هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۲۰:۰۱ سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۴
#1
سلام خدمت کوییرل عزیز
نام و نام خانوادگی : لرد گراهام اسلایترین
سال: فارغ التحصیل شدم
سن : 45 سال
قد : 180
چندمین فرزند : اولین
محل زندگی : لیتل هنگلتون
مو : سفید
چوب جادو : از پوست مار
گروه : اسلایترین
رنگ چشم : سبز
جنس : مرد
شغل : مراقبت از موجودات جادویی
درس های مورد علاقه :
معجون ها ، دفاع در برابر جادوی سیاه ، تغییر شکل ، گیاه شناسی ، مراقبت از موجودات جادویی


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۸:۳۶ سه شنبه ۶ دی ۱۳۸۴
#2
هري ديگر چيزي نگفت. تازه فهمید که این خانه چقدر برايش آشناست.
هري: من اینجا رو توی رویام ديدم.ولي نه. من اينجا بودم، همینجا.
هري به تخته سنگي اشاره کرد که در کنار قبری بود.
هري: سدريك دقيقا اينجا كشته شد . قطره ای اشک از کنار گونه او سرازیر شد و یاد آن شب شوم افتاد.
دامبلدور: هري نذار که احساستت بر تو غلبه کنه. ما اینجاییم تا تو بتوني ولدمورت رو بکشي و انتقام سدریک و بقیه بی گناهایی که او براي جاودانگيش کشت را بگيري.
هري اشكاشو پاك كرد و نگاهي به مکاني که سدريک را در آنشب به خواب ابدي فرو رفت انداخت سپس قاطعانه برای کشتن ولدمورت قدم برداشت ولی ناگهان طلسمی مرگبار از کنار او گذر ...


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۲ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#3
هري ديگر چيزي نگفت. تازه فهمید که این خانه چقدر برايش آشناست.
هري: من اینجا رو توی رویام ديدم.ولي نه. من اينجا بودم، همینجا.
هري به تخته سنگي اشاره کرد که در کنار قبری بود.
هري: سدريك دقيقا اينجا كشته شد . قطره ای اشک از کنار گونه او سرازیر شد و یاد آن ...


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۸ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#4
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دراکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دراکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا به خانه ریدل ها برسد و مخفیگاه لرد ولدمورت را پيدا کند . به همین دلیل به او نگاهی کرد و دامبلدور که متوجه منظور او شد گفت :


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ دوشنبه ۵ دی ۱۳۸۴
#5
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این صحنه متعجب شده بودگفت: قربان سپر مدافع شما ققنوسه؟
دامبلدور: آره پس دراکو کجاست؟ براي چي اون هميشه عقب میفته.
دراکو: من اينجام پشت سر هری.
دامبلدور نگاهی به دراكو كرد و نگاه نافذش تا عمق وجود دراکو نشاند و گفت: زود باشید باید برویم. هری نمی دانست چرا دامبلدور اینقدر عجله می کرد تا به خانه ریدل ها برسد و مخفیگاه لرد ولدمورت را پيدا کند . به همین دلیل ...


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#6
سیریوس:آره بین ارواح هم اختلافاتی هست اما تقریبا هیچ کس نتونسته بود این اختلاف ها رو بر طرف کنه تا اینکه دامبلدور همشون رو جمع کرد و با اون نفوذي كه روشون داشت ، تونست اوناها رو متحد کنه. حالا هیچ روحی با ولدمورت همكاري نميكنه.
دامبلدور: معطل نشید. راه بيفت هري.
هري با اینکه نمی خواست سیریوس را ترك كند ولي بالاجبار به راه افتاد اما نگاهش به سمت سيريوس بود نمی توانست حالا که دوباره او را پیدا کرده بود دوباره اونو رها کنه
ولي احساس آشناي ناپديد شدن بازم گریبانگیرش شده بود.ناگهان همه چيز در اطرافشان تغییر کرد و آن ها غیب شدند . همه اجسام بدورشان ميچرخيد و بالاخره آن ها در خیابانی تاریک فرود آمدند و بالاخره آنها به خانه ریدل ها رسیدند و متوجه سردی هواي آنجا شدند.
هري: ببخشید پروفسور ، ما دو نفر بايد بريم یا که شما هم با ما میایید و به ما کمک می کنید ؟
دامبلدور : نه ، فکر کنم بهتره من اول برم و بعدش شما دو تا بیاین .
هری : ما دو تا؟ من كه يك نفرم؟
دامبلدور : مگه دراکو نیومد ؟؟!!
هری : نميدونم.
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی بيرون اومد و ديوانه سازها به عقب رانده شدند و ناپديد شدند . هری که با دیدن این ...


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#7
سیریوس:آره بین ارواح هم اختلافاتی هست اما تقریبا هیچ کس نتونسته بود این اختلاف ها رو بر طرف کنه تا اینکه دامبلدور همشون رو جمع کرد و با اون نفوذي كه روشون داشت ، تونست اوناها رو متحد کنه. حالا هیچ روحی با ولدمورت همكاري نميكنه.
دامبلدور: معطل نشید. راه بيفت هري.
هري با اینکه نمی خواست سیریوس را ترك كند ولي بالاجبار به راه افتاد اما نگاهش به سمت سيريوس بود نمی توانست حالا که دوباره او را پیدا کرده بود دوباره اونو رها کنه
ولي احساس آشناي ناپديد شدن بازم گریبانگیرش شده بود.ناگهان همه چيز در اطرافشان تغییر کرد و آن ها غیب شدند . همه اجسام بدورشان ميچرخيد و بالاخره آن ها در خیابانی تاریک فرود آمدند و بالاخره آنها به خانه ریدل ها رسیدند و متوجه سردی هواي آنجا شدند.
هري: ببخشید پروفسور ، ما دو نفر بايد بريم یا که شما هم با ما میایید و به ما کمک می کنید ؟
دامبلدور : نه ، فکر کنم بهتره من اول برم و بعدش شما دو تا بیاین .
هری : ما دو تا؟ من كه يك نفرم؟
دامبلدور : مگه دراکو نیومد ؟؟!!
هری : نميدونم.
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را بلند کرد و فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
ناگهان گوزن نقره ای ظاهر شد و به سمت دیوانه ساز ها هجوم برد و با یک چرخش سریع دو دیوانه ساز را به عقب راند . دامبلدور بدون اینکه به هری نگاه کند فریاد زد : اسپکتو پاترونوم .
و از چوبدستیش ققنوسی ...


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۲ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#8
ببخشید من مدیر نیستم اما عزیزانی که خودشونو با این نام ها میزنن مثلا لرد ولدمورت باید یه نگاه به شخصیت های گرفته شده بندازن چون خیلی تابلوئه که این شخصیت گرفته شده .


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: 'گفتگو با ناظران تالار اصلی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#9
ببخشید من نمی خوام مجوز بگیرم می خوام پیشنهاد بدم اونم اینکه تاپیک هایی که قفل شدن رو پاک کنید. اگه نمی کنید چرا ؟

این تاپیکها رو باید جوابشو فرستاد به پرسشهای همگانی الانم که اونجا مشکل داره انشالله بزودی پاک میشن


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۹ یکشنبه ۴ دی ۱۳۸۴
#10
سیریوس:آره بین ارواح هم اختلافاتی هست اما تقریبا هیچ کس نتونسته بود این اختلاف ها رو بر طرف کنه تا اینکه دامبلدور همشون رو جمع کرد و با اون نفوذي كه روشون داشت ، تونست اوناها رو متحد کنه. حالا هیچ روحی با ولدمورت همكاري نميكنه.
دامبلدور: معطل نشید. راه بيفت هري.
هري با اینکه نمی خواست سیریوس را ترك كند ولي بالاجبار به راه افتاد اما نگاهش به سمت سيريوس بود نمی توانست حالا که دوباره او را پیدا کرده بود دوباره اونو رها کنه
ولي احساس آشناي ناپديد شدن بازم گریبانگیرش شده بود.ناگهان همه چيز در اطرافشان تغییر کرد و آن ها غیب شدند . همه اجسام بدورشان ميچرخيد و بالاخره آن ها در خیابانی تاریک فرود آمدند و بالاخره آنها به خانه ریدل ها رسیدند و متوجه سردی هواي آنجا شدند.
هري: ببخشید پروفسور ، ما دو نفر بايد بريم یا که شما هم با ما میایید و به ما کمک می کنید ؟
دامبلدور : نه ، فکر کنم بهتره من اول برم و بعدش شما دو تا بیاین .
هری : ما دو تا؟ من كه يك نفرم؟
دامبلدور : مگه دراکو نیومد ؟؟!!
هری : نميدونم.
هري به دورو برش نگاهی انداخت و دراکو را دید که داره با سرعت زیادی به طرفش میاد . خیالش راحت شد اما بعد از چند لحظه متوجه شد که دامبلدور داره با چند تا از دیوانه سازها می جنگه و اونا رو به آسونی عقب می رونه . هری که با دیدن این صحنه خاطره دیواانه سازها را به ياد اورده بود لحظه اي مکث کرد ولی به سرعت آن افکار را از ذهنش پاک کرد و به کمک دامبلدور رفت و شادترین خاطره اش را به یاد آورد و چوبدستیش را ...


حقا که نواده برادرم جانشین لایقی برای اسلایترین بوده است .






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.