برتی با سر و روی عرق کرده و مضطرب بالای سر پاتیل جوشانش ایستاده.اتاق پر از بخارهای رنگ و وارنگ و بوهای عجیبه. معجونی به رنگ قرمز گریفیندوری، مملوء از حبابهای سبز چمنی داخل پاتیل صداهای دلخراشی از خودش در میاره.
برتی:خوب، حالا برای آخرین مرحله باید یه دندون از هر کدوم از اعضا بندازیم توی معجون. فقط امیدوارم اشتباه نکرده باشم. خوب...حالا.؛ اکسیوتیث
در جاهای دیگه
چو:جدی میگم...خودم دیدمش...اوی اوی اوی دندونم.
لی:آره مری... اونوقت یه کف گرگی زدم تو صورتش اینجو...آی...
شوالیه:ای دلاوران...کماندوهای سرخ پوش گریفیندور...آی...این دندان مال بنده به کجا میرود؟
نویل:نه...نه...نکن...خرررر...پففففففف.
رومیلدا:آواداکد...اوخ
هنری:ببخشید؟چرا دندونای من امروز 31 هست؟
مری:فک کنم یکی از دندونام گم شده...
توی اتاق برتی
یه مشت دندون پرواز کنان وارد معجون میشن و با افتادن هر دندون معجونه به رنگ قهوه ای سوسکی در میاد و پف میکنه.
برتی:عالیه...حالا چند تا لیوان میخوایم. و معجون...
تق... تعدادی لیوان پر از معجون به سمت صاحبانشون حرکت میکنن.
برتی:هووممک...اکو(echo) ...ساکنین محترم قلعه ی روشنایی توجه کنید.برتی صحبت میکنه توجه کنید...لیوانایی که هم اکنون به سمت شما پرواز میکننحاوی معجون تله پاتی می باشند...دقت کنید.اول لیوانا رو سه مرتبه بر خلاف جهت عقزبه های ساعت بالای سرتون بچرخونید...بعد با دست راست بگیرید.یه پاتونو بالا ببرید و در حالی که گردنتونو به جلو و عقب حرکت میدید،پایین تنه تونو بندری برقصونید. بعد سه ثانیه بی حرکت بایستید و بعد معجونو یه نفس سر بکشید.
مراقب باشید که در حین انجام عملیات معجونتون نریزه. حالا شروع کنید.
چو:مشکوکه!
شوالیه:چه مسخره. نویل:آهین؟ لی:یادم باشه ویرایشش کنم. رومیلدا:چه بیکار... مری:هیجان انگیزه.
همه به ترتیب عملیات رو انجام میدن. برتی هم بهکذا...
بعد از چند لحظه
همه:
صدای انفجار----------جیغ های گوش خراش----------سرمای استخوان سوز---------تاریکی مطلق-------------حال تهوع و.....
چند ساعت بعد
یاران قلعه به هوش میان و شروع به خاروندن دماغشون میکنن. کهیرهایی به بزرگی یک نات نوک دماغ همه در اومده.
چو:قیافه م به ریخت...این چیز بد ترکیب بنفش رنگ دیگه چیه؟ مگه دستم بهت نرسه برتی...
رومیلدا:باز مال تو خوبه ؛ مال من سبز فسفریه.
لی:همه ی دردسرای ما زیر سر این برتیه.
برتی با کهیری به رنگ آلبالویی جلوی در ظاهر میشه.
برتی: خوب بچه ها...همه تون به شکر ریش مرلین مرحوم حالتون خوبه...امممم...چرا اینجوری نگام می کنید؟ آهان اینا؟... فک کنم جزء عوارض جانبیش باشه... فکر اینجاشو دیگه نکرده بودم...نگران نباشید خوب میشن. من اومدم اینجا که با هم کارکردشو امتحان کنیم...(7 تا چوبدستی بالا میره) اممم...ولی مث اینکه سرحال نیستید.نه؟ خوب پس من میرم سر فرصت مزاحمتون میشم.خوب؟(7 تا نور زرد رنگ به سمت برتی شلیک میشه) اوه...
تق...برتی غیب میشه.
همه:برتییییییییی....
____________________________________
دوستان می تونید الان اون کهیرایی رو که براتون درست کردم
یه جوری با ماسک، کرم، یا هر جور طلسمی که دوست دارین مخفی کنید. تا چند روز دیگه می تونه از بین بره.
یه صحبتی هم دارم.(ببخشید نمی رم توی تاپیک نمایشنامه نویسی لایق یک سفید. می خوام همه بخونن.)
یاران قلعه! خواهش میکنم در نوشتن نمایشنامه بیشتر دقت کنید:
1- نمایشنامه ها اگر دنباله دار نباشن بهتره. چون هرکسی دوست داره فکر خودشو بیان کنه. می تونید مثل همین پست من ، به صورت یه داستان کوتاه بنویسید که همونجا تموم بشه و اثر کمی روی رول دیگران بزاره.
2- کسی رو از ماجرا خارج نکنید. در صورت لزوم از تخیلاتتون بهره بگیرید.
3-کیفیت از کمیت خیلی مهم تره.(اینو خودمم دارم سعی میکنم اصلاح کنم.)
4-دیالوگهایی که نه در سیر ماجرا اهمیت دارن ونه به جالب تر شدن داستان کمک می کنن رو از نمایشنامه حذف کنید.
5-عزیزان...هیچ کس به خاطر وقفه در نوشتن تنبیه نمیشه. به جای روزی ده تا پست آبکی، می تونید هر چند روز یه پست درست وحسابی بزنید. پیشنهاد میکنم که اول پستتونو توی کامپیوترتون بنویسید. بعد بارها بخونید و تصحیحش کنید.
6-لطفا املاتونو تقویت کنید.
7-پاراگراف بندی و علائم نگارشی رو فراموش نکنید.خواننده ی بدبخت چه گناهی کرده؟
8-بازم میگم: روی کیفیت نمایشنامه بیشتر دقت کنید. می تونید از نمایشنامه های افراد قوی کمک بگیرید. مطالعه کنید.
9-یه پیشنهاد هم دارم. اگر احیانا تغییری روی نقشهای دیگران ایجاد کردید آخر پستتون به طور خلاصه بیان کنید که اگر کسی نتونست تمامشو بخونه حداقل ،پرت پرت نباشه...
چقد شبیه کتاب زبان فارسی شد.
از بابت پرچونگی معذرت می خوام.از اینکه حوصله کردید و خوندید ممنون.