به سمت اتاقم رفتم. وارد شدم، در را پشت سرم بستم و نفس عمیقی کشیدم.
چمدانم را روی زمین گذاشتم و نگاهی به اطراف اتاق انداختم؛ اتاقی ساده ولی آرامشبخش، با تخت و کمدی سفید و قدیمی اما محکم.
دستم را روی وسایل کشیدم؛ بوی خاک و عطر نم گرفت به مشامم، انگار مدتها بود که کسی آنجا را تمیز نکرده بود.
ناگهان، تکان خوردن گنجه کنار اتاق، توجهام را جلب کرد. احتمالاً باگرت بود.
با قدمهای آهسته به سمتش رفتم و آرام درش را باز کردم.
حدسم درست بود. باگرت بود.
معمولا انسان در مواجه با بوگارت حیواناتی ترسناک یا عزیزانشان را میبینند. اما من...
فردی را دیدم، هم قد خودم بود، ردایی سیاه و نقابی وحشتناک! استینش را بالا زد و علامت روی دستچپش را به نمایش گذاشت مرگخوار بود! اما کارش به اینجا خلاصه نشد! نقابش را بالا داد. لبخندی تمسخر امیز بر لب داشت او...من بودم؟
لحظهای نفسم بند آمد. خواستم دستم را به سمت چوبدستیام ببرم، اما خشکم زده بود قلبم تند میزد ، دهانم خشک و نفس هایم سنگین و نامنظم شده بود.
من بودم؟ مرگخوار؟
چوبدستیم را بیرون کشیدم. دستانم میلرزید. با صدایی لرزان و پر از تردید زمزمه کردم:
-
ریدیکولوس...
صدایم در فضای تاریک اتاق پیچید و لحظهای زمان گویی ایستاد.
تصویر مرگخواری که مقابل رویم ایستاده بود، به آرامی شروع به تغییر کرد.
لباس سیاهش به موجی از رنگهای شاد و روشن تبدیل شد،رنگ هایی شاد و زننده.
نقاب وحشتناک و سردش به شکل خندهداری با دماغی قرمز و بزرگ تبدیل شد، مانند نقابی از یک دلقک در یک نمایش کمدی.
چوبدستیاش، که پیشتر شمشیری سرد و برنده به نظر میرسید، حالا به برسی نرم و رنگارنگ تبدیل شد.
با حرکات خندهدار، صدای خندهای کودکانه و شاد در فضای اتاق طنینانداز شد.با اینکه خیلی خندهدار شده بود ولی خندهان نگرفته بود. باگرت فرار کرد و من به فکر فرو رفتم.
بزرگترین ترسم مرگخوار شدن بود!
نه فقط بودن در جبهه ولدمورت، بلکه اسیب زدن به دیگران، به افراد بیگناه.
درود، لیلی!
برای دیدار آخر، پستت یهمقدار از نظر شکلبندی مشکل داره. اما اون چیزی که باعث میشه پستت پذیرفته نشه قسمت دوم پستته، یعنی اتفاقات بعد از ریدیکولوس! در قسمت دوم پست تو باید طنز میبود و کل اتفاقاتی که در رویارویی با بوگارت رخ میدادن رو به مسخرهترین شکل مینوشتی. برو و دوباره پستت رو بنویس و در قسمت دوم یه مقدار چاشنی طنز هم به پستت اضافه کن. دیالوگای باحال و توصیفهای جالب میتونن خیلی کارساز باشن!
تایید نشد!
زود برگرد!