آخی ! وقتی یادش می افتم اشک تو چشام جمع میشه ! چقدر خوش بودم ! ای کاش بازم بودم ! هعی روزگار !
حدودا دو سال پیش بود که سر کلاس داشتم کتاب قصه میخوندم : معلم مریخی من ! بچه بودم دیگه ! نخندید ! اتفاقا کتاب قشنگی هم بود ! بلند ترین کتابی بود که تا اون موقع خونده بودم ! اگه بخوام تقریبی بگم امممم نود و خورده ای و اینا بود
!
معلم ریاضیم فهمید . اما دعوا نکرد ! عوضش به جاش پرسید هری پاتر خوندم یا نه ؟ گفتم نه !
بعد گفت برو بخر بخون ! قشنگه ! خیلی معلم باحالی بود ! اونم معلم ریاضی و ... !
خلاصه بغل دستیم گفت داره کتاب سه اش رو . فرداش برام آورد و منم خوندمش و وقتی تمومش کردم اول یه ذره مات و مبهوت موندم که : ایول 1 اینگاری اند تخیل ان این کتابا ! بعد وقتی به خودم اومدم کتاب امانت رو یهو پرت کردم و فوری رفتم نشستم پشت نت تا درباره ی هری پاتر سرچ کنم .
دقیقا اولین یافته ام سایت جادوگران بود . وقتی رفتم توش کلی گیج شدم . خیلی بزرگ میرسید به نظرم !
البته اونموقع من کوچیک بودم فکر میکردم بزرگه حالا نه !
چون تا حالا سایت ایفای نقش دار و اینا ندیده بودم قوانین رو هم نمیدونستم . یاد سوتی هام که میفتم خندم میگیره !!! چه دل خجسته ای داشتم اونموقع ها !