پست اغازین جنگ ارباب سیاهنیروی دریایی ماگلی بریتانیا یک بامدادده ها مانیتور چشمک زنان نقاط مختلف دریا را به نمایش کشیده اند و اماده هشدارند تا بیگانه ای نتواند از طریق دریا به کشور وارد شود.
یک مرد پشت صندلی کارش نشسته و به سختی لای پلک چشمانش را باز نگه داشته.
صدای در بلند میشود و شخص دوم وارد اتاق نظارت میگردد.
-جویی بیا برات قهوه اوردم..سر حال نگهت میداره.
جویی دستش را دراز کرد و قهوه را میگیرد:اخه من نمیدونم کی نصفه شب به اینجا میتونه حمله کنه.
جرعه ای از قهوه را به درون حلقش میریزد.
دلینگ دلینگ دلینگ دلینگ(صدای زنگ تلفن)
_دفتر نظارت نیروی دریایی ... بفرمایید...چی یه ناو بیگانه تو دریا رویت شده باشه الان نیروها رو میفرستم.
و دست خود را محکم بر دکمه بزرگ و قرمز رنگ فشار میدهد
همان زمان جایی بر روی ابدریا مه الود است و به سختی میتوان نیم متر جلو تر را دید .از دوردستها صدای اوازی به گوش میرسد.
_پول پیتزا ندارُم...پول پیتزا ندارُم...
نزدیک تر موجودی عظیم و پشمالو در حال شنا کردن به شیوه کرال سینه است و عده ای بر پشتش سوارند و در حال رقص بندری هستند(
)
_پول پیتزا ندارُم...پول پیتزا ندارُم...(شخص مذکور همین یک مصراع را بلد است و هی تکرار میکند و گه گاهی ریتم اهنگ را عوض میکند)
ناگهان صدای
قرررت بلندی شنیده شد.
و ملت طی یک عمل انتحاریک از نشیمن گاه گراپ فاصله گرفتند
بلیز:بچه ها پشما شو محکم بگیرید اگه نه میرید راه هوا.
صدای سووووت بلندی شنیده شد و جسم نوک تیزی در یک سانتی متری بدن گراپ به اب نشست.
این عمر باعث پاشیدن اب به بالا تنه گراپ و خیس شدن موهای ملت شده بلا به دلیل این عمل بسیار خشمگین شد و بی دلیل ایوان را طلسم کرد.
ناگهان نوری ناگهانی اطراف را فرا گرفت و مرگخواران مجبور شدند برای جلو گیری از کور شدن جلوی چشمانشان را بگیرند.
ایوان:تا حالا کرم شبتاب به این بزرگی دیده بودی
ناگهان صدایی بر فضا حکم راند.
_شما تحت محاصره نیروهای ما هستید هر چه سریعتر اسلحه خودتونو بندازید و تسلیم شید.
ایوان:جل الخالق حرفم که میزنه....
بلیز:اوهوی گراپ بلند یه مشکلی پیش اومده این ملخا پر رو بازی در اوردن.
_گراوپ خسته...گراوپ تنها.
صدا دوباره بر فضا ک راند:تا 10 میشمارم اگه خودتونو تسلیم نکنید مجبورم شلیک کن.
بلیز:گراوپ اینا دارن به هرمی فحش میدن.
ناگهان صدای غرشی شنیده شد.
دو دقیقه بعدجنازه ملخک ها بر روی اب افتاده و ملت مرگخوار خیس(برر اثر واکنش ناگهانی گراوپ به اب افتادند)
ولی خوشحال(به جز بلا)مشغول ادامه دادن مسیر برای رسیدن به مکانی مخوف بودند.
ساعت 3 بامدادهوا تاریک تاریک بود بوی بدی می امد احساس نا امیدی در فضا اوج گرفته بود.
و جزیره سخره ای بلندی خود نمایی میکرد.
بلیز:چجوری بریم اون بالا؟!(شکلک گریه)