- هدف ما از انقلاب اینه که...
تراورز از آن جایی که کمتر غلط املایی داشت به نمایندگی از قشر انقلابی پشت میکروفون - دیگه دوره ی چوب تموم شده، مدرن شدیم- رفته بود ولی مشکلی وجود داشت، او حتی نمیدانست سخنرانی را با چه "س" ای مینویسند. گیج و بهت زده به ملت خیره شده بود، هدف انقلابشان واقعا چه بود؟ وِی دهانش را باز کرد و آرام گفت:
- انقلاب... تعطیل... وزارت... عید!
در واقع منظور وی این بود که" انقلاب رو تعطیل کنین، وگرنه وزارت عیدی نمیده." اما خب حتما تاکنون فهمیدهاید که زاویه ی دید- البته باید گفت زاویه ی گوش چون دارن میشنون- انقلابیون متفاوت با وی بود. تراورز که جرقهای در ذهنش خرده بود فریاد زد:
- هدف انقللاب ما تعطیلی وزارته. انقلابی بهاری برای رهایی از زمستان های گذشته!
همه مشغول کف و سوت زدن بودند، البته در تصور تراورز. در حقیقت پیرمرد های سایت در حال چرت زدن بودند و صدای خر و پفشان در صحن آن مکان، اِکو پیدا میکرد.
هاگرید صحنه ی رو به رویش را نظاره کرد و سپس نگاهی به تراورز کرد و گفت:
- وی گفط دیکطاطوراصی. الان دیگه وقطشه قثمت اولش رو اجرا کنیم، دیکطاطوری!
مورفین پس از شنیدن کلمه ی "دیکتاتور" تصویر زشت و کریه آن گونی را دوباره در ذهنش مرور کرد و در حالی که سعی میکرد خستگی صدایش را کنار بزند و قاطعانه سخن بگوید، گفت:
- نیاژی به این کار نیشت، من خودم راژیشون میکنم. فقط تو رو ژون شاقیتون دوباره ننداژینم تو گونی.
- طو که با کودطا کیک شدی، چطور میخوای این پیرپاطالا رو راظی کنی؟
مورفین کمی در فکر فرو رفت و پس از لود کردن چند نقشه ی مختلف و چک کردن احتمال موفقیت هر کدام جواب داد:
- باید بریم شراغ مافیای شالمندا، پرشیوال دامبلدور.