تصویر شماره 10
انتظار برای سیریوس به پایان می رسد و بالاخره نامه دعوت به هاگوارتز به این
پسر یازده ساله بریتانیایی می رسد و او با توجه به کاغذ وصل شده به نامه خودش را آماده برای رفتن به کوچه دیاگون می کند .
روز بعد ، سیریوس به همراه دختر عموی خود ، بلاتریکس لسترنج ، که چندان دل خوشی ازش ندارد به مهمانخانه پاتیل درزدار می رسند. سیریوس کد رمزی را بر روی دیوار رمزی پشت مهمانخانه پیاده می کند ، پس از چند لحظه جوابی نمی آید ولی بلاتریکس لگدی به دیوار می زند و گذرگاهی آشکار میشود و آن دو بدون هیچ حرفی به کوچه دیاگون راه پیدا می کنند .
در اول راه بلاتریکس از سیریوس جدا می شود تا سری به بانک گرینگوتز برای جمع آوری گالیون برای خرید هر چیزی که فکر می کنید برود .
سیریوس با یک عالمه گالیون در جیب (نشانه ثروت خاندان بلک) به سمت کتابفروشی فلوریش و بلاترز (که هنوز هم شلوغ ترین جا در کوچه دیاگون هست )راه می افتد برای اولین بار با همچین جای شلوغی بر خورد می کند که البته به دلیل وجود نویسنده معروف ، باتیلدا بگشات برای جلسه امضای کتاب خویش است.
سیریوس زیاد از جلسات امضای کتاب خوشش نمی آید به همین دلیل بدون فوت وقت به فروشنده فروشگاه دستور می دهد تا کتاب های سال اولی ها برای سیریوس بیاورد. مدیر فروشگاه شخصا برای انجام کار سیریوس تشریف می آورد و کتب سال اولی هارا به سیریوس معرفی میکند سیریوس که حوصله اش سر می رود وسط صحبت مدیر فروشگاه پول را به او می دهد و کتاب ها را
ور میدارد و می رود.
زمانی که پایش را از فروشگاه بیرون می زارد مکانی توجه آن را جلب می کند
مغازه ابزار شوخی گمبول و چیبز! سیریوس به مقدار بسیار زیادی بمب کود حیوانی و به اسرار فروشنده وسایل بی خطر آتش بازی دکتر فیلی باستر را تهیه می کند وبه سمت عطاری راه می افتد که متوجه می شود که دیگر پولی ندارد ، به همین دلیل به سمت بانک گرینگوتز حرکت می کند در راه با چند دست فروش که ابزار جادوی سیاه می فروشند رو به رو می شود ولی بی تفاوت از آنها رد می شود و بالاخره به بانک جادوگری گرینگوتز که توسط گابلین ها (در کتاب اشاره شده به جن ها در نسخه انگلیسی و اصلی گابلین درست است)اداره می شود میرسد . در دوران کودکی داستان هایی در باره این مکان مختص به جادوگران شنیده بود . شنیده بود که اژدها های زنجیر شده وظیفه محافظت از این بانک را به عهده دارند شنیده بود هیچکس تا به حال موفق نشده که از این بانک سرقت کند . همینطور که این داستان هارا در ذهنش
می پروراند از ورودی رد می شد و به سرسرای بزرگ و بسیار ساکتی می رسد. که به گابلین ها که بسیار از آنچه سیریوس انتظار داشت کوتاه قد تر بودند و پشت میز های کوچولو نشسته بودند می رسد و دستور می دهد که سیریوس را به سمت صندوقش راهنمایی کند .
گابلین ها اطاعت می کنند چون مقام و منظلت خاندان بلک را در دنیای جاوگری می دانند . خاندان بلک جزء خاندان های بسیار ثروت مند و از حامیان اصلی لرد سیاه به شمار می آمد همچنین با خاندانی به ثروتمندی لسترنج ارتباط داشتند سیریوس به همراه یکی از الف ها وارد چیزی شبیه به معدن می شوند سپس درون سبد خریدی که بر روی ریل حرکت می کند می نشینند و با سرعت بسیاری به جلو حرکت می کنند مدتی طول می کشد که صندوق های خاندان بلک برسند سیریوس در آنجا با دختر عموی خود بلاتریکس رو به رو می شود و هر دو هر چقدر گالیون که نیاز داشتند ور می دارند و همانطور که به گرینگوتز آمدند از آن هم خارج می شوند . و به سمت مقصد بعدی ، عطاری اسلاگ و جیگرز راه می افتند .
در عطاری چیز های مجزوب کننده بسیاری وجود داشت مثل بشکه هایی از مواد لزج روی زمین به پشت سر هم صف کشیده بودند ،شیشه هایی از انواع پودر ها ، گیاهان و چیز هایی مثل این درقفسه های روی دیوار چیده شده بودند.
دسته های پر ، دندان و چنگال حیوانات مختلف از سقف آویزان شده بودند .
سیریوس از آن مغازه خوشش آمده بود ولی بلاتریکس داشت از بوی بد
تخم مرغ های گندیده داشت خفه می شد . ولی سیریوس مشکلی نداشت و سریع لیست تمام چیز هایی که معلم معجون سازی ، پروفسور اسلاگ هورن برای سال اولی ها درون لیست گذاشته بود تهیه کرد و هم راه بلاتریکس دختر عموی بد قلق سیریوس به بیرون رفتند وقتی سیریوس درحال گام برداشتن برای خرید ردا به فروشگام مادام مالکین می رفت بلاتریکس اولین جمله اش را بعد از ورود به دیاگون گفت
_لعنت بهت سیریوس تا کی میخوای همینطوری راه بری حداقل بیا یه به بستنی فروشی اون احمق ( منظور فلورین فورتسکیو بستنی فروش کوچه دیاگون ) بریم بستنی بخوریم.
سیریوس با سر جواب بله می دهد و به سمت بستنی فروشی راه می افتند
فلوریش برا ی آن دو بستنی مخصوص خود با تکه های گردو ی مجانی ی
می آوردآنها بدون هیچ حرفی بستنی را می خورند پولش را روی میز گذاشته و بدون هیچ حرفی به سوی ردا فروشی خانم مالکین راه می افتند.
در ردا فروشی سیریوس با خانم مالکین مواجه می شود که از نظر سیریوس خانمی بسیار موقر و مهران است او به سیریوس اشاره می کند که بر روی میزی به ایستد تا او اندازه ردا هایش را بگیرد زمانی که کار اندازه گیری به پایان می رسد و خانم مالکین می خواهد ردا را تحویل دهد پسری به نام جیمز پاتر وارد می شود بلاتریکس از خاندان پاتر اصلا خوشش نمی آید به همین دلیل وسط اندازه گیری بدون هیچ حرفی به جیمز پاتر تنه می زند و از مغازه خارج می شود سیریوس خیلی ناراحت نمی شود چون اخلاق دختر عموی خویش را
می داند و بالعکس با جیمز گرم می گیرد
_سلام من سیریوس بلک هستم
_ سلام من هم جیمز پاترام
سیریوس فرصت خوبی برای دوستی می یابد و به جیمز می گوید :
_خوشحال می شوم که بقیه خرید ها را باهم انجام دهیم
_بله حتما
و بدین گونه پس از اندازه گیری خانم مالکین برای جیمز سیریوس پیشنهاد
می دهد که به سمت فروشگاه پاتیل برای خرید پاتیل حرکت کنند و جیمز هم قبول می کند و بدین گونه به سمت پاتیل را می افتند .
در پاتیل فروشی سیریوس یک پاتیل برنجی تاشو مخصوص سال اولی ها انتخاب می کند و جیمز هم یک پاتیل مسی کمی بزرگ تر از مال سیریوس انتخاب کرد . وقتی در حال حساب پول پاتیل ها بودند در پاتیل سرا باز شد و دختری داخل پاتیل فروشی شد . اون دختر کسی نبود جز همسر آینده جیمز
لی لی اونز که همراه مادر و خواهرش پتونیا اونز داخل فروشگاه شدند. از حیرت آنها مشخص بود که ماگل هستند و فقط لی لی خون جادوگری در
رگ هایش وجود دارد جیمز سعی می کند با دختر گرم بگیرد چون در همان لحظه اول عاشق لی لی می شود ولی خب نمی تواند از سد پتونیا بگذرد به همین دلیل دست از پا دراز تر پول پاتیلش را حساب می کند و همراه سیریوس از مغازه خارج می شوند کم کم نزدیک ظهر بود و جیمز به سیریوس می گوید که به سمت پاتیل درز دار برای صرف غذا حرکت کنند و سیریوس که که از خیلی قبل گرسنه بوده پیشنهاد جیمز را تمام و کمال می پذیرد و بدین گونه سیریوس همراه جیمز به سمت مهمان خانه پاتیل درزدار حرکت کنند .
پس از صرف غذا دوباره در کوچه دیاگون قدم می گذارند تا سری هم به مغازه اولیوندرز معروف ترین جوپدستی ساز تاریخ سری بزنند .
در مغازه قدیمی کوچک و دراز اولیوندرز ، اولیوندر پشت پیشخان مغازه درحال وارسی یک چوبدستی بود که دو پسر سال اولی پا درون مغازه می گذارند .
اولیوندر از روی صندلی ای که روی آن نشسته بود بلند می شود و به آن دو پسر خوش آمد می گوید آن دو پسر هم که یکی جیمز پاتر و دیگری سیریوس بلک بود جواب خوش آمد اولیوندر را می دهند . چوب دستی ساز بدون هیچ حرفی به سمت قفسه هایی که فضای مغازه را اشغال کرده بود می رود. در هر قفسه تعداد زیادی جعبه مخصوص نگه داری چوبدستی وجود داشت که از میان آنها ، اولیوندر برای مشتریان چوبدستی انتخاب می کرد . پس از مدتی اولیوندر با دو چوب دستی درست به سمت مشتری بر ها می گردد می گوید:
_این برای جناب سیریوس بلک ، چوب از درخت نارون ، انعطاف پذیر ، طول : 32 سانتی متر ، مغز چوبدستی از موی تکشاخ و مناسب شما هست . چوبدستی به آرامی درون دست سیریوس قرار می گیرد اولیوندر پس از چند ثانیه می گوید :
_این چوبدستی ، مناسب شماست و برای آقای چیمز پاتر چوب چوبدستی از درخت گردو و قابل انعطاف ، طول چوبدستی 30 سانتی متر و مغز چوبدستی از ریسه قلب اژدها است ، مناسب شماست جناب پاتر .
چوبدستی در دست جیمز قرار می گیرد و اولیوندر ادامه می دهد :
_ امروز دوتا مشتری سال اولی داشتم ، هر دو تا همون اولین چوبدستیشان را بدست گرفتند هم را پذیرفتند .
بچه ها نگاهی به هم می کنند پول چوب دستی را حساب می کنند واز آقای اولیوندر خداحافظی کرده و از مغازه خارج می شوند .
در کنار مغازه چوبدستی فروشی فروشگاه جوهر های همه رنگ اسکریبولوس قرار دارد . بچه ها برای خرید کاغذ ، پر و جوهر به درون فروشگاه قدم می گذارند .
در فروشگاه اتفاق خاصی نمی افتد و سیریوس و جیمز پس از انتخاب کاغذ ، قلم پر و جوهر پول آنهارا حساب می کنند و از مغازه بیرون می زنند . در همان حال جیمز به سیریوس می گوید :
_ می خوای سری هم به نمایشگاه حیوانات جادویی بزنیم ؟
سیریوس کمی فکر می کند که آیا می تواند یک جغد هم بخرد یا نه .
بالاخره قبول می کند و آن دو به سمت نمایشگاه حرکت می کنند .
در نمایشگاه ، که خیلی شلوغ بود ساحره ای با عینک گرد پشت میزی داشت به بقیه مشاوره می داد . وقتی نوبت سیریوس و جیمز شد ، سیریوس درخواست کرد که مکان جغد ها را به او نشان دهد ساحره با انگشت اشاره کرد :
_ اونجا پشت سرت قفس جغد هاست
سیریوس بر میگردد و به جغد ها می نگرد در میان آن همه جغد سیاه
و قهوه ای یک جغد سفید بسیار گوگول مگولی را پیدا می کند و به ساحره می گوید :
_ اون جغد سفید وسط اونجارو می بینی ، من اونو می خوام .
ساحه بلند می شود و به سمت قفس جغد ها می رود . جغد را آرام از قفس بیرون می آورد و درون قفس کوچکی می گذارد و به سیریوس می گوید :
بسیار خب می شود سه و نیم گالیون .
سیریوس پول را حساب می کند قفس جغد را تحویل گرفته و منتظر جیمز می شود.جیمز از ساحره می پرسد :
_اونها چی هستند .
انگشت جیمز گلوله های پشمی شیری رنگی را نشانه رفته بود
_ توپک ، موجودی پشمالو با زبان دراز که برای حیوان خانگی بودن طراحی شده هرچیزی که بهش بدی می خورد و موقع آرامش صدای خر خری درمیآورد. مراقب باش به عنوان توپ باز دارنده ازش استفاده نکنی .
_ عالیه قیمتش چقدره
_ دو گالیون ...
جیمز همان موقع حساب می کند و همراه سیریوس از مغازه خارج شده و به سمت پاتیل درزدار حرکت می کنند .
در راه سیریوس از جیمز می پرسد :
به نظرت اسم جغدم را چه بگذارم ؟
_ شبیه جغد ادوارد در فیلم نارنیاست . اممممم فکر کنم ادوارد خوبه
_ پس اسمش ادوارده . سلام ادوارد .
و بالاخره به پتیل درزدار می رسند
در پاتیل آن دو نوشیدنی گرفته و مشغول نوشیدن بودند که مادر جیمز پیدایش می شود . جیمز از سیریوس عزر خواهی کرده و می گوید:
_ تو هاگوارتز می بینمت .
و می رود . سیریوس همانجا نشسته و مشغول خوردن نوشیدنی بود که بلاتریکس از کوچه دیاگون خارج می شود وبا سیریوس رو به رو می شود
سیریوس اورا صدا می زند :
_ هی من اینجام بلاتریکس .
ولی بلاتریکس اورا نادیده می گیرد و از مهمانخانه خارج می شود . سیریوس نوشیدنی اش را همانجا رها کرده و دنبال بلاتریکس به راه می افتد ...
سخنی با ناظر : در توضیحات تصویر نوشته بود که اتفاقاتی که برای هری و هاگرید در کوچه دیاگون می افتد را بنویسید ولی من در رابطه با دودانش آموز سال اولی که برای خرید وسایل آمده بودند را نوشته بودم خواهشا بدون توجه به توضیحات تصویر نظارت کنین .ممنون .
در ضمن پنج روز روش کار کردم لطفا اینو رد نکنید
خب... اول اینکه خیلی طولانی نوشتی. یعنی نیازی نبود تا این حد طولانی بنویسی، خیلی جاها رو بی مورد کش دادی. کلا سعی نکن واسه رول هایی که بعد از ورود به ایفای نقش مینویسی هم انقدر وقت بذاری حتی! نیازی نیست یعنی اصلا.
زمان فعل هات بعضی جاها آینده بود، بعضی جاها گذشته. این نکته اذیت کننده بود یه مقدار.
و خب... غلط املایی چرا انقدر؟ قدم میذاشت، عذر خواهی!
هووم... در کل خوب بود...
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی