هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
#1
1-نام یکی از کارآگاهان بر جسته در سال 1965 که برخورد شدیدی با جادوگران سیاه داشت را بنویسید و کمی دربارهء او توضیح دهید ( 15 امتیاز)

نام اين كارگاه محترم جان باروفيو است.كه از سال 1961 به عنوان كاراگاه در وزارت خونه استخدام شد .فعاليت او در طي اين 4 سال خارق العاده بود ولي از شانس بد باروفيو
وقتي او در حال جادو كردن فردي بود كه گمان مي كرد از پيروان لرد ولدمورت است به جاي تلفظ حرف (ف) حرف (س) را تلفظ كرد و وقتي به خودش اومد كه يه گاوميش رو سينه اش ايستاده بود و آن بنده خدارو براي هميشه تغيير شكل داده بود و به موجب شكايت بازماندگان آن فرد دادگاه باروفيو را از شغل خود بركنار كرد.

2-وزیر گورتیس چگونه به مقام والای شهادت رسید و توسط چه کسی ؟ ( 10 امتیاز)

در واقع وزير گورتيس مستقيما توسط كسي كشته نشد.او يك شب كه به اصرار دوستان و همكارانش به يك مجلس ميهماني رفته بود(كه پس از مدتي به يك پارتي تمام عيار تبديل شد)سهوا يك قرص اكس ميخوره و پس از چند لحظه توهم ميگيرتش و خودشو از پنجره پرت مي كنه بيرون و...بدين صورت به مقام والاي شهادت ميرسه!

3-چرا زمانی که گورتیس به مقام شهادت رسید برای او مقبره نساختند ؟ ( 5 امتیاز)
تا درس عبرتي بشه براي ديگر مقامات وزارتخونه كه ديگه از اين كارا نكنن(در مجالسي بيناموسي شركت نكنن،قرص هاي روانگردان استفاده نكنن و از اين جور كاري ارزشي انجام ندن)!


[size=large][color=00


Re: كلاس طلسمات و وردهاي جادويي
پیام زده شده در: ۲۲:۱۳ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
#2
1- به نظر شما چرا در زمان بنیان گذاران هاگوارتز وردسازی از رونق خود افتاد؟ يك خط هم مورد قبول هست ولی در یک خط باید نکات بسیاری گنجیده شده باشد. (10 امتياز)

در آن زمان تعداد جادوگران بسيار كاهش پيدا كرده بوده و از آنجايي كه ورد سازي كار هر كسي نيست و افرادي كه در اين راه قدم برمي داشتن معمولا آسيب مي ديدن يا حتي جون خودشونو از دست مي دادن كمتر كسي دنبال اين كار پر خطر مي رفت.البته نا گفته نماند كه بنيانگزاران هاگوارتز جزو افراد شجاع و قدرتمند و از ورد سازان مشهور دوران خود بودند.

2- مشخصات فردی تالاس کارکاروف(15 امتیاز)

نام كامل:تالاس اروارد رابين كاروكاروف
قد:بلند
رنگ چشم:آبي
رنگ مو:مشكي
همچنين سرعت و دقت تالاس كاروكاروف در اجراي انواع و اقسام جادوها شهره ي عام و خاص بوده.و عده اي معتقدند ايگور نيز اين خصوصيت را از تالاس به ارث برده.

3- خلاصه درس در دو خط (5 امتیاز)3- خلاصه درس در دو خط (5 امتیاز)

حدودا در سال 1034 مرلين با ساختن ورد هاي جديد توانست به جامعه ي جادوگري نشان دهد كه وردهاي جديد ميتوانند جاي گزين ورد ها و جادوهاي پيشين شوند و حتي بهتر و كارآمدتر از وردهاي قبلي باشند.


[size=large][color=00


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست براي عضويت در باند مرگخواران)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۲ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۵
#3
آقا منم مي خوام عضو گروه مرگخوارهاشم يه خيرخواهي بياد كمكم كنه تو رو خدا..........!

شما که می خوای عضو این گروه(!) بشی بهتر بود کمی برمیگشتی سه تا پست پایین تر رو خونده بودی کاملا نشونت می داد که چه طوری این کار رو انجام بدی !
یه پست رول توی هالی ویزارد یا جادوگر تی وی میزنی و این جا میای و لینک پستت رو میدی ، رسیدگی میشه
بادراد


ویرایش شده توسط بادراد ریشو در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۹ ۲:۱۷:۱۸

[size=large][color=00


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
#4
-بچه ها بياين اينجا......

همه ملت اسلي سرا شونو بر مي گردونن ببينن صداي كيه.....

لرد ولدي:آه بالاخره آمديد خان ريدل سفلا...!

ملت اسلي:چي؟كي؟

بليز:ابركسس.....؟؟!!!

ايگور:تو از كجا پيدات شد!

و بليز در گوش ايگور ميگه:فكر كرديم ديگه از دستش راحت شديم......

ابركسس:لرد عزيز بمب را پيدا كردم....
و بمب رو مي ذاره كف دست ولدي

ابركسس:

ولدي:تشكر مي كنيم!

ودستي به سر ابركسس ميكشه و ميگه ياد بگيريد از اين مالفويه تازه وارد !

ملت اسلي:

ابركسس:

مالدبر كه به بمب كف دست ولدي خيره شده بود ميگه بچه ها اونجارو


وهمه نگاهشان را از ابركسس به بمب بر مي گردونن.....

ساعت بمب 20 ثانيه تا انفجار بمب خبر مي داد....

ابروکسس عزیز:
متاسفانه نباید پست شما در نظر گرفته بشه به چند دلیل:
1- به متن قبلی داستان زیاد پایبند نبودید به همین دلیل باعث شده که پستتون کمی گنگ بشه و در نتیجه بقیه رو کمی دچار مشکل کرده.
2- سعی کنید به زور شخصیت خودتونو وارد داستان نکنید مخصوصا وقتی نیازی به این کار نیست.
3- در زیباتر کردن پستتون سعی کنید از فضا سازی بجا ، دیالوگ های مناسب و طنز بیشتر استفاده کنید که فکر میکنم اگر وقت و دقت بیشتری رو صرف نوشتن نمایشنامتون کنید مشکلی نخواهید داشت.
لطفا از پست اینیگو ادامه دهید.
موفق باشید.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۶ ۱۵:۱۹:۱۶

[size=large][color=00


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ جمعه ۱ دی ۱۳۸۵
#5
روزيه:پس منتظر چي هستين فرار كنيد.... !

م.ا كه در شك به سر مي بردند تقريبا دو دقه طول كشيد تا منظور ايوان روزيه رو درك كنند .....

م.ا:الفرار

-----------------------------------------------

پنج دقيقه بعد

بلا به م.ا:شما ها خجالت نمي كشيد اربابتونو تو تالار تنها گذاشتيد من مي رم ببينم چه بلايي به سر ولدي جونم اومده..... كي حاضره با من بياد؟

بلا:رودولف!

رودولف:

بلا:تو نمي خواي با من بياي؟

رودولف:ام...ا...چيزه...من يه كم از تكليفم مونده بايد برم تمومش كنم....

ابركسس:ولي سال تحصيلي كه هنوز شروع نشده!

بلا:مياي يا..... ؟

رودولف:اومدم بلا چرا خودتو ناراحت مي كني حالا...

بلا و رودولف به طرف تالار اسلي رفتند.....

وقتي به دم در تالار رسيدند صدايي شنيدند كه در جا ميخكوبشان كرد....


ادامه دارد....


ویرایش شده توسط ابرکسس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱ ۱۱:۴۴:۴۶

[size=large][color=00


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۰:۱۹ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۵
#6
ايگور:اين ابركسس خيلي خودشيرينو ارزشيه همش مي خواد بگه كه من از همتون بهترم و ......خلاصه من نمي فهمم اين مالفوي فكر كرده كيه؟

لرد ولدي:ايگور آخه توكه نمي دوني اين ابركسس چه زندگيه سختي رو پشت سر گذاشته.......

ملت:

ايگور:من اينارو ميدونم ولي....!

ولدي:تو از كجا ميدوني...؟

بلا كه مي خواست موضوع رو عوض كنه بلكه بتونه ايگورو نجات بده گفت:به نظر من بهتره يه فرصتي بهش بديم ببينيم چي كار ميكنه....

در همان لحظه ابركسس وارد اتاق مي شه...
لرد مي كشه و درگوش رودولف مي گه هواي اين بچه ي تازه واردو بگيريد مامان جونش اونو به من سپرده.....



ادامه دارد....


------------------------------------------------------
ببخشيد كه اينقدر كم بود.....


ویرایش شده توسط ابرکسس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۲۷ ۱۰:۲۸:۲۲

[size=large][color=00


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۵
#7
ايگور:بليز تو حالت خوبه؟!؟

بليز:ابركسس گفت كه اون و لرد با هم رفيق بودن؟!!
ايگور: خب آره....چطور مگه؟
ناگهان ايگور دليل نگرانيه بليزو فهميد

ايگور:يعني تو فكر مي كني ممكنه لرد براي اون ارزشيه تازه وارد بيشتر از ما ارزش قائل بشه؟

ايگور كه بيشتر بنظر مي رسيد با خودش حرف ميزند گفت:نه امكانش نيست هرچي باشه ما اينهمه تو گروه زحمت كشيديم اون يه تازه وارده و........

بليز:آره منم فكر مي كنم ممكنه ابركسس از رفاقتش با لرد سوء استفاده كنه

ايگور:من فكر مي كنم نبايد بزاريم اين ارزشيه.......جاي مارو بگيره

بليز:

ايگور همه ي بچه هاي اسلي رو دور خودش جمع كرد و گفت : ملت غيور اسلي ما هم اكنون در خطر بزرگي قرار داريم....

آرامينتا:خطر!

ايگور:بله خطر و اون خطر .....

ناگهان صدايي از آنسوي تالار به گوش رسيد
ابركسس:خب گردگيري تالار تموم شد
ورفت تا اين مژده رو به لرد بده كه خودش به تنهايي كل تالارو تميز كرده....

بليز كه خون جلو چشماشو گرفته بود آستيناشو بالا زد و رفت تا ابركسس رو خفه كنه كه ملت اسلي اونو گرفتن و نذاشتن ابركسسو تيكه تيكه كنه

بليز فرياد زد:اين همون خطره

بلا:عجب خودشيرينه ها ما 16 ماه قبلم كه لرد مجبورمون كرد تالارو تميز كنيم هم خودمون نكرديم از جناي خونگي كمك گرفتيم حالا اين خودش كل تالارو تميز كرده تا خودشو پيش لرد عزيز كنه

ملت اسلي:ما نمي ذاريم

ايگور:پس همه با هم بر عليه اون مالفوي ارزشي متحد مي شيم...

همه ي ملت اسلي به طرف دفتر لرد به راه افتادند

رودولف:خداييش خوب كف تالارو برق انداخته ها بببين من عكس خودمو مي تونم توش بببينم....!

بلا: تو چي گفتي؟

رودولف:ا...گفتم كه لرد سياه به سلامت باد

بلا:

ايگور:خب همينجا وايسين.....اول من ميرم ببينم اوضاع اون تو چه خبره و به در دفتر اشاره كرد و كم كم به در دفتر نزديك شد

ايگور يك چشمش را بست و با چشم ديگرش از سوراخ كليد داخل اتاق را نگاه كرد ......

صدا هاي مشكوكي از اتاق مي آمد.....
ايگور گوشش را تيز كرد تا بهتر بشنود .....

ادامه دارد....


[size=large][color=00


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۸۵
#8
ابركسس:من...

ولدي:تو....!

ملت:

ولدي:تو ابركسس نيستي؟

ابركسس:چرا هستم منظور؟

ولدي:آه رفيق قديمي من...! (فيلم هندي شد!)

ملت:

ولدي:كجا بودي تا الآن؟

ابركسس:يه جاي خوب.... تازه عضو شدم...

ولدي:خب داشتم مي گفتم....كي اين جادو رو انجام داده؟

ابركسس:گفتم كه من بودم (آلزايمرم گرفته اين ولدي...)

ولدي: چون تازه واردي ايندفه رو بهت فرست ميدم...

آني موني: توروز روشن پارتي بازي مي كنه

ولدي:آني يا ساكت مي شي يا مجبورت ميكنم كف كل تالارو ليس بزني..

آني موني:

ولدي:حالام براي اينكه نگيد لرد ولدمورت براي دوستاش پارتي بازي مي كنه به ابركسس ده ثانيه فرصت ميدم ضد طلسم اين جادوي لعنتي رو بگي وگرنه.....

ابركسس با دست پاچگي چوبشو در مياره و وردي رو زير لب زمزمه ميكنه

ناگهان انگار انفجاري در تالار رخ مي ده.....همگي به ولدي نگاه مي كنن كه ببينن چه بلايي سرش اومده...

بلا:واي ارباب جونم

ولدي تبديل شده بود به يه........

ادامه دارد....


[size=large][color=00


Re: دفتر ثبت نام
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۸۵
#9
نام:ابركسس مالفوي
گروه:اسليترين
درسهاي مورد علاقه:همه دروس


[size=large][color=00


شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۷ شنبه ۴ آذر ۱۳۸۵
#10
نام:ابركسس
نام خانوادگي :مالفوي
جنسيت:مرد
رنگ چشم:نقره اي
رنگ مو:بور
چوبدستي:31 سانتي متر از جنس چوب افرا و ريسه ي قلب اژدها
گروه:اسليترين
قد:1 مترو 83 سانت
توانايي::من بهترين جستجوگره زمان خودم بودم و جادوگر ماهرو توپي هستم
جارو:جديدا يه آذرخش خريدم.....
علا قه مندي ها:جادوي سياه،اصالت جادوگران و كوئيديچ
تو ضيحات:من پدر بزرگ دراكو مالفوي هستم،بسيار پولدارم و از دامبلدور و دارودستش متنفرم و عضو گروه مرگ خوارها هستم....




تو رو خدا منو قبولم كنين تا حالا درخواست چند تا نقش ديگه هم كرده بودم تاييد نكردين

تایید شد!


ویرایش شده توسط Mr.Harry_Potter در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۴ ۱۵:۴۴:۰۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۹/۵ ۲۳:۳۷:۳۹

[size=large][color=00






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.