیخت... با عصبانیت سرم را بلند کردم و در پشت درختی دیگر که در نزدیکی من به چشم می خورد، مک بون را دیدم که لحظه ای پشت درخت آواز می خواند و لحظه ای دیگر از جلوی آن کنار می آمد... چو نیز لبخند زنان روبروی او ایستاده بود... خلاصه شده بود فیلم هندی خالص!
سعی کردم به صدای آواز آن که بیش تر به نعره شباهت داشت، بی اعتنا باشم، اما دیگر نتوانستم تحمل کنم و با خشم از جایم برخاستم... با قدم هایی بلند به طرف او خیز برداشتم و سرانجام روبروی او ایستادم.
در همان لحظه ساکت شد و با دستپاچگی گفت: برو کنار ورونیکا... داری صحنه رو خراب می کنی..!
چو نخودی خندید و بعد سرش را پایین انداخت... چشمان من دوبرابر حالت اولیه شد. با صدایی اعجاب آور حرفش را تکرار کردم: صحنه؟!
مک بون سرش را به علامت تاٌیید تکان داد و باری دیگر آواز بی معنی خود را آغاز کرد. چند ثانیه ای صبر کردم، اما باز هم صدا خاموش نشد... دیگر مجبور بودم همان کار را انجام دهم!
چوبدستی ام را به آرامی بیرون کشیدم، طوری که جلب توجه نکند، سپس آن را بالا آوردم و در حالی که روبروی مک بون گرفته بودم، گفتم: خفئیوس..!
در همان لحظه صدای او فرو نشست و باری دیگر سکوت در فضا حکمران شد... مک بون تقلا کنان به انتظار شنیدن صدای خود نشسته بود... اما چو با چهره ای بشاش رو به من کرد و گفت: وای مرسی... دیگه داشتم خسته می شدم!
چشمکی به او زدم و بعد سعی کردم از آن یک روز نهایت استفاده را ببرم!


اگر یک فرد انسان، واحد یک بود ، آیا یاز یک با یک برابر بود؟!
[b][s


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
از اون بالا دختر میایَ !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 106
آفلاین
1- چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن و خیلی جو گیزر بودن؟ 10 امتیاز!!!
دلیل این رفتار بچه ها در اون روز دیدن رئیس مدرسه ، آلبوس دامبلدور ، بود که در حال بی ناموسی ، پشت یکی از در های مخفی طبقه ی سوم ، همراه با ساحره ای نامعلوم ، بود . بچه ها که شاد و خندان به سمت خوابگاهشون در حرکت بودند برای میان بر زدن ، می خواستند از یکی از در های مخفی بروند تا زودتر برسند . بچه ها ، در حالی که زاخاریاس و یک ساحره ( بدون نام ) در جلوی همه شون در حرکت بودند وقتی در مخفی رو باز کردند ، با صحنه ای روبرو شدند که مجبور شدند از همان راه عادی بروند تا باعث مزاحمت برای مدیرشان نشوند . آلبوس ریش بلندش را بر روی شانه اش انداخته بود و به ساحره ای مشکوک ، نزدیک میشد !


2- فکر کنید که نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره! با استفاده از طلسم" کریتدشن" توضیح بدید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدید! 10 امتیاز!
خب برای این کار ، بتدا سوراخی را روی زمین ایجاد کرده . سوراخی که سعی شود عمق زیادی داشته باشد . حدود 50 سانتی متر عمق ، کافیست . بعد از ایجاد سوراخ در زمین ، به دلیل این که نباید بی ناموسی صورت بگیرد و نباید در هنگام نشستن در مرلینگاه کسی او را ببیند ، باید از قبل ، دیوار هایی آماده داشته باشید تا وقتی که مرلینگ اه خود را ساختید ، از آن برای محافظت ستفاده کنید . طلسم کریتدشن را روی سوراخ اجرا کرده و خود را راحت می نماییم .


3- یه دلیلی جور کنید و روی مک بون پشمالو طلسم" خفئیوس" رو اجرا کنید! ( نمایشنامه باشه لطفا!) 10 امتیاز!

آنیتا در حال خروج از کلاس بود . جلسه ی هشتم تازه به پایان رسیده بود و بچه ها با شور و شوق که فقط در وقت بی ناموسی به آن ها دست می داد ، مثل بوقی ها به سمت در خروجی حمله کردند . در این بین ، چو و مکی پشمالو بودند که خیلی آهسته به سمت در خروجی پیش می رفتند . در پشت سر آن ها ، آناکین و آناکینا با ملایمتی در خورد آناکین قدم میزدند . آنیتا با مهربانی به بچه ها نگاه کرد . در چهره اش اثری از مهربانی مادرانه بود (!) انگار داشت به بچه هایش نگاه می کرد . قیافه ی چو ، افکارش را به هم ریخت . در حالی که به چو نگاه می کرد ، به مکی پشمالو نگاه می کرد و می دید که دهانش بی وقفه می جنبید . بدون ذره ای استراحت ، داشت چیزی را با شور و هیجان تعریف می کرد .
چو با قیافه ای این شکلی مجبور بود گوش کند .

کمی جولوتر !

چو ، در افکارش غرق بود . به این فکر می کرد که استفاده از طلسمی که امروز پروفوسر دامبلدور آموزش داده ، درست است ؟ یا اصلا دلش می آید که این طلسم را اجرا کند یا خیر ؟

از اون جا که انیتا ذهن خوان ماهر و قابلی بود ولی مشخص نبود این کار رو از کی یاد گفرته ، در حالی که داشت ذهن چو رو می خواند ، به سمت مکی رفت و آرنج او را در دستش گرفت و با خود به گوشه ی کلاس برد .

چند دقیقه ای در سکوت گذشت تا پروفسور دامبلدور و مکی برگشتند . آنیتا رو به چو گفت :
- بیا ، فعلا تا دور روز می تونی به خودت استراحت بدی !

تا دو روز صدای مکی در نمیومد ولی مشخص بود که طلسم خفئیوس را روی او اجرا کرده باشند . در این دو روز ، فقط این شکلی بود :
( تیریپ فیلم های ایرانی که تهشو سریع یه جوری به هم میارن و تموم میشه میره ! )



Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
با سلام
***************************
1-چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن و خیلی جو گیزر بودن؟ 10 امتیاز

همگي به مرلينگاه رفته و براي خوشبختي كه هيچ گاه نداشتند دعا كردند.مرلين هم كه در حال مسواك زدن بود الكي سر تكون داد و اينطوري شد اما پشيمون مي شه.نگران نباشيد.(به زودي)

2-فکر کنید که نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره! با استفاده از طلسم" کریتدشن" توضیح بدید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدید! 10 امتیاز
آره.بايد حتمآ برم.
شروع به دويدن كردم. و به ديوار نگريستم.:جايي رو سراغ داري ديوار جان؟؟
همچنان دويدم وبه مغازه عروسك فروشي رسيدم.دويدم و رفتم تو:آقا..آقا..گوشت بامنه؟؟..آقآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ.
يارو پريد هوا و گفت:جانم!!
گفتم:يك مجسمه مرلين بده.
يارو:برماييد.
گفتم:آه..چقدر بي ريخت..
طاقت نياوردم و همونجا گفتم:كريتدشن.
مرلينگاه هم مثل مجسمه مرلين بي ريخت بود.
3-یه دلیلی جور کنید و روی مک بون پشمالو طلسم" خفئیوس" رو اجرا کنید! ( نمایشنامه باشه لطفا!) 10 امتیاز

از در خونه كه زدم بيرون جلوم ظاهر شد:سلام.
گفتم:خدا به دادم برسه.
-:شنيدم كه ديروز با عروسكت دوئل مي كردي.
-:
-:مهم نيست.اما مي خوام امروز اينو به چندتا از دوستام بگم.
-":تو اين كارو نمي كني.
-:
-:شاهدان گرامي خودش خواست. "خفئيوس"حالا برو و زود تر بگو.
با لبخواني فهميدم كه داره مي گه:پس چي خيال كردي.
*************************
با تشكر از درس خوبتون*دنيس*


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵

یوان ابرکرومبی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۰ پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۲۹ جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۸
از تو جوب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
1)چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن و خیلی جو گیزر بودن؟ 10 امتیاز!!!
خب شب اونروز روز ولنتایم بود وبچه اون شب به دلیل مصرف نوشیدنی آتشین و ابراز عشقو علاقه بیش از حد فردا صبح آن روز به شدت جوگیر شده و این جنگولک بازی ها رو ادامه دادن !
2)فکر کنید که نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره! با استفاده از طلسم" کریتدشن" توضیح بدید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدید! 10 امتیاز!
خوب از قضا ما چون همیشه یه آفتابه جیبی همراهمون داریم(گلاب به روتون) با استفاده از آفتابه و تمرکز کردن به روی مرلینگاه مورد نظر(روم به دیوار)با حرکت سریع چوبدستی آفتابه رو تبدیل به مرلینگاه فرنگی می کنید.(البته بستگی داره چه جوری فکر کنید می تونید ایرانی هم ظاهر کنید) بعد از استفاده از مرلینگاه با تمرکز به جسم قبلی که قبلا مال ما آفتابه بود با تمرکز به آفتابه مرلینگاهو تبدیل به آفتابه قبلی می کنید.
3)یه دلیلی جور کنید و روی مک بون پشمالو طلسم" خفئیوس" رو اجرا کنید! ( نمایشنامه باشه لطفا!) 10 امتیاز!
سالن عمومی خیلی شلوغ بود قرار بود اون شب قراربود فیلم بالاتر از خطر 3 رو نشون بدن مک بون پشمالو وچوچانگ هم طبق معمول دست در دست هم روی یه کناپه خالی نشسته بودن و همین طوری مک بون حرف می زد وقتی فیلم شروع شد هم همه توی سالن هم خوابید به جز صدای مک بون که همین طوری مدام پشت سرهم حرفای عشقولانه برای چو بلغور می کرد.یک سری از بچه ها:هیسسسس!
کو گوش شنوا.آناکین:مک بو جای حساس فیلمه یا خفه شو یااگه فیلمو نمی بینی برو بیرون؟
-هدویگ:اه مک بون خفه شو دیگه چو تو یه چیزی بهش بگو.
یوان در این حال ازاون ور گفت:مثله اینکه حرف آدم حالیت نمی شه یا شایدم تنت می خاره. در همین موقع:خفئیوس.
دیگه مک بون چیزی نمی تونست بگه و بچه ها با خیال راحت فیلمو دیدن.


فکر کنم من دهنمو ببندم بهتر باشه


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
1- چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن و خیلی جو گیزر بودن؟
خوب از اونجایی که درصد جو گیزری ملت 100% بوده ما میفهمیم که چند تا اتفاق باهم افتاده چرا که یه اتفاق نمیتونه این همه تحول ایجاد بکنه! اولین حدس اینه که قبل از کلاس طلسمات و وردهای جادویی ، درس معجونها داشتن که توش طرز تهیه معجون عشق رو یاد گرفتن و اونا هم که از مرلین خواسته رو هم دیگه امتحانش کردن!که اینجوری شد!
دومین اتفاق :"کل کل" شاید این یک مسابقه یا یه چیزی شبیه این بوده بین بچه ها!
سومین: اون روز، روز ولن بوده و این موضوع توی تقویم آنیتا نوشته نشده بوده. و وقتی دراکو به اون زنگ زد که تبریک بگه بهش ، ضایع شده!به مناسبت این روز بچه هاجو گیزر بودن!
دلیل آخری که به ذهنم میرسه اینه که خوشحال بودن!
_______________________
2- فکر کنید که نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره! با استفاده از طلسم" کریتدشن" توضیح بدید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدید!
ما برای درست کردن مرلینگاه نیاز داریم به:یک عدد آفتابه! ولی از اونجایی که ممکنه ما توی بیابون باشیم و این وسیله در دسترس نباشه میتونیم از بند کفشمون استفاده بکنیم!من طریقه استفاده از بند کفش رو میگم چون کاربردش بیشتره!اول از همه بند کفش رو به صورت پاپیون گره میزنیم و میگذاریم روی زمین! با فاصله دو متر و نیم از اون می ایستیم و چوب جادو رو به به طرفش میگیریم و در حالی که ورد رو با صدای بلند و از ته دل فریاد میزنیم میگیم و چوب رو به صورت پاپیون حرکت میدیم!ناگهان پاپیون بزرگ میشه و تبدیل میشه به یه جعبه بزرگ که کادو شده! پاپیون رو باز میکنیم و میبینیم مرلینگاه آماده ست!
_______________________
3- یه دلیلی جور کنید و روی مک بون پشمالو طلسم" خفئیوس" رو اجرا کنید! ( نمایشنامه باشه لطفا!)
وینکی در حال پیاده روی بود که یه دفعه مک بون رو دید که از دور داشته به طرفش میومد.
- سلام وینکی!
-که چی بشه؟!
نزدیک اومد و دوباره گفت:سلام!خو...
اما فقط تصویر او و دهنش که تکان میخورد دیده میشد، هیچ صدایی شنیده نمیشد!
(از اون طرف)وینکی سیمش قطع شد فکر کنم! خودت همونجا سیم صداشو وصل کن!
وینکی: خنگه! خودم صداشو قطع کردم!
- چه جوری؟!
وینکی: طلسم خفئیوس!
-چرا؟
-همین طوری!برای اینکه دور هم باشیم، بخندیم!
و راهشو گرفت و رفت!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۷ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
جلسه هشتم:
همه خیلی مودب و مرتب سر جاهاشون نشسته بودند! ساحره ها خوشگل مشگل، جادوگرا شیک و پیک!
انگار یه خبرایی بود! همه خیلی مشکوکیوس به هم نیگا میکردند و جای منکرات به شدت خالی بود!
خلاصه آنیتا وارد کلاس میشه و با دیدن این فضای به شدت مشکوک، بیشتر از همیشه به بچه ها مشکوک میشه!
با ابروهایی که از شدت سوال به حالت یکی بالا یکی پایین در اومده بودن میشینه پشت میزش. یهو موبایل آنیتا زنگ می خوره و مثل همیشه: عزیزم گوشی رو بردار... دلم تنگه برات.... عزیزم....
آنیتا می خواد موبایل رو جواب بده که با حالت ناجوری که بچه ها به هم نیگا میکردن، گوشی رو خاموش میکنه و بیخیال دراکو میشه! خلاصه میره پای تخته وایمیسته و با صدایی رسا که حواس بچه ها سر جاشون بیاد، شروع میکنه به صحبت کردن:
_ خیله خب!... حواسا این ور!... آناکین؟ لطفا بذار آناکینا هم به درسش برسه!... مک بون چانگ! چو رو بیخیال شو برای یه مدت!... امروز قراره دو تا طلسم از زمان جد عزیزم، یعنی والفریک دامبلدور بهتون یاد بدم! یکیشون اینه که... هدویگ و هدویگا! با شما دو تا هستم!... خوبه!... اسم یکیشون" کریتدشن" هست. این طلسم برای درست کردن بعضی چیزهای جزئی هست. مثلا یه سایه بون، یه کم غذا، یه قلم پر یا این چیزای کوچیک و کم ارزش. در واقع میشه گفت این یه طلسم برای خلق چیزهایی هست که در بعضی موارد کاملا محتاج اونها هستیم. البته این طلسم باید روی یه شی اجرا بشه و اون رو تغییر میده!
طلسم بعدی، برای کسایی هست که خیلی پر حرف هستند، هست! این طلسم توسط شخص شخیص والفریک دامبلدور ساخته شده. ایشون یه پادو داشتند، که پدربزرگ استرجس پادمور بودند! یعنی استرج پادمور ! خلاصه این استرج، خیلی پر حرف بوده و اعصاب پدربزرگ عزیز من رو به هم میریخته! یه روز به اوج پر حرفیتش میرسه و حدود 2 ساعت یکریز حرف میزده! اون هم حرف بیخود!! و مایه ی پریشانی خاطر پدربزرگم میشه! ایشون هم با قدرت تمام، با چوبدستی میزنن تو سرش و میگن" خفئیوس!" و اینجوری میشه که اون هر چی حرف میزنه، صداش در نمی یاد!! البته این برای یکی دو روز بیشتر جواب نمیده! اما خودش خیلیه!... خب، سوالی نیست؟
و مشغول نوشتن تکالیف روی تخته میشه. وقتی روش رو برمیگردونه اونور، میبینه همه اینجورین::bigkiss:
آنیت از این عمل اونها سرخ میشه و یه سرفه میکنه و بعد اونها سرخ میشن! و یه نگاه به تخته میندازن و با دیدن تکالیف، گل از گلشون می شکفه و دوباره:bigkiss: و !!!!
آنیتا هم حسودیش میشه میره پیش دراکو!

تکالیف:
1- چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن و خیلی جو گیزر بودن؟ 10 امتیاز!!!
2- فکر کنید که نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره! با استفاده از طلسم" کریتدشن" توضیح بدید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدید! 10 امتیاز!
3- یه دلیلی جور کنید و روی مک بون پشمالو طلسم" خفئیوس" رو اجرا کنید! ( نمایشنامه باشه لطفا!) 10 امتیاز!



نمرات جلسه هفتم:

هافلپاف:
آناکین استبنز: 8+ 6+ 7+ 6= 27
ادوارد جک: 3+ 3+ 2+ 4= 12

ریونکلاو:
مک بون پشمالو: 5+ 7+ 7+ 6= 25
چو چانگ: 8+ 6+ 8+ 6= 28
وینکی:8+ 5+8+6= 27

اسلیترین:
بلیز زابینی: 8+ 8+ 8+ 6= 30 (آفرین!)
مالسیر: 8+ 6+ 8+ 4= 26

گریفیندور:
پاتریشا وینتربون: 8+ 5+ 8+ 6= 27
استرجس پادمور: 8+ 4+ 5+ 6= 23

در کل:
هافلپاف: 39
ریونکلاو: 80
اسلیترین: 56
گریفیندور: 50


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
جلسه هشتم:
همه خیلی مودب و مرتب سر جاهاشون نشسته بودند! ساحره ها خوشگل مشگل، جادوگرا شیک و پیک!
انگار یه خبرایی بود! همه خیلی مشکوکیوس به هم نیگا میکردند و جای منکرات به شدت خالی بود!
خلاصه آنیتا وارد کلاس میشه و با دیدن این فضای به شدت مشکوک، بیشتر از همیشه به بچه ها مشکوک میشه!
با ابروهایی که از شدت سوال به حالت یکی بالا یکی پایین در اومده بودن میشینه پشت میزش. یهو موبایل آنیتا زنگ می خوره و مثل همیشه: عزیزم گوشی رو بردار... دلم تنگه برات.... عزیزم....
آنیتا می خواد موبایل رو جواب بده که با حالت ناجوری که بچه ها به هم نیگا میکردن، گوشی رو خاموش میکنه و بیخیال دراکو میشه! خلاصه میره پای تخته وایمیسته و با صدایی رسا که حواس بچه ها سر جاشون بیاد، شروع میکنه به صحبت کردن:
_ خیله خب!... حواسا این ور!... آناکین؟ لطفا بذار آناکینا هم به درسش برسه!... مک بون چانگ! چو رو بیخیال شو برای یه مدت!... امروز قراره دو تا طلسم از زمان جد عزیزم، یعنی والفریک دامبلدور بهتون یاد بدم! یکیشون اینه که... هدویگ و هدویگا! با شما دو تا هستم!... خوبه!... اسم یکیشون" کریتدشن" هست. این طلسم برای درست کردن بعضی چیزهای جزئی هست. مثلا یه سایه بون، یه کم غذا، یه قلم پر یا این چیزای کوچیک و کم ارزش. در واقع میشه گفت این یه طلسم برای خلق چیزهایی هست که در بعضی موارد کاملا محتاج اونها هستیم. البته این طلسم باید روی یه شی اجرا بشه و اون رو تغییر میده!
طلسم بعدی، برای کسایی هست که خیلی پر حرف هستند، هست! این طلسم توسط شخص شخیص والفریک دامبلدور ساخته شده. ایشون یه پادو داشتند، که پدربزرگ استرجس پادمور بودند! یعنی استرج پادمور ! خلاصه این استرج، خیلی پر حرف بوده و اعصاب پدربزرگ عزیز من رو به هم میریخته! یه روز به اوج پر حرفیتش میرسه و حدود 2 ساعت یکریز حرف میزده! اون هم حرف بیخود!! و مایه ی پریشانی خاطر پدربزرگم میشه! ایشون هم با قدرت تمام، با چوبدستی میزنن تو سرش و میگن" خفئیوس!" و اینجوری میشه که اون هر چی حرف میزنه، صداش در نمی یاد!! البته این برای یکی دو روز بیشتر جواب نمیده! اما خودش خیلیه!... خب، سوالی نیست؟
و مشغول نوشتن تکالیف روی تخته میشه. وقتی روش رو برمیگردونه اونور، میبینه همه اینجورین::bigkiss:
آنیت از این عمل اونها سرخ میشه و یه سرفه میکنه و بعد اونها سرخ میشن! و یه نگاه به تخته میندازن و با دیدن تکالیف، گل از گلشون می شکفه و دوباره:bigkiss: و !!!!
آنیتا هم حسودیش میشه میره پیش دراکو!

تکالیف:
1- چرا بچه ها اونروز اونجوری بودن و خیلی جو گیزر بودن؟ 10 امتیاز!!!
2- فکر کنید که نیاز مبرمی به مرلینگاه دارید و مرلینگاهی وجود نداره! با استفاده از طلسم" کریتدشن" توضیح بدید که روی چه چیزی مرلینگاه رو درست کردید و اینکه نحوه ی اجرا رو هم شرح بدید! 10 امتیاز!
3- یه دلیلی جور کنید و روی مک بون پشمالو طلسم" خفئیوس" رو اجرا کنید! ( نمایشنامه باشه لطفا!) 10 امتیاز!



نمرات جلسه هفتم:

هافلپاف:
آناکین استبنز: 8+ 6+ 7+ 6= 27
ادوارد جک: 3+ 3+ 2+ 4= 12

ریونکلاو:
مک بون پشمالو: 5+ 7+ 7+ 6= 25
چو چانگ: 8+ 6+ 8+ 6= 28
وینکی:8+ 5+8+6= 27

اسلیترین:
بلیز زابینی: 8+ 8+ 8+ 6= 30 (آفرین!)
مالسیر: 8+ 6+ 8+ 4= 26

گریفیندور:
پاتریشا وینتربون: 8+ 5+ 8+ 6= 27
استرجس پادمور: 8+ 4+ 5+ 6= 23


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۷:۳۲ شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۵

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
1- وقتی روی یک خون اشام، ورد "نوفنگیوس" رو اجرا میکنیم، چه اتفاقی برای خون اشام می یفته؟
ما اول همون دستوراتی که شما گفتین رو اجرا میکنیم و ورد رو به زبون میاریم، خون آشام با همون حالت وحشتناکش به راه خودش ادامه میده، اول هیچ غییری در اون نمیبینیم ، اما بعد از چند لحظه یک دفعه خون آشام در جا خشک میشه، بعد دندانهای نیشش طی مدت زمان کوتاهی ، از اندازه طبیعی و ترسناکش خارج میشه و مثل آدم معمولی میشه ، طوری که اون نمیتونه هیچ کار دیگه ای انجام بده، بعد از این اتفاق اون دوباره به حرکت درمیاد و یک دفعه متوجه دندونهاش میشه و با دیدن این وضعیت و اینکه نمیتونه به کسی آسیب برسونه در جا غیب میشه!
2- اون کودوم صحنه از فیلم آقا و خانم اسمیت بود که خانم جولییون اونقدر عصبانی شد؟!
تقریبا در دقیقه 70 فیلم بود که دست برد پیت رو میشه و نمیدونه چی بگه و آنجلینا جولییون که حسابی قاطی کرده هرچی فحش از دوران کودکی بلد بوده و هرچی حرکت رزمی بلد بوده نثار براد پیت میکنه! و بعد میبینه که اینا هیچ کدوم راضیش نمیکنه و مجبور میشه این ورد بادکنکیوس رو اختراع میکنه. همه اینها تقصیر براد پیت و زن قبلی اونه که طی اتفاقاتی نامعلوم شناسایی میشن!
3- عاقبت بلیز چه شد؟
مک بون و رومسا ، بلیز رو بردن زندان و با وجود تهدیدات مامورین که هر حرفی در دادگاه بر علیهش اسفاده میشه ترجیحا سکوت اختیار کرد. و بعدا به دادگاه منتقل شد و قرار شد به خاطر این تصمیم خبیثانه خودش به مدت 225 سال در حبس ابد باقی بمونه! و دیگه کسی نفهمید چه به سرش اومد ، عده معتقدند که اون دست به خودکشی کرده ،عده ای میگن کشتنش و عده ای هم میگن اون هنوز داره روزشماری میکنه برای آزادی ، کسی چیزی نمیدونه!
4- چرا همه یهویی ریختن بیرون؟
اینم باز جز همون مسائلی هستش که چند نظریه در موردش داده شده، عده ای گفتن که خارج از کلاس حلوا پخش میکردن، که همه به هیجان اومدن . یه عده ای میگن در اون لحظه صدایی شنیده شده:" دعوا..."
در نتیجه همه برای مشاهده دعوا پریدن بیرون!
یا اینکه مجبور بودن!
و هزاران نظریه دیگه که گویا یکیش از همه درستتر به نظر میاد و اون اینه که همه برای جلوگیری از ادامه تکالیف در رفتن که ولی باز تلاششون بی نتیجه بوده ، میشستن توی کلاس سنگین تر بودن


همه چیز همینه...
Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.