سوژه آغازین
پست ابتدایی پاداش
فضای شادی بر مدرسه هاگوارتز حاکم بود، حداقل برای دامبلدور که چنین حال و هوایی وجود داشت. پس از کسب نمرات افتضاح در سمج و کاهش سطح تحصیلی جادو آموزان، خبر پذیرش اعطا پاداش به دلیل عملکرد مدرسه در قرن گذشته در جهت ارتقا جامعه جادوگری یک خبر فوق العاده بود. وزارت سحر و جادو نیز تصمیم گرفته بود بازرسانی ارسال کند تا گزارشی مفصل از وضعیت کنونی هاگوارتز ارائه کنند تا حد و حدود جایزه یا اصلا دادن و ندادنش مشخص شود. ادعا ها و مطالبات زیادی هم در باب این پول وجود داشت و همه می خواستند جایزه در همان چیزی که می خواهند هزینه شود، دامبلدور هم با سخنرانی های متعدد سعی داشت این را به بقیه بقبولاند که این جایزه باید صرف پیشبرد تفرجگاه بندری هاگوارتز که هیچ کس تا پیش از این اسم آن را نشنیده بود و نوسازی استادیوم کوییدیچ که همگی پنجاه و اندی سال منتظرش بودند شود.
بالاخره درب سرسرا به صدا درآمد، مثل اینکه زمانش رسیده بود. دامبلدور شتابان به سمت درب سرسرا هجوم برد تا بازرسان را با استقبال گرمی بدرقه کند؛ درب را باز کرد اما خبری نبود، چشمانش را تنگ و باز کرد و باز هم خبری نبود، عینکش را روی دماغش بالا و پایین میکرد، خبری نبود! یکبار درب را باز و بسته کرد و در کمال تعجب اینبار هم خبری نبود! در حال و هوا این بی خبری ها دامبلدور می خواست که سر به پایین بی اندازد و افسوس بخورد که در همان هنگامی که سرش را به پایین انداخته بود با دو گابلین مواجهه شد و حیرت جای افسوس را گرفت. گرینگوت و دستیارش بود، چشمانش درست میدید گرینگوت بانکدار بود که با کلاه بزرگ استوانه ای شکل و کت مشکی اش و سیبیل مصنوعی که بسیار استتار مزخرفی بنظر میرسید با ذره بین در حال بررسی موشکافانه جدار درب سرسرا بود.
_آقای گرینگوت شما اینجا چیکار میکنید؟
_گرینگوت کیه؟ راستی این جدار های درتون مال کیه؟ بسیار پوسیده بنظر میرسه، حتما بنده این رو باید در گزارشم درج کنم.
_جناب گرینگوت خودتون هستید دیگر بابا جان. چرا صداتون رو تغییر دادید؟ این چه ریخت و قیافیه؟ اون هم دستیارتون که تو اسمش ل داشت دیگه.
_من تا حالا در عمر گرانقدرم اسمی به نام گرینگوت نشنیدم. بنده گِیرمو هستم بازرس ارشد وزارت و ایشون هم دیویده که هیچ ل ای در اسمش وجود ندارد و لری هم نیست. بنده تمام مدارک موجود رو برای بازرسی دارم.
گرینگوت، گیرمو نما کاغذهایی را از این و آن جیبش درآورد و به دست دامبلدور داد و دامبلدور هم به دقت آن را مورد مطالعه قرار داد.
_بسیار خب درسته.بفرمایید مدارکتون... فقط برام عجیب هستش که وزارت جدیدا از گابلین ها در امور خاص اداریش استفاده میکنه.
_کاری که باید سال ها پیش انجام میداد رو انجام داد، گابلین ها موجدات ماهر و دقیقی بودن فقط خوب درک و بکار گرفته نشدن، یک نمونه بارزشم بانک گرینگوتز با مدیریت بسیار دقیق و توانمند که من نمیشناسمشون ولی تواناییشون در ثبات اقتصادی جامعه جادوگری برای ما روشنه.
لری که با عنوات دیوید معرفی شده بود هم به نشانه تایید حرف های گرینگوت سر تکان میداد و دامبلدور هم از حرف هایش به فکر فرو رفته بود.
_به هر حال که خیر مقدم عرض میکنم بازرس جان ها. ورودتان پر از عشق و روشنایی. بسیار خوشحال و شگفت زده شدم از اینکه بالاخره پاداش برای سال ها خدمت هاگوارتز پذیرفته شده!
_حقیقتا ما هم شگفت زده شدیم. تقریبا که نه، کاملا برایمان مانند یک جوک میماند که اینهمه پول بی زبان باید به عنوان پاداش اعطا شود.
_جان؟
_میگم که این موضوع جوک هست که چگونه تا الان به نقش گرانقدر هاگوارتز پی نبرده بودند. بهتر است بازرسی رو هرچه سریعتر شروع کنیم.
گرینگوت کلاهش را گرفته و سریعا از جلوی دامبلدور به داخل رفت و به سرعت شروع به اینور و آنور رفتن و سُر خوردن روی کف سرسرا نمود.
_جناب بازرس میتونم بپرسم دارید چیکار میکنید؟
_تست سنجش استحکاکه، لیزه، سرعت گیرم که نداره، حادثه آفرین میشه.
_مگه اتوبانه که ویراژ بدن سرعت گیر نباشه، دچار حادثه بشن. حتما می خواید بگید تصادف های شدیدم صورت میگیره؟ بابا جان شوخی میکنید؟
_ببین عزیزجان. جادو آموز میاد، مرلینی نکرده لیز میخوره بعد میمیره بعد از آن طرف گرینگوتز باید بیمه پرداخت کنه و آن هم از بیت الماله. این برای شما خوشاینده که همچین اتفاقی بیوفته و یک جادو آموز که بورسیم شده بیوفته و بمیره؟ مطمئنا نه.
گرینگوت پس از سُر خوردن های متمادی به جان یک صندلی بی زبان افتاد و شروع به ور رفتن با پایه اش کرد.
_لق است.
_بازرس جان خب الان انقدر انگولکش کردی لق شده دیگه.
_نه نگاه کن. فرص کن یک جادو آموز روی این صندلی بنشیند، پایه اش لق باشد و بشکند آن وقت میوفتد و میمیرد...
_بعدش باید گرینگوتز بیمه رو پرداخت کنه از بیت الماله. از قضا اون جادو آموز بورسیم بوده.
_آ باریکلا.
بعد از آن گرینگوت بر روی میز رفت و شروع به سینه خیز رفتن و با ذره بین نگاه کردن روی میز شد.
_اوه اوه ترک رو ببین.
_اون که کلا دو سانتم نمیشه، عمقی هم نداره!
_حادثه خبر نمیکنه دوست من، یکهو دیدی میز از هم شکافته شد و افتاد و فاجعه رخ داد و جادو آموازان زیر دو نیمه شکافته شده له شدند! آن وقت گرینگوتز کاملا ورشکسته میشود! پولشم که از بیت المال میرود... لری...چیز

... دیوید جان همه اینهارو یادداشت و مستند کن.
گرینگوت کف دست درازش را به روی دهانش گذاشت و مخفیانه به لری گفت "پیاز داغش رو زیاد کن، دوتا پیوستم بزن تنگش که قشنگ توجیه بشن" و دامبلدوز هم آمد تا بگوید "یعنی چی که این وضعیت" ولی با آمدن فیلچ و در گوشی حرف زدن با دامبلدور حرفش را نزده باقی گذاشت.
_توالت طبقه سوم لوله هاش پوسیده بود. الانم ترکیده، همه شاکی دارن اعتراض کنان میان این سمت که چرا یک توالت درست وجود نداره و از عدم قضای حاجت میترکن و فلان.
_مشکلی پیش اومده دوستان؟
پس از این حرف گرینگوت، فیلچ و دامبلدور هر دو همزمان لبخندی تا بناگوش به گرینگوت هدیه کردند و میدانستند که باید هر چه زودتر این مشکل را مرتفع کنند.