وقتی ماندی آپارات کرد و رفت،البوس به ملت محفلی نگاهی انداخت. بعد گفت:
-خب،پس تمرین میکنیم.کی اینجا از همه پرت تره؟
ملت با حالت
به سمت لارتن برمیگردن.و به دوباره سرشونو به سمت ویولت برمیگردونن.
-بیخود به من نگاه نکنید!این همه ادم پرت تر از من!
البوس که از نگاه های اسلوموشن ملت خسته شده میگه:
-باشه!اصلا نمیخواد..خودم یکی اتونو امتحان میکنم.لارتن بیا اینجا پسرم...
لارتن به سمت آلبوس میره و روبروی اون وایمیسته.
-ام..چه خبر؟
-سلامتی.
-ا!اونجا رو کفتر..نگاه کن!نارنجیه!
با شنیدن این حرف لارتن سرشو به شدت به سمت عقب برمیگردونه و روی در و دیوار و همه جا رو نگاه میکنه که کفتری نارنجی پیدا کنه. در همون لحظه البوس داره به شدت عرق میریزه و جیبای لارتنو میگرده و زیر لب میگه:
-بابا این که از منم گداتره!
و وقتی چیزی پیدا نمیکنه،بعد از اتمام کارش،دو گالیون به لارتن میده(چه دل رحمیه این البوس!چه دزد باشرفی!
).در همون لحظه سارا از پله ها میاد پایین و میگه:
-ا؟شروع کردید چرا منو صدا نکردید!
ویولت که نزدیک سارا بوده،بهش میگه.
-ا!سارا،اینجای لباست کثیف شده!
و پشت لباس اونو نشونش میده. سارا تلاش میکنه که سرش به پشتش برسه و در این بین،ویولت ماهرانه چوبدستی اونو از دستش میکشه بیرون.
سارا:من نمیتونم پشتمو ببینم!
البوس و ریموس برای ویولت دست میزنن.
سارا:ا!من الان چوبدستی تو دستم نبود؟واقعا که!از حالا الزایمر..
-نه باب.بیا،اینم چوبدستی ات!
سارا با تعجب چوبدستی اشو از ویولت میگیره و میگه:
-عجب...چطوری این کارو کردی؟
-نا سلامتی ما دزد بودیم...نه؛منظورم اینه که.
بوق به نویسنده که زود آدمو لو میده!(
)من دزد که نبودم،چیز بودم...چی میگن...دله دزد!افتابه میدزدیدم و از این چیزا!
البوس:
بعد از مدتی بالاخره البوس میگه:
-به گروه های دونفری تقسیم بشید و تمرین کنید. لارتن تو با ریموس تمرین کن.
ریموس:
این خاک هم تو جیباش نیست..چه برسه به پول!
البوس :نه دیگه!هر کی از هر کسی چیزی دزدید،بهش برمیگردونه!
ملت:
-سارا تو با الیشیا تمرین کن.ویولت با لاوندر و منم با سیریوس!زود باشید!
--------------------------------
شرمنده اگه بد شد!ما تسلیم!
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�