چهارمین تصویر-آه...لعنتی...خیلی خوش تیپه!
جینی ویزلی کتابی با جلد چرمی در دست گرفته بود و زیر چشمی به دراکو خیره شده بود. وقتی فهمید که دراکو متوجه نگاه خیره اش شده، فورا نگاهش را به کتاب دوخت.
در واقع...به صفحات خالی کتاب!
طولی نکشید که نوشته های مبهمی روی صفحه ظاهر شدند.
می شه لطف کنی و حواستو جمع کنی؟ اینجا دارم درباره موضوع مهمی باهات حرف می زنم. تالار اسرار...باسیلیسک...به اندازه کافی برات مهیج نیستن؟
جینی لبخندی شیطنت آمیز زد. اهمیتی به تالار و باسیلیسک نمی داد. چیزی که برایش جالب بود، خود تام بود...
شخصیت درون کتاب!
ولی در آن لحظه دراکو مالفوی هم توجهش را به خود جلب کرده بود.
-امممم...موطلاییه. منم مو قرمزم. فکر کن. بچه هامون شبیه خورشید می شن.
تام دوست نداشت فکر کند!
خب...حالا که اینطوره دفتر منو ببند. ببر بذارش بیرون. بالاخره یه ساحره دیگه پیدا می شه که پیداش کنه و با هم حرف بزنیم. هر شب و هر شب...
جینی یک نگاه به کتاب کرد...و یک نگاه به دارکو!
دراکو نگاهش را با انزجار پاسخ داد! طوری که انگار در حال نگاه کردن به یک کپه آشغال است!
جینی فهمید که شانسی ندارد.
-باشه باشه...عصبانی نشو. حواسمو جمع می کنم. فقط یه قولی به من بده. قول بده یه روزی انتقام منو از این پسره از خود راضی بگیری. باشه؟
-خب...حالا تمرکز کن. ببین...تالار اسرار...
-قول؟
-گفتم که...قول...
-بیا با هم پیمان ناگسستنی ببندیم!
ظاهرا تام کم کم داشت کلافه می شد.
-من که دست ندارم...ما هم که شاهد نداریم!
-خب...یه ورقتو بده به جای دست. قلم پرم هم شاهدمون باشه. پیمانو رو دفتر می نویسم.
-خب...سریع بنویس که برگردیم سراغ کارمون!
تام در آن لحظه فقط به یک چیز فکر می کرد...بازگشت!
اصلا تصور نمی کرد که پیمان ناگسستنی واقعا بسته شده باشد.
ولی دو سال بعد، وقتی موفق به بازگشت شد و دوباره به قدرت رسید، متوجه این موضوع شد.
تام به عهدش وفا کرد...
درست در شبی که سخت ترین ماموریت را برای دراکو در نظر گرفت و به او دستور کشتن دامبلدور را داد.
همان شبی که با خودش فکر کرد: اگه اون دختره ویزلی می فهمید باعث چی شده...
--------
پاسخ:
یه چیزی رو خوب یادم میاد...اونم اینکه جینی ویزلی اون زمان فقط یازده سالش بود!
خیلی نمایشنامه خوبی بود، طبیعتا تایید میشه..فقط اگه قبلا توی سایت شناسهای داشتی، نیاز به گروهبندی نداری و ضمن ذکر شناسه قبلی، مستقیما معرفی شخصیت کن در معرفی شخصیت...
اگر هم که نه، این شناسه اولتون هست پس...
تایید شد.
مرحله بعد:کلاه گروهبندی!