آمادهاید شاهد یکی از بزرگترین و نفسگیرترین رقابتهای تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و اینبار نهتنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانهای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار میگیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همهچیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود میگیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته میشود و تنها یک گروه میتواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پستها را بخوانید، از خلاقیتها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!
همونطور که در جریانی جامعه ی جادویی تو اوضاع خوبی به سر نمیبره و عده ای از طرفداران، و مدعیان وزارت ویلبرت اسلینکرد جلوی وزارت خونه تجمع کردن. تو این شرایط که امینت مردم طی این فتنه گری ها زیر سوال رفته، چه فرقی بین جادوگر و ساحره وجود داره؟ جفتشون خوردن... محترمن! اجازه بدین بازگشایی و شروع کار اداره های وزارتخونه بمونه بعد از اینکه امنیت تو جامعه کاملا برقرار شد. مطمئنا بعد از این جریانان به احقاق حق هر دو خوراک... جنس میپردازیم.
سلام آلتیدای عزیز! متاسفم که باید بگم سازمان حمایت از ساحرهها توی وزارت قبلی تغییر رویه داد و دیگه عضوگیری نکرد. اگه وقتی من وزیر بودم میومدی کلی کنار هم سبزی پاک میکردیم و دهن جادوگرا رو صاف میکردیم، حیف!
تمامی زن ها با حجاب کامل آسلامی نشسته بودند.یکی چادرش رو با دندون گرفته بود ، یکی با گیره بسته بود ، یکی هم خودشو شبیه نگهبانای آزکابان درست کرده بود .تاتسویا پشت میز نشسته بود و چشمانشو همینطور ریز تر میکرد. همه ساکت بودند که خانم جلسه ایی صداش درومد. -بر مرلین و آل مرلین صلوات!
تاتسویا تسبیحشو درآورد و شروع کرد . -که به خانما نگاه میکنی آره؟بدم بچه های بالا حالیت کنن.
رودولف با پرروییه تمام تو چشای تاتسویا خیره شد . -جووون حوریامونو بیارید .
تاتسویا دید از رو نرفته کاتانا یک تکونی خورد ولی جلوشو گرفت. -رودولف ! قراره چشمات در بیاد خوشحالی؟ -شما همینحوریش تو چشم ما جا داری عشقم بیا اصلا قلبم برات. -لا الا...
تاتسویا فقط قصدش ترسوندن رودولف بود ولی رودولف نم پس نمیداد .
چند ساعت بعد تاتسویا با کلاش رو سر رودولف وایستاده بود.
-خب درخواست کن نکشیمت! -کشته مردتیم عشقم. -من عشق تو نیستم. اوف دگه جون دیگه جذبت منو کشته .
چند ساعت بعد با تانک. -رودولف حرفای آخرتو بزن. -تو با حرفات دلمو با تیر زدی نیازی به تانک نیس.
تاتسویا دید هیچ راه حلی نیس باید فکری میکرد که این مردو از پا دربیاره.چراغی رو سرش روشن شد. از تانک پیاده شد و چادرشو درست کرد و بالای سر رودولف رفت. -ببینم بلاتریکس اگه اینجا بود و تورو با صد تا زن حاضر تو اینجا میدید چکار میکرد؟ -چی نه!
تاتسویا لبخندی از سر پیروزی زد و دستور داد که بلاتریکس رو احضار کنند.بالاخره حوزه خواهران باید یک مردو از پا در میآوردند.
چه قلب ها که شکسته نشد از زبان های بریده ! و چه حرف ها زده نشد از ذهن های پریده! و چه چشم ها که پر از کشتی های در اشک بود . و چه دل ها گرفته نشد از کشتی های غرق شده.
- آلله آکبر، حاج رودولف رو کی گرفته؟ به چه جرئتی تو وزارت من قانون رو اجرا میکنن؟! - حاجی، بهشون گفتم که قانون اینجا حرف شماست، کسی گوش نکرد. - تو کشور های دیگه ساحره جمائت سوار جارو هم نمیشه، اینا دست میکنن تو قانون ما؟ برید بفرستید همشون رو بکنن تو گونی!
***
رودولف به آرزوی خودش رسیده بود، یه جا که فقط خودش و حوریاش بودن. انگار یه دست از وسط آسمون اومده بود پایین و تاهل و تعهدش رو ازش گرفته بود و صاف انداخته بودش وسط قصر رویاهاش.
- رودولف لسترنج، به جرم چشم چرونی و چشم اندوزی به ساحره های مملکت آسلامی باید به دادگاه ما جواب پس بدی. - جووووون اومدم دادگاه، چه حالی دارم میکنم! - حکم آسلام بر این اساسه که چشم هایی که به نامحرم خیره میشن باید از جا در بیان. - الان حوریم میاد، چشممو در میاره، توی دستش میذاره، بی شعورا، چه حالی دارم میکنم!
***
- شوهر من رو کجا بردن؟! - دست این حوزه خواهرانه حاج خانوم، فرستادیم بکننشون تو گونی و شوهر شما رو پس بیارن. - چشم ما و اربابمون رو دور دیدی هر کاری میخوای میکنی؟ رقیب انتخاباتی خودت رو میندازنی زندان بعد بهونه میاری؟
بزرگترین ترس تراورز همین بود، درگیری با گروه قدیمیش. خیلی وقت بود روش زندگیش رو تغییر داده بود تا دیگه گذرش به مرگخواران نخوره ولی خب وقتی بلاتریکس لسترنج چوبدستی به دست جلوش ایستاده بود، راهی جز توسل به اصول قدیمی ندید.
- حاج خانم، به همین ریشی که شما میبینی رو صورت ما، وزارت هیچ نقشی تو این بگیر و ببند نداشته. بریم شورای حل اختلاف راضی میشین شما؟ - کی قراره اختلاف ما رو حل کنه این وسط؟ - آقای لرد باشن، خوبه؟ - آقای لرد؟ اسم ارباب رو درست بگو! - ا.. ارباب باشن خوبه؟ راضی شو حاج خانم، شوهر شما از هم سنگرای ما تو آنتی ساحریال بودن. - تا رودولف رو نیارین خونه، شما باس بیای پیش ارباب اختلافات رو حل کنیم پس!
every fairytale needs a good old-fashioned villain
به فرمان معاونت از فردا حوزه خواهران شروع به کار خواهد کرد
_این چیه اینجا؟...کی گفته حوزه ی خواهران رو راه بندازن؟! _جناب وزیر معاون عزیزتون این کار رو کرده. _معاون عزیز؟ معاون عزیز من کیه؟نکنه منظورت اون زنیکه تاتسویاست. _بله قربان منظورم همونه.
تراورز پوز خندی زد و گفت: _اون که کاره ای نیست.باید بیاید از من اجازه بگیره و من هم که اجازه نمی دم.پس مشکل حله.درست گفتم؟ _فکر کنم قربان مگر اینکه .... _مگر اینکه از راه قانون وارد عمل شم اونوقت باید تمام افراد رای بدن که یعنی تو نمی تونی جلوی من رو بگیری وگرنه باید ازوزارت خداحافظی کنی. این صدای تاتسویا بود که ادامه حرف را گفته بود.تراورز که شوکه شده بود کمی سکوت کرد وسپس گفت: _اوه!سلام تاتسویا چطوری؟ _به لطف دعاهای شما عالی! _نه،نه،تاتسویا تو خیلی به من لطف داری!ما اینقدر هم اون بالابالا ها نیستیم که دعاهامون اینقدر زود به نتیجه برسه خودت خوبی دعاهاتم زود بر آورده میشه.
تاتسویا از اینکه تراورز خودش رو به نفهمی زده بود عصبانی شد و گفت: _دارم بهت می گم تراورز تو نمی تونی جلوی من رو بگیری من این کار رو انجام میدم حالا می بینی. _تاتسویا کسی جلوت رو نگرفته اگه می تونی انجام بدم.من که بعید می دونم بتونی.
تراورز خنده را سر داد رفت.تاتسویا که از درس تراورز از قبل هم بیشتر عصبانی شده بود فریاد زد: _من می تونم حالا می بینی.در ضمن خیلی ها با این کار موافقا فقط منتظرن یکی پا پیش بزاره و من میزارم حالا می بینی. تاتسویا که خیلی عصبانی بود.تصمیم گرفت تاهر چه سریع تر پیش انجمنی برود که تعدادی اونجا اماده برای کمک بودن.
- آلله بزرگ است، کی گفته شما بیای داخل اصلا؟ مکان مخصوص برادرانه. - یعنی چی؟ معاون وزارت منم بعد من رو توی حوزه راه نمیدین؟!
تاتسویا چشمان ژاپنی خود را تنگ و تنگ تر کرد، کاتانای خویش را بیرون آورد و رفت که کورممد مراقب حوزه را به جد کور کند اما این تسبیح بود که به دور کاتانایش حلقه شد و کورممد را نجات داد.
- جلوی وزیر و هتک حرمت حوزه؟ - تا دیروز دنبال مراسم بودی عاقد باشی، ده نفر کشیدن کنار واست حالا واس ما وزیر وزیر میکنی. به این بگو بذاره برم تو حوزه سر کارم.
تراورز به کورممد خیره شد و کورممد به تراورز، مثل تسترال زدند زیر خنده.
- ساحره جماعت میگه کار؟!
در اثر خنده های فراوان و بی احتیاطی تراورز، این بار کورممد به جد کور شد. تاتوسیا در حالی که کاتانای خود را در کاتانادان خود جا میداد گفت: - ساحره جماعتی که میگی رو معاون کردی برای چی پس؟ - رای بقیه رو به زور خریدم، رای ساحره ها هم روش! بچه های حوزه هم که نمیشه گشنه گذاشت با این وضع گرونی، پاشو برو قیمه ای چیزی بپز. - قیمه قیمت میکنم میندازمت جلو همین بچه های حوزه! - کورممد بگیر این ساحره رو ببر بنداز آزکابان.
کورممدِ کور، دستان خود را به دور تراورز حلقه کرد و او را از زمین بلند کرد. تسبیح تراورز صاف بر فرق سرش اصابت کرد و پس از آن دیگر نه کور بود و نه ممد.
- خوب شد کور شد و منو بغل کرد باز، به نامحرم جماعت دست درازی؟! - اول ما رو توی حوزه راه بده بعد از دست درازی صحبت کن. - من کس دیگه ای رو نمیبینم، چرا جمع میبندی؟ ساحره جماعت واس کار ساخته نشده! - میبینیم که کی واس کار ساخته شده و کی نشده!
و تاتسویا در حالی که با صلوات های فراوان تراورز بدرقه میشد، رفت برای ساخت حوزه خواهران.
ویرایش شده توسط تراورز در 1399/5/14 23:28:36
every fairytale needs a good old-fashioned villain
خب، سبزیاتونو بیارید آخرین ریحون گیشنیزای انجمن رو پاک کنیم!
با تشکر از تکتک ساحرگان محترم و همیشه در صحنه که برای صاف کردن دهان جادوگران از جان مایه میگذارند، و رسیدن ما به اهداف والامون و سلطه پیدا کردن بر جادوگران سخیف جامعه(به جز یکی)، بدین وسیله پایان کار انجمن بینالمللی حمایت از ساحرگان رو اعلام میکنم.