اسكايرس ارام جلو ميرفت يا ميمرد يا بلاخره يادگار جدش هيدرونويد داركس را پيدا ميكرد. اتاقي در قلب قلعه تك افتاده بود كه جز با زبان مار ها باز نميشد در اتاق را جادو كرده بودند.آرام به زبان ماري گفت:من يادگار مرگم.براي يادگاران امده ام.در جوابش را داد:اي يادگار مرگ خوش امدي! و بعد به جاي در پلكاني كه به اتاق تاريكي ختم ميشد پديدار شد.آرام از پله ها بالا رفت.اين دفعه بر خلاف دفعات قبل ميدانست چه ميخواهد.چوب دستي و نشان مرگ.داخل اتاق پر بود از جعبه و وسيله هايي فرسوده.آرام به سمت انتهاي اتاق رفت.جعبه را باز كرد و چوب دستي خون ققنوس و درخت مرگ اور را برداشت. گردنبندي عم با نشان ققنوسي كه دستهايش را ضربدري گرفته بود.لبخندي زد وگردنبند را به گردن انداخت و چوب دستي را به كمر زد.يك لحظه او و يك لحظه يك ققنوس.از پنجره به بيرون پريد و به هاگوارتز نگاهي انداخت.براي آخرين بار.
درود فرزندم.
خیلی کوتاه بود! خیلی هم سریع اتفاق افتاد. درواقع ما نیاز داریم که فضا برامون توصیف بشه و بتونیم شخصیت اصلی کجا قرار داره، چیکار میکنه و...
پاراگراف بندی و ظاهر پستتم خیلی مهمه. حتما و حتما پاراگراف ها رو با دوتا اینتر از هم دیگه کجا کن و دیالوگ ها رو هم همین طور.
نقل قول:اسكايرس ارام جلو ميرفت يا ميمرد يا بلاخره يادگار جدش هيدرونويد داركس را پيدا ميكرد. اتاقي در قلب قلعه تك افتاده بود كه جز با زبان مار ها باز نميشد در اتاق را جادو كرده بودند.آرام به زبان ماري گفت:من يادگار مرگم.براي يادگاران امده ام.در جوابش را داد:اي يادگار مرگ خوش امدي!
اسكايرس ارام جلو ميرفت يا ميمرد يا بلاخره يادگار جدش هيدرونويد داركس را پيدا ميكرد. اتاقي در قلب قلعه تك افتاده بود كه جز با زبان مار ها باز نميشد در اتاق را جادو كرده بودند.آرام به زبان ماري گفت:
- من يادگار مرگم.براي يادگاران امده ام.
در جوابش را داد:
- اي يادگار مرگ خوش امدي!
و در آخر...
ما اصلا همچین عکسی داشتیم؟
برای تایید شدن، باید درباره یکی از عکسای این تاپیک بنویسی.
تایید نشد!