هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
#1
نام: امریک پلید

جنسیت: نمی‌دونم والا. خبر ندارم.

گروه: اسلیترین مرتیکه تسترال!

شغل: آزادم مرتیکه! شغل برا چیمه؟ اینا همه دسیسه های جادوگراس علیه ما جنا!

جبهه: این سیفیدا فقط بلدن از ما بیگاری بکشن! تسترالای بد رنگ! جبهه فقط سیاهی.

ویژگیهای اخلاقی و ظاهری: مگه میخوای بیای خواستگاریم؟ حالا که انقدر کنجکاوی یه چی بین تسترال و غول غارنشین. اخلاقمم که اصا گول به جان خودم. معترض به همه چی و ناامید از دنیا.

پاترونوس: ما جنا ازین مسخره بازی ها نداریم. حالا بعضی وقتا یه اژدهای سفیدی از سر چوبدستی میاد بیرون... فک کنم منظورت همونه.

توضیحات اضافه : یه جن گوش دراز یتیم که به گفته‌ی خودش سیفیدای مادرسیریوس توی بچگی مامان باباشو کشتن. البته دیالوگی که خودش از سفیدا یاد میکنه چیز دیگه ایه که... ولش کنید دیگه چه خبر؟
از اون به بعد با نا امیدی تمام و با دزدی کردن از مردم و هم نوعان خودش زندگی بدبختانه خودش رو می‌گذروند. شبا از پنجره ی پشت حموم وارد خونه ها میشد و اونجا می‌خوابید و صبح‌ها خونه هارو غارت می‌کرد. تا اینکه بعد ها خیلی تصمیم گرفت که از سیفیدای محفلی انتقام بگیره، پس عزمشو جزم کرد، یه تیکه چوب برداشت که تو آستینشون بکنه و تبدیل به یه مرگ خوار شد.
اخلاقیاتش توی یه جمله خلاصه میشه: ناامید از زندگی و معترض به همه چی. اونقدر ناامید که برای بازی تو نقش "گالیور، من میدونم، ما میمیریم" به هالیوود هم دعوت شد به جان مادرش.
در این دنیای جادویی عجیب غریبِ ترسناکِ باحال، به سختی دووم آورد و تنها چیزی که ازین دنیا چشید، ترس و وحشت بود به طوری که ترس واسش یه چیز عادی شده و تبدیل به موجودی شجاع شده.
هدف زندگیش دو چیزه:
"کشتن اون مادرسیریوسا؛ اعتراض به باقی تسترالا! "


------
پاسخ:
گفتن نداره. میدونی دیگه خودت، هیچ شباهتی به یه عضو تازه وارد نداری. ترجیحاً با ارسال بلیط از بخش تماس با ما اطلاع بده سابقاً کی بودی و شناسه قبلیت چی بوده که اگه بازه، بسته بشه. در غیر این صورت بعداً اگه مدیران متوجه بشن دو شناسه فعال داری، مساله ایجاد میشه برات، جدا از اینکه کار مارو دو برابر میکنی.

تایید شد!


ویرایش شده توسط حسن مصطفی در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۶ ۲۲:۵۴:۱۰


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#2
سلام کلاه، من خیلی آدم شجاعیم، دوستامو خیلی کمک میکنم، عاشق کار گروهیم، ولی از یه طرفی حس میکنم باهوش هم هستم، زیاد کتاب میخونم.
لطفا بندازم توی گریف، اگه نشد ریون.



پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ جمعه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۹
#3
"عکس هشتم"

نویل لانگ باتم... یه بچه‌ی دائم الاشک دم مشک؛ طبق معمول تو اتاق مدیر اشک ریزون و با صورتی سرخ و چشم هایی کبود و دهنی پر داشت از مالفوی شکایت میکرد که غذاشو دزدیده.
-آقای دامبلدور اون نه تنها غذامو دزدید قبلش منو هم کتک زد!
در همین حین رون ویزلی در زد و اومد تو اتاق؛ یه نامه تو دستش بود جلو اومد و نامه رو روی میز گذاشت.
-آقای دامبلدور این نامه رو هاگرید داده.

اینو گفت و رفت و لانگ باتم همچنان با دهنی پر از کیک و شربت داشت ناله میکرد.
-آقای دامبلدور ببینین قوزک پام هم کبود شده.

اما دامبلدور توجهی به نویل نداشت و بیشتر حواسش به نامه بود؛ نامه جوری بسته شده بود که با دست باز نمیشد و حتما باید با چاقو باز میشد دامبلدور به چاقوی کثیف و کیکیِ تو دست نویل نگاهی انداخت و از فکر کردن به این که نامه رو با اون چاقو باز کنه هم پشیمون شد؛ کلاه رو آورد.
- شمشیر گودریک!

شمشیر رو از غلاف بیرون کشید و نامه رو باز کرد.

"فلش بک"
جغد سیاه چشم سفید وارد هاگوارتز شد،هری پاتر و رون ویزلی که پیش هاگرید نشسته بودن و داشتن در مورد اژدها با هم حرف میزدن جغد رو دیدن؛ هری به سمت هاگرید برگشت.
-اوه هاگرید یه جغد داره میره سمت دفتر مدیر!

رون اما بدون توجه به نامه داشت درمورد اژدهای رویاهاش حرف میزد.
-اره یه اژدهای ولزی سبز رنگ چشم قرمز .. حتما خیلی بانمکه.
هاگرید به جغد نگاه کرد.
-نه! نه! به شکل عجیب و چشم های سفیدش نگاه کن این حتما یه جغد انتحاری از طرف اسمشو نبره که میخواد دفتر پروفسور منو منفجر کنه!

هاگرید سنگ بزرگی تو دستش گرفت.
- به نام محفل!

و به سمت جغد پرت کرد؛ جغد روی زمین افتاد. پا و بال سمت راستش اسیب دیده بودن و بال سمت چپش شکسته شده بود.
-هاگرید ببین یه نامه دستشه چرا این بلا رو سر این جغد معصوم آوردی؟!

هاگرید با اشک از جغد معذرت خواهی کرد.
-هری این جغد رو بیار تو خونه من برم ببینم این نامه چی چی توشه.

هاگرید نامه رو باز کرد و خوند و از شدت نگرانی شروع به لرزیدن کرد دستش به قهوه روی میز خورد و قهوه روی نامه ریخت.
-وای الان چه خاکی به سرم بریزم!

هاگرید با عجله مدادی برداشت و شروع به نوشتن کرد...

"بعد از آن"

دامبلدور نگاهی به نوشته و دست خط عجق وجق و ناخوانای هاگرید که پر از غلط املایی بود انداخت و شروع به خوندن نامه کرد.
- به گفطه‌ی بانک سنگ جادو دضدیده شده!

دامبلدور با تعجب و سراسیمه از اتاق رفت بیرون تا ببینه چه اتفاقی افتاده.
از توی اتاق صدای لانگ باتم میومد.
- آقای دامبلدور .. آقای دامبلدور .. کجا میرین؟ آقای دامبلدور!

"توی اتاق"
-یعنی اقای دامبلدور کجا رفت؟ بذا برم دنبالش.

چشم نویل به کیک بزرگ دامبلدور که روی میز برق میزد خورد.
-اوه چه تیکه کیک بزرگ و جذابی! یعنی اگه اون رو بخورم اقای دامبلدور ناراحت میشه؟

ملچ ملوچ ملچ ملوچ...

------
پاسخ:

خیلی خلاقانه بود...لذت بردم. حساسیت هاگرید هم روی دامبلدور بامزه بود. مطمئنم با ورودتون به ایفای نقش خیلی بهترم میشین. پس...

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۵ ۲۳:۱۹:۱۷






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.