هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دراکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دراکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا به خانه ریدل ها برسد و مخفیگاه لرد ولدمورت را پيدا کند . به همین دلیل به او نگاهی کرد و دامبلدور که متوجه منظور او شد گفت : به زودی می فهمی هری
هري ديگر چيزي نگفت و.....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۶ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دراکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دراکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا به خانه ریدل ها برسد و مخفیگاه لرد ولدمورت را پيدا کند . به همین دلیل به او نگاهی کرد و دامبلدور که متوجه منظور او شد گفت : به زودی می فهمی هری


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

لرد گراهام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۹ شنبه ۳ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۴
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دراکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دراکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا به خانه ریدل ها برسد و مخفیگاه لرد ولدمورت را پيدا کند . به همین دلیل به او نگاهی کرد و دامبلدور که متوجه منظور او شد گفت :


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دریکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دریکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا برسه به خانه ی ریدل ها و مخفی گاه لرد ولدمورت رو پيدا کنه. به همین دلیل به او نگاهی کرد.


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

لرد گراهام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۹ شنبه ۳ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۴
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دراکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دراکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا به خانه ریدل ها برسد و مخفیگاه لرد ولدمورت را پيدا کند . به همین دلیل ...


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

navid


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۵۴ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶
از grimuld_ place
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دریکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دریکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا برسه به خانه ی ریدل ها و مخفی گاه لرد ولدمورت.رو پيدا کنه..


چه كسي خواهد ديد مردنم را بي تو
گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با ت


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۱:۱۷ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دریکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دریکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا برسه به خانه ی ریدل ها و مخفی گاه لرد ولدمورت.


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۹ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

navid


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۵۴ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶
از grimuld_ place
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دریکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دریکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا برسه به...


چه كسي خواهد ديد مردنم را بي تو
گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با ت


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۹:۱۷ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دریکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دریکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد


Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۸:۴۴ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴

chong


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دریکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دریکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم هری نمی دانست چرا دامبلدور


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.