آرتور که کلا از دیروز بعد از رفتن تو درخت جنازه متحرک شده بود به زور از جاش بلند شد در حالی که دست راستش چپ میرفت و دست چپش راست میرفت ! (کلا آش رشته شده بود
)
به زور خودشو به جلوی جمعیت رسوند و گفت :
_ همتونو یک تنه حریفم !
جیسون که کلا کتک زیادی از آرکو خورده بود همون که روی زمین دراز کشیده بود گفت :
_ تو نمیخواد خودتو نشان بدی ! نشان نداده وضعت اینه کتلت کدو!!!
تاتسویا یک نعره ی کوچکی کشید که دست و پای آرتور پیچید به هم شد ماروپیچ !
_ بلند شین وقت تمرینه ! شمشیرهای چوبیتون رو بردارید !
ملانی که تازه صورتشو کرده بود تو دریاچه نفس بگیره صورتشو بیرون آورد گفت :
_ منم هستم !
تاتسویا نگاهی بهش انداخت و گفت :
_ شما دقیقا الان 12 ساعت 59 دقیقه 59 ثانیس که سرت تو آبه ! زنده ای ؟
ملانی یک نگاهی به آسمون انداخت و گفت:
_ اواااااااااا ..... ووی ووی وویــــــــــی ...
_خب راست میگه دیگه وقتی سرتو کردی تو آب ساعت 11 شب بود الان 11 صبحه !!!!
ملانی که دید اوضاع خرابه کلا شیرجه زد تو دریاچه !!!
ملت :
تاتسویا یک استیل خفن گرفت از اینا که دستشون رو میزارن پشت کمرشون و به جایی اشاره میکنن
و به مکانی دور از دسترس اشاره کرد و به آرامی گفت :
_با دامبلدور هماهنگ شده بود یکی از شمشیرباز های حرفه ای هم به ما اضافه میشه و به مکانی دور از حال اشاره کرد !
آرتور که زیر چشماش بادمجون کاشته شده بود به زور باباقوری هارو باز کرد و گفت :
_الفاتحه ....
استرجس با اون استیل ها که میدونین چطوریه شبیه شیر پیری که از پا در اومده بود شبیه جنازه داشت از راه دور با یک عصا خودش را به ملت نزدیک میکرد !!! گرد و خاکی به پا خواسته بود !
آستر که مثلا داشت با کیسه بوکسش در طول شبانه روز گذشته تمرین میکرد گفت :
_این جنازه کیه ؟
استرجس بعد از اسلوموشن طولانی ای خودش را به ملت رساند خودشو تکاند و یک تن خاک داد به ملت که میل کنن ! سپس رو به تاتسویا کرد و گفت :
آرتور و آستریکس تمرینشون با من !
اصلا نیاز به اشاره نبود آرتور دو تا پا داشت چهار تا دیگه هم قرض کرد و پا به فرار گذاشت که دید هر چی میدوئه فایده نداره ! (تجسم کنید داره میدوئه ولی درجا
) استر از پشت یقیرو گرفته بود ...
_کجا ؟؟؟؟
آرتور :
_کارت دارم
سپس رو به آستر کرد :
آستر :
تاتسویا یک فریاد دیگه زد و گفت :
_ ملت استر به جای دامبل به ما اضافه شده که تمرین کنیم ! پاشین .....