هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰
#1
نام:ربکا مک دو ویلر
گروه:ریونکلاو
نژاد:دورگه
پاترونوس:عقاب

چوبدستی:چوب رز با مغز پر ققنوس،۱۲ سانتی،نرم و انعطاف پذیر

ویژگی ظاهری:پوستی روشن با موها و چشمان بنفش

جبهه:نامعلوم

علاقه مندی ها:شکلات،باشگاه دوئل

ویژگی فردی: خونسرد،باهوش،مهربان،
مغرور،اجتماعی

زندگینامه:
ربکا در شهر لندن متولد شده. او دختر ترزا و جان مک دو ویلر است. او دارای یک برادر به نام رابرت است که ۲ سال از خودش کوچکتر است.
ربکا در طول دوران کودکی خود در مزرعه مادربزرگش در روستای چارلتون شمشیربازی و اسب سواری میکرد.

اخلاقیات:
دارای شخصیتی پسرانه
عشق هیجان و دردسر
رازدار و قابل اعتماد.
دارای عصبانیت های کشنده
گاهی بی منطق و لجباز
درس مورد علاقه: دفاع در برابر جادوی سیاه
او بسیار به ظاهر و پوشش خود اهمیت داده و عاشق زیوارآلات و خریدن لباس است.
.
.
.


تایید شد.
خوش برگشتین.


ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۷ ۱۵:۰۰:۵۰
ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۷ ۱۵:۵۰:۳۹

}Ʀ૯βєटटǞ 𝕄𝐜Ɗ♡ѠΞℓℓƐŔ{


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ جمعه ۲ آبان ۱۳۹۹
#2
نام:ربکا مک دو ویلر
گروه:ریونکلاو
نژاد:دورگه
پاترونوس:ببر

چوبدستی:چوب رز با مغز پر ققنوس،۱۲ سانتی،نرم و انعطاف پذیر

ویژگی ظاهری:زیبا با چشم های سبز، پوست سفید و موهای قهوه ای

جبهه:نامعلوم

علاقه مندی ها:شکلات،نویسندگی،باشگاه دوئل

ویژگی فردی:شجاع،تنبل،کنجکاو،خونگرم،باهوش

زندگینامه:
ربکا در شهر لندن متولد شد. او دختر ترزا و جان مک دو ویلر است. او دارای یک برادر به نام رابرت است که ۲ سال کوچکتر از خودش است.

ربکا در طول دوران کودکی خود در مزرعه مادربزرگش در روستای چارلتون شمشیربازی و اسب سواری میکرد.

بهترین دوست او لزلی لنکستر است.

اخلاقیات:
او شخصیتی پسرانه دارد و عشق هیجان و دردسر است.
در هر قضیه ای سرک میکشد و دوست دارد از همه چیز سر در بیاورد.
رازدار است و قابل اعتماد.
درس مورد علاقه آن دفاع در برابر جادوی سیاه است.
بشدت تنبل است ولی عاشق کتاب است.
حاضر جواب است و نمیتواند خود را کنترل کند جواب کسی را نداده از او کم بیاورد که گاهی بشدت پشیمان شده ولی باز هم عبرت نگرفته است.
خونگرم است و دوستان زیادی دارد گاهی بی منطق و لجباز میشود.
مغرور است اما از بالا به کسی نگاه نمیکند.
او بسیار به ظاهر و پوشش خود اهمیت داده و عاشق زیوارآلات و خریدن لباس است.

تایید شد،
خوش اومدی.


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۲ ۲۱:۰۰:۳۲

}Ʀ૯βєटटǞ 𝕄𝐜Ɗ♡ѠΞℓℓƐŔ{


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۱:۵۵ پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۹
#3
نام:کنریا آیدل
گروه:ریونکلاو
نژاد:دورگه
پاترونوس:گرگ
سن:۱۵

چوبدستی:چوب رز با مغز پر ققنوس،۱۲ سانتی،نرم انعطاف پذیر

ویژگی ظاهری:زیبا با چشم های سبز، پوست سفید و موهای قهوه ای

جبهه:نامعلوم

علاقه مندی ها:کوییدیچ،نویسندگی،اسب سواری

ویژگی فردی:شجاع،تنبل،کنجکاو،خونگرم،باهوش

زندگینامه:
کنریا در شهر لندن متولد شد. او دختر ترزا و جان آیدل است. او دارای یک برادر به نام متی است که ۲ سال کوچکتر از خودش است.

کنریا در طول دوران کودکی خود در مزرعه مادربزرگش در روستای چارلتون شمشیربازی و اسب سواری میکرد.

او قبل از آمدن به هاگوارتز با اصرار زیاد و اعتصاب توانست به مدرسه ماگل ها برود به شرطی که کسی از آن خبردار نشود و دوست های جدید ماگلی پیدا کند.بهترین دوست او لزلی لنکستر است.

اخلاقیات:
او شخصیتی پسرانه دارد و عشق هیجان و دردسر است.
در هر قضیه ای سرک میکشد و دوست دارد از همه چیز سر در بیاورد.
رازدار است و قابل اعتماد.
درس مورد علاقه آن دفاع در برابر جادوی سیاه است.
بشدت تنبل است ولی عاشق کتاب است.
حاضر جواب است و نمیتواند خود را کنترل کند جواب کسی را نداده از او کم بیاورد که گاهی بشدت پشیمان شده ولی باز هم عبرت نگرفته است.
خونگرم است و دوستان زیادی دارد گاهی بی منطق و لجباز میشود.
مغرور است اما از بالا به کسی نگاه نمیکند.
او بسیار به ظاهر و پوشش خود اهمیت داده و عاشق زیوارآلات و خریدن لباس است.

----

سلام.
شخصیتی که انتخاب کردید داخل لیست شخصیت ها نیست. لطفا با توجه به گروهتون یک شخصیت دیگه انتخاب کنید.

تایید نشد.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۴ ۲۳:۵۸:۱۹

}Ʀ૯βєटटǞ 𝕄𝐜Ɗ♡ѠΞℓℓƐŔ{


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
#4
نام:کنریا آیدل
گروه:ریونکلاو
نژاد:دورگه
پاترونوس:گرگ
سن:۱۵

چوبدستی:چوب رز با مغز پر ققنوس،۱۲ سانتی،نرم انعطاف پذیر

ویژگی ظاهری:زیبا با چشم های سبز، پوست سفید و موهای قهوه ای

جبهه:نامعلوم

علاقه مندی ها:کوییدیچ،نویسندگی،اسب سواری

ویژگی فردی:شجاع،تنبل،کنجکاو،خونگرم،باهوش

زندگینامه:
کنریا در شهر لندن متولد شد. او دختر ترزا و جان آیدل است. او دارای یک برادر به نام متی است که ۲ سال کوچکتر از خودش است.

کنریا در طول دوران کودکی خود در مزرعه مادربزرگش در روستای چارلتون شمشیربازی و اسب سواری میکرد.

او قبل از آمدن به هاگوارتز با اصرار زیاد و اعتصاب توانست به مدرسه ماگل ها برود به شرطی که کسی از آن خبردار نشود و دوست های جدید ماگلی پیدا کند.بهترین دوست او لزلی لنکستر است.

اخلاقیات:
او شخصیتی پسرانه دارد و عشق هیجان و دردسر است.
در هر قضیه ای سرک میکشد و دوست دارد از همه چیز سر در بیاورد.
رازدار است و قابل اعتماد.
درس مورد علاقه آن دفاع در برابر جادوی سیاه است.
بشدت تنبل است ولی عاشق کتاب است.
حاضر جواب است و نمیتواند خود را کنترل کند جواب کسی را نداده از او کم بیاورد که گاهی بشدت پشیمان شده ولی باز هم عبرت نگرفته است.
خونگرم است و دوستان زیادی دارد گاهی بی منطق و لجباز میشود.
مغرور است اما از بالا به کسی نگاه نمیکند.
او بسیار به ظاهر و پوشش خود اهمیت داده و عاشق زیوارآلات و خریدن لباس است.
(من یک شخصیت آزاد انتخاب کردم که داخل لیست نبود امکان پذیره؟اگر نه تعویضش کنم)


ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۹ ۲۲:۱۹:۰۰
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۹ ۲۲:۲۴:۴۰
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۹ ۲۲:۲۵:۴۹
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۰ ۱۸:۳۶:۵۶
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۰ ۲۰:۴۰:۳۳
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۰ ۲۰:۴۱:۳۰
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۰ ۲۰:۴۳:۰۱

}Ʀ૯βєटटǞ 𝕄𝐜Ɗ♡ѠΞℓℓƐŔ{


پاسخ به: سال اولی ها از این طرف: کلاه گروهبندی
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹
#5
سلام کلاه عزیز،
من شجاع و خیلی لجبازم و کم پیش میاد نسنجیده کاری بکنم
باهوش و مهربون و تنبل و کنجکاوم
زود عصبانی میشم مخصوصا وقتایی که ببینم کسی رو اذیت میکنن.
مغرورم ولی نه اینکه همرو از بالا نگاه کنم.
دنبال دردسرم و اگه کسی ازم کمک بخواد محاله کمکش نکنم حتی اگه خودم تو دردسر بیوفتم.
عاشق داستانم و به هیچ وجه صبور نیستم.
به شدت خونگرمم ولی زود اعتماد نمیکنم.
خیلی غرغرو و سختگیرم و دوست دارم همه چی عالی و سر نظم باشه.
اولین و مهم ترین اولویتم اینه که تو گروهی باشم که خیلی جدی با کمکشون روی قلم نویسندگیم کار کنم چون خیلی خیلی برام مهمه و اینکه باهاشون جور شم و بهم خوش بگذره.(اولویت هم چون خود شما خواستین میدم و گرنه گروه خاصی مد نظر ندارم)
۱.گریفیندور و ریونکلاو ۲.هافلپاف۳.اسلایترین

----

ریونکلاو

مرحله بعد: انتخاب یک شخصیت از لیست شخصیت های گرفته نشده و معرفی آن در تاپیک معرفی شخصیت.


ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۸ ۱۲:۳۸:۰۲
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۸ ۱۲:۳۸:۴۷
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۸ ۱۲:۵۳:۲۰
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۹ ۱۶:۴۱:۲۶

}Ʀ૯βєटटǞ 𝕄𝐜Ɗ♡ѠΞℓℓƐŔ{


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۳:۰۳ پنجشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۹
#6
تصویر شماره 4
جینی در کتابخانه مشغول مطالعه بود..کمی بعد کلاس تاریخ جادوگری داشت و او حتی لای کتاب را هم باز نکرده بود.
خوشبختانه او و دوستش لزلی همیشه نمره خوبی از این درس گرفته بودند نه اینکه این درس را دوست داشتند،نه! بلکه آنها در کلاس به درس گوش داده بودند که متاسفانه این امر در دیگر کلاس ها زیاد اتفاق نمی افتاد.
جینی با بی حوصلگی سرش را بلند کرده و چشمش به دراکو مالفوی افتاد ...اگر از جینی میپرسیدند 'از چه کسی در هاگوارتز بیشتر بدت می آید؟' اسم مالفوی در صدر جدول میدرخشید زیرا او بارها با سخنانش جینی را گزیده بود ...
یاد حرف دوستش لزلی افتاد که عقیده داشت مالفوی شبیه سنجاب است(البته که این عقیده لزلی بود و از نظر جینی مالفوی اصلا شباهتی با سنجاب نداشت)...او حتی سنجاب هایی که در درختان اطراف خانه هاگرید زندگی میکردند هم دراکو مالفوی صدا میکرد و هر بار سنجابی از کنار آنها میگذشت میگفت""اوه...اون دراکو مالفوی چاق و بداخلاق و ببین""با یادآوری سخنان لزلی لبخندی روی لبهای جینی نشست ""اوی ویزلی...فکر نمیکنی من برای تو یکمی زیادیم!؟""
صدای مالفوی جینی را با لگدی از رویاهایش به بیرون پرت کرد و جینی نفهمید که کی مالفوی روبه روی او روی صندلی نشسته و دستهایش را روی میز به هم قفل کرده و با تمسخر به او نگاه میکرد...""هان...""از آنجایی که هنوز متوجه حرفهای مالفوی نشده بود این تنها کلمه ای بود که از دهانش خارج شد مالفوی پوزخندی زد و جینی تازه متوجه شد که چه اتفاقی افتاده او در حالی در افکارش قوطه ور بوده به مالفوی زل زده..و از آن بدتر به او لبخند زده بود...
جینی خود را دل لعنت میکرد که صدای مالفوی باز هم بلند شد ""هویج خانم میبینم که گوشاتم مشکل پیدا کرده...من اومدم کتابخونه که تمرکز داشته باشم ولی نگاهای تو غیر قابل تحمله...حداقل تلاش کن خودتو کنترل کنی""
جینی با حیرت به او نگاه کرد این حجم از خودشیفتگی چگونه در یک آدم جمع شده بود البته جای تعجبی هم نداشت جینی یادش آمد که این رفتار در مالفوی ها ارثی است زیرا که قبلا پدر دراکو را دیده بود و میتوانست بگویید دراکو کاملا به پدرش رفته است و پدر دارکو لوسیوس مالفوی همچین تعریفی هم ندارد و صد برابر خوده دراکو گوشت تلختر و خودشیفته تر است...
جینی نفس عمیقی کشید و سعی کرد خشمش را نسبت به این آدم نچسب کنترل کند چون میدانست قصد مالفوی عصبانی کردن اوست پس با خونسردی گفت""تو باید تا حالا بهش عادت کرده باشی مالفوی! چون خیلیا مثل من میخوان بدونند چطور این حجم از نچسبی و خودشیفتگی تو یه نفر جا شده...""
مالفوی سریع رنگ عوض کرده از عصبانیت قرمز شد و جینی فکر کرد او مانند گوجه ای شده است که با پا لهش کرده باشند"" چطور جرات میکنی میکنی با من اینطور حرف بزنی ویزلی...تو یه دختر بدقیافه ی گدایی""
اگر قصد مالفوی عصبانی کردن جینی بود پس...کاملا موفق شده بود چون جینی در اعماق وجودش حس میکرد نیاز دارد با دستانش این پسرک از خود متشکر و گوشت تلخ را خفه کرده و بعد تیکه تیکه اش کند هر چند که برای اینکه مالفوی متوجه نشود که به قصدش رسیده عصبانیتش را بروز نداد و فقط با لحنی که کمی خشن شده بود با صدای بلندتر نسبت به قبل به مالفوی تشر زد ""بهتره حرف دهنتو بفهمی مالفوی... من واقعا خوشحالم که مثله تو یه عقده ای متظاهر نیستم...و به عقیده من باید یه مجسمه از تو به عنوان نمادی از بیشعوری جلوی تالار بزرگ بزارن چون خیلی بهت میاد""
از چشمان مالفوی آتش میبارید و تا دهان باز کرد که جواب جینی را با تند ترین لحن ممکن بدهند صدای ستیزجویانه خانم پینس(کتابدار)بلند شد و دهان مالفوی بسته شد""آقای مالفوی و خانم ویزلی اینجا کتابخانه است اگر میخواید دعوا کنید بهتره سریعا اینجارو ترک کنید..""
مالفوی در حالی که آتش های موجود در نگاهش را روانه خانم پینس میکرد خطاب به جینی گفت""به هم میرسیم ویزلی ""جینی توجهی به او نکرد و کتابش را از روی میز قاپید و با سرعت از مالفوی دور شده و از کتابخانه خارج شد حتی اینکه نتوانسته بود درسش را بخواند و ممکن است در کلاس دچار مشکل شود هم نتوانست احساس رضایتی را که نسبت به خودش داشت را از بین ببرد چون با تشکر از خانم پینس که به موقع وسط بحث آنها پریده بود تا حدودی میتوان گفت برنده بحث او بود.
جینی لبخندی زد و مخاطب این لبخند هم لزلی بود که به سمت او می آمد تا باهم به کلاس تاریخ جادوگری بروند.



-----------


پاسخ:
خیلی خیلی خوب و سرگرم کننده بود...آفرین...چیز دیگه ای ندارم بگم، طبعتا برای ورود کافی هست!

تایید شد.

مرحله‌ی بعد: کلاه گروهبندی


ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۷ ۳:۰۷:۱۲
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۷ ۳:۲۶:۴۹
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۷ ۳:۲۷:۵۵
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۷ ۳:۲۹:۴۴
ویرایش شده توسط Keneriya_Idel در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۷ ۳:۳۳:۵۳
ویرایش شده توسط کلاه گروهبندی در تاریخ ۱۳۹۹/۷/۱۸ ۰:۰۷:۵۴

}Ʀ૯βєटटǞ 𝕄𝐜Ɗ♡ѠΞℓℓƐŔ{






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.