هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵
#1
نام و نام خانوادگی: بنجامین مک ایون
نام مستعار: بنجامین
جنسیت: مذکر
سن:16 سال
تاریخ تولد: 18 دسامبر
گروه: هافلپاف

جاروی پرنده: آذرخش
این جارو سریعترین جاروی دنیاست.
شاخه های ظریف، ساخته شده از چوب زبان گنجشک، پوشیده از مقاوم ترین نوع واکس.
دارای تعادل استوار. دقتی بی نظیر. تغییر سرعت از صفر تا 150 در ده ثانیه. افسون ویژه ی ترمز خلل ناپذیر. واکنش سریع با کوچکترین واکنش سریع دور می زند. افکار هدایت آن را برعهده دارد.

چوبدستی:
از چوب یاس کبود.
از جنس موی تک شاخ فوق العاده انعطاف پذیر مناسب برای انواع سحر و جادو 27رسانتی متر.

ویژگی ظاهری: لاغر و قد بلند با موهایی بلوند و چشمهایی به رنگ قهوه ای تیره ( البته اونقدر لاغر نیستم ولی چاق هم نیستم. در کل تعریف نباشه تیپ خوبی دارم)
بنجامین با وجود اینکه فرد آرام و پرفکری است اما عاشق ماجراجویی ست. به آسانی دچار تزلزل نمی شود و همچنین دنیای مخفی و زیبایی دارد.

معرفی شخصیت:
بنجامین مک ایون در 18 دسامبر سال 2000 در خانواده ای کاملا اصیل زاده که منتظر به دنیا آمدن اولین فرزند خود بودند متولد شد.
هم پدر و هم مادر از تبار جادوگران بودند.
خانواده مک ایون بعد از تولد بنجامین دیگر صاحب هیچ فرزندی نشدند و تنها امید و آرزویشان همین پسرک بود.
بنجامین برخلاف خانواده اش اوایل میونه خوبی با جادو نداشت اما کم کم به این موضوع که " من یک جادوگرم" عادت کرد و در سن 11 سالگی وارد مدرسه هاگوارتز شد.



به ایفای نقش خوش اومدی.
تایید شد.



ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۳۰ ۲۰:۱۵:۵۸


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵
#2
کلاه گروه بندی مشهور سلام!
من اولویتم برای گروه بندی گروه اسلیترین هستش اما بازم توی هر گروهی که صلاح میدونید بیشتر درش موفق ترم من و بندازید.
با تشکر!



پاسخ به: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۰۸ پنجشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۵
#3
تصویرکارگاه شماره 4


جینی ویزلی بعد از برداشتن چند کتاب از قفسه کتابخانه روی اولین صندلی پشت میز مخصوصی نشست و مشغول مطالعه شد. به سکوت احتیاج داشت و قرار بود برای حل معمای بسیار مهمی به هری کمک کند. صورتش کمی رنگ پریده به نظر می آمد اما حل معمایی که قولش را به هری داده بود از صورت رنگ پریده اش مهم تر بود. چند دقیقه بعد نگاه کوتاهی به اطرافش انداخت که با هیبت دراکو ملفوی شرور درست کنار میزش مواجه شد!
جینی از دیدن دراکو صورتش جمع شد و تنش مثل چوب خشک شد. از درون ناله کرد: اوف! باز این احمق اینجا پیداش شد.
- به به خانم خانما.. چطوری جیگر؟
جینی با تعجب نگاهش کرد. درست روبروی او همراه با چند کتاب در دستش ایستاده بود. صورت غرق در خنده اش که سعی می کرد ناشیانه آن را به رخ بکشد مدام نشان جینی می داد.. آدامسی که در دهانش بود را به چندش آورترین حالت ممکن می جوید. جینی حالش داشت از او بهم می خورد و نمی توانست تحملش کند. با اینکه تمرکزش را حسابی برهم زده بود نگاهش را ازش گرفت و دوباره سرگرم مطالعه شد.
پوزخندی گوشه لبهای دراکو مهمان شد و گفت: چیه جوجو زبونتو موش خورده؟
جینی محلش نکرد اما انگار دراکو دست بردار نبود.
- چیه سر و شکلمون مورد پسندت نشد؟! عب نره شوما چپکی مارو بین!
قهقهه زد...
همان موقع سروکله چند نفر از دوستان دراکو پیدا شد. جینی ماندن را صلاح ندید و خواست از روی میز بلند شود که دراکو مانعش شد. انقدر پررو بود که بازویش را گرفت: هوی دخی؟! مثکه باتو بودما.
جینی زد به سیم آخر و در حالی که سعی داشت بازویش را از پنجه های پر قدرت دراکو بیرون بکشد با غیض گفت: ولم کن آشغال!
دراکو پوزخند تند و تیزی تحویل جینی داد و با فک منقبض شده اش گفت: هشه آروم چته جوجه!، ببینم هری تو حیاط چی داشت بهت می گفت؟
- به تو چه نکبت!
جینی هرکار می کرد نمی توانست خودش را از چنگال سفت و وحشیانه دراکو نجات دهد. کم کم تمام افراد کتابخانه دور ما جمع شدند و هرج و مرج عجیبی بپا شد!
- الان جیغ و داد را میندازما، ولم کن!
دراکو: صبر کن الان حالیت می کنم!
جینی تا آمد به خود بیاید دراکو یک عدد چاقوی جیبی از داخل جیبش در آورد و گرفت سمت شکمش. جوری خودش را به جینی چسباند که کسی جز خودشان نمی توانست چاقو را ببیند.
- تو جیغ و داد راه بنداز ببین من چطوری این چاقو رو میکنم تو شکمت! حالیته؟
جینی به خوبی می دانست مقاومت فایده ای ندارد. صدتا فحش روی زبانش غلط می خورد تا نثار دراکو کند اما می ترسید کار دست خودش دهد. از ترس تیزی چاقو اختیار از کفش رفته بود. دراکو بازوی جینی را به ظاهر صیمانه در برگرفت و آن چاقوی لعنتی هم در دستانش پشت کمر جینی قرار داد و آهسته زیر گوشش گفت: حرکت کن.
تقریبا جینی را داشت روی زمین می کشید می برد که با صدای محکم و پر قدرت هری پاتر درجا میخکوب شد. دراکو مثل برق گرفته ها در راهروی کتابخانه خشکش زد.
هری لب زد: داری چه غلطی میکنی؟!
از میان جمعیت جمع شده در کتابخانه گذشت و بدون در نظر گرفتن شرایط سیلی محکمی به صورت دراکو زد.
هری گفت: ولش کن، خجالت نمی کشی همش تو مدرسه شر بپا می کنی، دست کثیفتو از بازوی جینی بردار! همین الان!
لحن حرف زدن هری آنقدر جدی و محکم بود که دراکو سکوت کرده بود. مات و مبهوت به صورت سرخ هری نگاه می کرد. ناگهان جینی را به یک طرف هلش داد و با چاقو به سمت هری یورش برد. هری و دراکو بدجور با یکدیگر درگیر شده بودند.
هری دندانهایش را از زور خشم روی هم فشرد و دراکو را به سمت یکی از قفسه های کتابخانه که درست پشت سرش قرار داشت پرتش کرد. تعداد عظیمی از کتابها بر روی دراکو سقوط کرد که باعث خنده سایرین شد.
دراکو کتابها را از روی خودش پس زد و سریع از روی زمین بلند شد. حواسش نبود چاقویی که در دستش است همه دارند نگاه می کنند. به قدری وحشی شده بود که با همان چاقو به سمت هری هجوم آورد اما هری به موقع جاخالی داد و چاقو درست وسط میزی که چند دقیقه پیش جینی ویزلی داشت روی آن مطالعه می کرد فرود آمد. دراکو عمدا خودش را با چاقو زخمی کرد تا برای هری دردسر جدیدی درست کند.
در آن گیر و دار سروکله پرفسور مک گونگال پیدا شد.
- اینجا چه خبره؟
چه کسی از حاضرین جرات داشت جلوی دراکو ملفوی شرور اتفاقات حقیقی که در کتابخانه رخ داده بود را توضیح دهد؟! خب معلوم است هیچ کس!
پرفسور با عصبانیت از هری پرسید: گفتم اینجا چه خبره؟
هری ترجیح داد سکوت کند.
دراکو خودش را به غش و ضعف زد: آی!.. آخ! مردم.. هری من و با چاقو زخمی کرد.
پرفسور مک گونگال متعجب شد: این چی داره میگه هری!
جینی ویزلی سریع به میان آمد: داره دروغ میگه چاقو مال خودشه پرفسور، دراکو مزاحم من شد رو من چاقو کشید همه شاهدن هری اومد من و نجات بده!
پرفسور که کاملا گیج شده بود با منگی گفت: شما سه نفر همراه من بیاید، میریم پیش دامبلدور!
همان لحظه هری داد زد: صبر کنید! من می تونم اتفاقات رو بهتون نشون بدم!
پرفسور مک گونگال بهت زده انگشتان دستش را درهم فشرد: نشون بدی؟!
او از داخل جیبش یک جستجوگر ساعتی بیرون آورد، جستجوگر بود اما درست مثل یک ساعت. به جینی لبخند عمیقی زد و عقربه های ساعت را به عقب چرخاند. در یک چشم بهم زدن همه چیز به عقب برگشت و پرفسور مک گونگال خودش شاهد ماجرا شد. دراکو کم مانده بود از ترس پس بیفتد چون همه چیز را داشت با چشمان خودش می دید. هری و جینی هم دست در دست یکدیگر کنار پرفسور ایستاده بودند. بعد از اتمام ماجرا و اتفاقات پیش آمده زمان به حالت طبیعی خودش بازگشت و همه خوشحال و خندان با یکدیگر درحال صحبت در مورد هوش و زکاوت هری پاتر بودند.
پرفسور مک گونگال از عصبانیت کبود شده بود تهدید آمیز یقه دراکو را در دست گرفت و از کتابخانه بردش بیرون.


و...( دوس داشتم ادامش بدم ولی خیلی طولانی میشد)

با اینتر بیش از این لاو بترکون،
تایید شد!


ویرایش شده توسط Benjamin.P در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۸ ۰:۲۰:۰۷
ویرایش شده توسط Benjamin.P در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۸ ۰:۲۵:۱۲
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۵/۵/۲۸ ۲۲:۵۵:۵۴






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.