تازه وارد اسلیترین
نقل قول:
1)یک رول بنویسید و در آن چگونگی و داستان لو رفتن جیمز رو توضیح بدید. به نظر شما چه کسی لیلی رو خبر کرد؟ لیلی در مقابل جیمز چه کار کرد؟(20 نمره)
ادامه ی پست قبلی خودم توی کلاس!جیمز نگاهی سیریوس بلک کرد...او دیگر از دامبلدور و عشق های دامبلدوری خسته شده بود!
_سیریوس...تو برو پیش دامبل...من یه کار دیگه میکنم!
_چرا جیمز؟!تا دامبل هست،چرا غریبه؟!
_ای بابا!خب آقا...تنوع لازمه...نمیشه که هر موقع عشق لازم شدیم،بریم پیش دامبل!
_خود دانی...من که الان سیو عینهو مبصرها وایساده بالا سرم،تا شب باس کار کنیم...شب شد برمیگردم پیش دامبل من!
جیمز "پوف"ای گفت و از سیریوس جدا شد...اما چند قدمی بیشتر دور نشده بود که ناگهان فکر شیطانی_جیمزی به ذهنش رسید...سریعا به روی پاشنه پایش چرخید و به سمت سیریوس برگشت...
_هی سیریوس...هی!
_چیه؟!
_ببینم...گفتی تو و سیو تا شب اینجایین؟!
_هوووم...آره!
_یعنی خوابگاه مدیران خالیه فقط دلوروس و سوزان اونجان!
_فکر کنم...وایسا بینم...نکنه...
_نه آقا...فعلا من کار دارم بعدا با هم صحبت میکنیم!
_اما...
جمله سیریوس با پریدن جیمز روی جارو و پروازش به سمت خوابگاه مدیران ناتمام ماند!
نیم ساعت بعد،خوابگاه مدیران!عله کبیرکه سالها بود بعد از ساختن خوابگاه،همیشه در اتاق مخوف خودش زندگی میکرد...او فقط هر چند مدت یکبار بنا بر خصوصیت جسمی بشر که به مرلینگاه نیاز دارد،از اتاق خارج شده و به سوی وجدانگاهِ واقع شده در طبقه منفی دوی خوابگاه میشتافت...اینبار هم یکی از آن دفاعات بود...اما در را مرلینگاه صداهای ناهنجار از اتاق طبقه بالا،توجه او را جلب کرد...به همین خاطر عله به سمت اتاق رفت و فالگوش ایستاد تا بشنود در اتاق چه خبر است...
_جیمز...جیمز...تو به گردن نصف جامعه جادوگری حق داری...اصلا من میگم بیا بریم...اینجا قدر ما رو نمیدونن!
_فعلا که داره خوش میگذره دلو...شیرت رو بخور جون بگیری حالا...سوزان...تو چرا کم کاری و حرف نمیزنی؟!
_من خیلی وقت پیش بودم جیمز...ولی حتی اونایی که خیلی وقت پیش بودن هم نمیدونن من کی هستم!بحران هویت گرفتم جیمز...فکر کنم یه سفسطه ای تو کار باشه!
_به سفسطه چه ربطی داره سوزان جان! بعدش هم...الان تو این موقعیت وقت این حرفاس آخه؟!بیا فعلا به کار خودمون برسیم!
_جیمز...ناراحت نشی ها...ولی ای کاش کاکائویی بود!
_چی؟
_شیر دیگه!
عله کبیر که تحمل شندین و دیدن چنین اتفاق هایی را در خوابگاه نداشت با لگد در را باز کرد و آن سه مدیر را غافل گیر کرد!
_عه؟!عه؟!چه وضعشه آقا؟!یه اهمی!یه اوهمی!
_به به....چشمم روشن!این چه وضعیه درست کردین؟!پیرهنت رو بپوش جیمز!تو هم حجابت رو رعایت کن خواهر سوزان!نه دیگه...تو نیاز نیست کاری بکنی دلو...تو سنی ازت گذشته فرقی نمیکنه!
_بیخال بابا عله جان...اگه ناراختی تو هم بیا وسط!
_زشته آقا...من تعهد دادم...امضا کردن پای یه برگه هایی...میخوای بیان در خوابگاه مدیران رو گِل بگیرن؟!اصلا میرم به مامانم میگم!
عله با گفتن جمله "میرم به مامان میگم!" اتاق و خوابگاه مدیران را ترک کرد تا جیمز و سوزان و دلوروس در تعجب بمانند که مامانش کیه آخه و چه ربطی به موضوع داره؟!
_ولش کن...بره به مامانش بگه...مگه ما مامانش رو میشناسیم؟!بذار بره هی کی رو میخواد بیاره...بذار به کار خودمون برسیم!
دقایقی بعد!جیمز،دلوروس و سوزان همچان به کار خود مشغول بودند که دوباره در اتاق با لگد باز شد...اما اینبار عله تنها نبود!بلکه لیلی پاتر هم همراه او بود!
_ل...لی....لیلی؟! اینجا چیکار میکنی عزیزم؟!
_پسرم اومد بهم گفت که اینجا چه خبره!
_عله پسرته؟!
_ناسلامتی عله کلی مدت هری پاتر بود ها...حالا هم از پسرم...یعنی پسر سابقم میخوام که یه لحظه منو مدیریتش رو بده بهم!
عله منو مدیرتش را در آورد و آن را به لیلی داد...لیلی هم منو را گرفت و آن را به دست آن سه نفر داد...سپس وردنه ای از جایی که به من و شما مربوط نیست بیرون آورد و گفت:
_خب...دو راه دارین...راه اول وردنه و کاربرد های تنبیهی وردنه است...راه دوم هم فشار دادن دکمه بلاک شدن توی منو هست...یکیش رو انتخاب کند!
جیمز با ترس به لیلی و بعد به سوزان و دلوروس نگاه کرد و آب دهانش را قورت داد...سپس چون از خطرات تنبهی ورنه آگاه بودند، همراه با دلوروس و سوزان دکمه مذکور را فشار داده و شد آنچه که شد!
نقل قول:
2)به صورت غير رولي وضیح بدید که جیمز چه برتری هایی نسبت به سوروس اسنیپ داشت که تونست لیلی رو از آن خودش کنه؟(یا به عبارت دیگر لیلی چه برتری هایی رو توی جیمز دید؟)(10 نمره)
دلایل:1_جیمز بچه پولدار بود...ولی سیوروس بچه پایین شهر بود بیچاره!
2_جیمز یک بار شلوار سیوروس رو کشیده پایین...شاید لیلی دیده،نپسندیده!
به ما ربطی نداره اصلا!
3_جیمز هی میرفت این ور و اونور شوخی میکرد و کلی رفیق و آشنا داشت ولی سیوروس عینهو برج زهر مار میشست یه گوشه،برای خودش طلسم اختراع میکرد!
_شواهد و قرائن نشون میده لیلی چوب پرست بوده و چون جیمز جاروی آخرین مدل داشت و سیوروس حتی جیان(معادل ژیان توی دنیایی جادوگری!) هم نداشت،لیلی جیمز رو پسندید!
بقیه دلایل رو هم میذارم بقیه بگن!