× پست پایانی سوژه ×بنابراین ایوان و جادوآموزانی که همراهش یا قبلا به کلاب اومده بودن، دستهجمعی از کلاب خارج شده و بدو بدو به اسکله تفریحی برمیگردن تا اطلاعات دقیقی از مکانهای متوقف شدن کشتی حامل سو بگیرن. به محض رسیدن به اسکله، ایوان دکهای که بالاش نوشته بود "مسئول اسکله" رو نشونه میگیره و به سمتش خیز برمیداره.
- هوی آقا! هوی با توام! الان وقت خوابه؟ پاشو ببینم.

همزمان با رسیدن ایوان به دکه، تعداد نهچندان کمی از جادوآموزان و اساتید که همون حوالی بودن به ایوان ملحق میشن تا ببینن اونجا چه خبره.
بالاخره مسئول اسکله با تکانهای شدیدی که دکهش میخوره از خواب میپره و با دیدن جمعیت عظیمی که جلوش منتظر ایستاده بودن شوکه و البته خوشحال میشه.
- اوه واو ببینین چقدر مشتری اینجاست! لطفا مقصدتون رو بفرمایید تا خودم شخصا یک کشتی 7 ستاره... امم... شایدم دو کشتی 7 ستاره تهیه کنم.

مسئول اسکله با دیدن جمعیتی که همینطور رو به افزایش بود، چرتکهای در میاره. احتمالا به کشتی 7 ستاره سومی هم نیاز بود!
- حالا چرا 7 ستاره؟ مگه 5 بیشترین نبود؟

- آخه اینجا دنیای جادوییه و 7 عدد مورد علاقه رولینـ... چیزه یعنی خالقمونه. مرلین یعنی. شایدم خدا. هرچی حالا خریدار هستین یا نه؟

ایوان نامهای که از یوری گرفته بود رو جلوی مسئول اسکله میگیره.
- سو لی! با کشتیهای شما یه سفر تفریحاتی رو شروع کرده درسته؟
مسئول اسکله با دقت نامه رو بررسی میکنه و دستی به عینکش میکشه.
- سو لی یا لی سو؟ مسئله این است!

- الان وقت شوخیه مرد حسابی؟ یه مدرسه سر در هوا موندن. راه بیا با ما، عجله داریم!

- شوخی چیه؟ شما با اسم و فامیل کرهایا آشنایی ندارین؟ این یکی اسمش سوئه فامیلش لی، اون یکی اسمش لی ئه فامیلش سو! تازه اسم و فامیلشونم که برعکس مینویسن و میگن. اینطوریه که واقعا نمیشه فهمید کدوم سو لیه و کدوم لی سو و واقعا کی به کیه. مغز سوزانندهس نه؟
جمعیت هاگوارتز که هیچی از حرفای مسئول اسکله نفهمیده بودن هاج و واج نگاهی به هم میندازن. بالاخره گودریک گریفیندور در حالی که پیکت رو شونههاش جا خوش کرده بود راهی به جلو باز میکنه.
- ما سو لی رو میخوایم آقا. سو لی! مدیر لی! مدیر مدرسه هاگوارتز. اینجا نیومده؟
- اوه خب اینو از اول میگفتین. سو لی رو میخواین پس، نه لی سو!

مسئول اسکله برای دقایقی خم میشه و دنبال چیزی زیر پیشخوان میگرده و بالاخره بعد از چند دقیقه و قبل از این که صبر جمعیت لبریز شه برمیگرده.
- بفرمایین! اینم نامه سو لی. بهم گفته بود اگه کسی از اساتید هاگوارتز سراغشو گرفت این نامه رو بهش بدم.

- مسخرهمون کردی؟ من همین الان نامه مدیر لی رو بهتون نشون دادم.

یا نکنه مدیر لی مسخرهمون کرده؟

مسئول اسکله چهرهای که انگار بهش برخورده به خودش میگیره.
- دو ساعت چی بهتون توضیح دادم پس! اون نامه که دست شماست مال لی سو هست. اینی که دست منه سو لی! اتفاقا همینجا همو ملاقات کردن... یکیشون که از نیت اون یکی آگاه شده بود میخواست خودشو جا اون یکی بزنه و مدیریت هاگوارتزو بدست بگیره، ولی به صورت اتفاقی اون یکی هم از نیت این یکی آگاه شد. دقیقا اینجا اتفاق افتاد. همینجا که شما ایستادی... نه شما نه، اون یکی... شما هم نـ...
- میشه بری سر اصل مطلب؟

مسئول اسکله غرولندی میکنه و ادامه میده:
- سو لی با درایتی که داشت تونست لی سو رو مجاب کنه که مدیریت هاگوارتز چیزی جز دردسر نداره ولی اگه دو تایی با هم به سفر برن، میتونن دنیا رو ببینـ...
- گفتم اصل مطلب.
مسئول اسکله که به وضوح تو قیافهش مشخص بود که اصلا از کور شدن نطقش اونم برای بار دوم خوشش نیومده، با بدخلقی نامه رو پرت میکنه و میگه:
- با هم رفیق شدن و دو تایی رفتن سفر. بای!
و بعد درو میبنده!
دیزی با دیدن نامه که رو جمجمه ایوان پخش شده بود، نامه رو برمیداره و بعد از خوندش رو به بقیه میگه:
- مدیر لی از مدیریت هاگوارتز استعفا داده و از سدریک دیگوری و لینی وارنر خواسته که مشترکا مدیریتو برعهده بگیرن.
- ولی پس نامه لی سو چی؟ اگه با هم رفتن پس الان نقشه سفرشون یکیه. میتونیم بریم پیداش کـ...
- گفته اصرارم نکنین که برنمیگرده!
قبل از این که کسی بخواد چیز دیگهای بگه، ناگهان پیکسیای بالبالزنان در حالی که سدریک خوابی رو با بالشتش به زحمت به دنبال خودش میکشه جلوی جمعیت میاد.
- اهم اهم... احترام به نظرات دیگران از واجباته! پس جادوآموزان عزیز. لطفا با کمک اساتید و ارشدها به هاگوارتز برین تا با هم سال تحصیلی جدید رو آغاز کنیم. مگه نه پروفسور دیگوری؟
سدریک لحظهای چشم باز میکنه، علامت تاییدی نشون میده و دوباره به آغوش بالشتش برمیگرده.
× پایان سوژه ×