هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (روح روشنايي)



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ یکشنبه ۲ مرداد ۱۳۸۴
#1
من هنوز يه ماه نيست عضو ايفاي نقش شدم اگه مي شه ميخوام اسم خودم رو به نام اسكريم گوئر تغيير بدم تو همون گروه ريون هم مي خوام بمونم

شخصيت قابل تغيير نيست..اون شخثيت هم گرفته شده..كرام


ویرایش شده توسط ويكتور كرام در تاریخ ۱۳۸۴/۵/۳ ۹:۳۸:۴۱

تصویر کوچک شده


Re: ردا فروشي خانم مانيا (انواع رداهاي رسمي-شب و ...)
پیام زده شده در: ۲:۱۳ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
#2
زاخي:آخ كمرم داغون شد شون خير از جونيت نبيني...كتي اب قند بده به مانيا
كتي:زاخي كاغذ رو بگير
زاخي از رو ققسه ها شيرجه مي ره شون هم همني طور كه با كله رو هوا به هم بر خورد مي كنن...
زاخي و شون:
زاخي:سرم
شون:موهام خراب شد
كتي:مگه تو نگفتي شون از 5 ماهگي گريه نكرد
كاغذ ميفته رو زمين مانيا كه بهوش اوومده بود اين دفه تا كاغذ رو مي بينه شروع مي كنه به داد زدن : تو به چه جرأتي...


تصویر کوچک شده


Re: فروش استثنايي چوبهاي جادويي با 10%تخفيف
پیام زده شده در: ۱:۵۳ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
#3
روح:سلام پرفسور
كوييرل:بله بفرماييد امرتون
سوح:بله من يه چوب دستي داشتم والله يه بچه بي تربيت تو كوچه ناكترن زد چوب رو شيكست چوب دستي وال بابام بود...بابام رو كه مي شناسي پادشاه روشنايي
كوييرل:بله بله نوكرشم
روح:وظيفته
كوييرل:حالا از دست من چه كمكي بر مياد؟
روح:حالا يه چوب دستي مشتي بده چوب دستيش لوتي باشه با مرام باشه همچيني خوش دستم باشه
كوييرل:اوهووم يه چوب دستي راسته كار شما هست توووووپ..برم بيارم
روح:چقدر شد ؟
كوييرل:قابل نداره 7 گاليون
روح 10 گاليون مي ريزه رو ميز
كوييرل:قربان 3 تا زيادي
روح چوبدستي رو بر مي داره و:با اون شب واسه زنو بچه گوشت جغد بخر خانواده لذت ببرن..
كوييرل:اهاي كجا مگه من گدام


تصویر کوچک شده


Re: چرا مودی در سال پنجم معلم دفاع در برابر جادوی سیاه نشد
پیام زده شده در: ۱۰:۵۳ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
#4
متاسفانه با حرف هاي پرفسور مگي مخالفم اگر دامبلدور زير بار وزارت مي رفت هيچ وقت پس از اخراج تريلاني معلم رو خودش انتخاب نمي كرد اما معلوم نيست چرا آمبريج رو انتخاب كرد شايد مي خواسته به وزارت احترام بزاره و اون زمان انقدر با فاج مشكلات نهداشته اگه دسته وازارت باشه كه چرا مودي رو نياورد براي اينكه مودي تو كلاساش درس هايي خارج از سن بچه ها ميداده يا شايدم دامبل اون رو براي محفل نياز داشته و شايد قضيه ديگه اي بوده



Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۰:۰۶ شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۴
#5
هري:هي بابا اگه آدم بخواد با شما بره ژب(شب) نشيني كه همه مي فهمن
رون:اتفاقا با اين صداي بلند تو فكر كنم تابلو تر شده باشيم...اين چه صدايي شبيه خروس گوشم درد گرفت
هري:باژ(باز) توهين كرديا من اعشاب مشاب دعوا ندارم
هرميون:اه پاشين بريم بابا دعوا واسه بيرون...
(دم در كبله هاگريد)
تق...تق...تق
هرميون:هاگريد درو وا كن...ماييم
رون:هاگريد درو وا كن...يخ زديم
هري با خودش:اينا يه چيزي گفتن منم نبايد كم بيارم بايد يه چيزي بگم
هري:هاگريد درو واكن...درو واكن كه بگم عاشقتم به تو شابت مي كنم لايق تم
رون و هرميون: اين چي بود؟
هري:چرا هگريد درو باز نمي كنه؟
رون:شايد...اهان راهش دسته منه...هاگر...هاگر...هاگر درباز كن
هرميون:كل بچه هاي قلعه فهميدن در برين...
(انور جنگل ممنوع)
رون:بياين آتيش روشن كنيم يخ بستم
هرميون اتيش روشن مي كنه
هري:اي واي
رون:چي شد؟
هري:منقلم تو كلبه هاگريد بود
هرميون:فكر كردم چي شده...حالا امشب يه چيز ديگه بكش
رون:آب بكش
هري:ببند نيشتو...بپر يه بلدر چيني بوغلموني چيزي بگير بزنيم تو رگ
هرميون و رون:
رون:از كجا بياريم؟
هري:تو جنگل ريخته..بدو برو زود بيا
رون 1 ساعت بعد در حالي كه بن رو با طناب بسته مياره ميندازه جلو هري
هري:اين چيه؟
رون:بزنيم تو رگ ديگه
هرميون:رون تو خيلي پخمه اي آخه اينو كه بزنيم تو رگ جسدمون رو بايد از جنگل ببرن
هري سريع دستو پاي بن رو باز مي كنه
بن:من شما رو مي كشم
هري يه آب نبات مي كنه تو دهنه بن و بن رو ناز مي كنه
هري:آفرين پشر خوب برو تو جنگل به كشي هم چيزي نگو
خوب...مشواكت رو هم بزن...جيش هم يادت نره
بن:عرعرعرعرعر(بن مي ره تو جنگل)
رون:اين چرا عر عر كرد
هرميون:والله من هرچي كتاب خوندم يادم نمياد سانتور ها عر عر بكنن
هري:اونجا رو بدو تير كمون منو بده
رون:بيا
هري:ژدمش...ايول
هرميون:چرا جغد رو زدي
هري:خوراك امشب
رون:نامه رو باز كن بخون
هرميون:از طرف فاج براي امبريجه...ديشب....
هرميون:
رون:
هري:
رون:تا من اين جغد رو كباب مي كنم شما به فكر اطلاعاتي باشيد كه بدست آورديم ديگه چب بره راس بره حالشو مي گيريم
آمبريج:آقايون نصفه شب ابنجا چيكار مي كنن
هري:اگه ما رو ول نكني...
آمبريج:خوب شما راحت باشيد تا صبح همين جا باشيد..اصلا خودم مجوز ميدم بهتون
هري و رون و هرميون در حالي كه منتظر كباب شدن جغد بودن هر سه بلنخد ژكون ميزدنند



Re: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۶ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
#6
هوووم حاجي همون امپراطور خودمون



Re: بهترين ناظر ماه
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
#7
راجر ديويس
بازساي ريون



Re: بهترين عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
#8
....هوم بي شك سرژ تا حالا از سرژ پست الكي نديدم و معلوم بود پستاش براي بالا بردن پيام هاش نيست...پستاش از روي تفكر بود



Re: بهترين نويسنده در رول پليينگ
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
#9
بين گيلدي و حاجي سخته مخصوصا تاپيك خوابگاه دختران كه فقط پست هاي حاجي و گيلدي مي درخشه
اما....گيلدروي لاكهارت



Re: بهترين ايده((زننده بهترين تاپيك))
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
#10
هوووووم...
فلور دلاكور...به خاطر خوابگاه دختران ما كه نبوديم ولي دليلش تاپيك سوژه ي كاراگاه ققي...تاپيك جنجالي و دعوا برانگيز...تا پيك مورد علاقه مديرها...تاپيك ارزشي...بازم بگم







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.