اسلیترین vs گریفیندور- مجازیه.
- درد و مجازیه! کوفت و مجازیه! زهر مار و مجازیه!
احتمالا بلاتریکس فکر میکرد اسکورپیوس شخصا این تصمیم را گرفته است.
گابریل سعی کرد منطقی تر باشد.
- آخه مگه میشه؟ چطوری باید مسابقهی کوییدیچ مجازی بدیم؟
- مدیر مدرسه میگفت یه سایتی به اسم «جادوگران» طراحی کردن که بازیکنان باید توش ثبت نام کنن و بازی رو به شکل آنلاین بنویسن... برای توپهای تو بازی هم شناسه میسازن و آدمای دیگهای رو میارن که نقششونو اجرا کنن... و اینجوری برگزار میشه.
گابریل به هم تیمیهایش نگاه کرد؛ به هکتور، که چیزی جز پاتیلهای سنگی و آهنی در دستش سالم نمیماند. به تینر، که... خب... به نظر نمیآمد سواد کافی را داشته باشد. به خودش که همیشه وقتی میخواست در بحثی اظهار نظر کند، آن قدر کند بود که پس از پایان سه بحثِ دیگر تایپش تمام میشد و نهایتا ترجیح میداد اصلا چیزی ارسال نکند.
- فکر کنم قراره ببازیم.
- نترسید! هول نکنید! استرس نداشته باشید!
- ما که نترسیدیم.
راست میگفت. اصلا به هیچ جایشان نبود.
- گب، تو چون بازیکن ذخیرهای، جوگیر شدی. ریلکس باش و ندید بدید بازی در نیار.
بلاتریکس همیشه کاری ترین زخمها را در کمترین تعداد کلمات میزد.
- همتون رو توی کلاس تایپ ده انگشتی ثبت نام میکنم. اگه چشم و دست ندارید هم برام مهم نیست و همه باید این دوره رو بگذرونن. مفهومه؟
با اینکه تینر کمی گیج شده بود، و پلاکس داشت انگشتهایش را میشمرد، و هکتور هم آن قدر هیجانزده شده بود که از همیشه بیشتر ویبره میرفت، اما مفهوم بود.
********
- خوش اومدید به یه مسابقهی دیگه از سری بازیهای کوییدیچ جام هاگوارتز!
- من وارد زمین شدم!
- منم همینطور!
- من نشستم روی جاروی پروازم!
- lkl h,lnl!
آخری پلاکس بود که احتمالا داشت ورودش را به همگان اعلام میکرد و یادش رفته بود زبان نوشته را عوض کند.
- هر دو تیم در جایگاه خودشون مستقر میشن و دستها به روی کیبورد هستن.
- من رفتم اینور!
- دو تیم بسیار آماده به نظر میرسن.
- برگشتم اونور!
- سرخگونها الان باید اعلام حضور کنن و اولین شخصی که ضربه رو اعلام کنه، سرخگون رو هم داره.
- رفتم بالا!
- بابا یکی این اسنیچ رو بگیره!
بلاتریکس که متوجه پرت شدن حواس گزارشگر شد، از فرصت استفاده کرده و یک پسگردنی به گابریل زد تا شروع کند. قبل از شروع بازی گابریل قصد داشت از ذخیره بودنش استفاده کرده و به سابیدن در و دیوار بپردازد، اما سطل تینر را با سطل وایتکس اشتباه گرفته و بازیکن تیمشان را به اعماق چاه توالت فرستاده بود.
- من، یعنی گابریل، سرخگون رو زدم توی دروازهی گریفیندور و گل!
- سرخگون که هنوز اعلام حضور نکرده.
- چی گفتی؟
- اول باید سرخگون اعلام حضور کنه.
- ولی سرخگون توی بازیه و من الان گرفتمش و با تمام قدرت به سمت گزارشگر بیکفایت مسابقات پرتابش میکنم.
- آخ!
به هر حال بلاتریکس رابطهای خودش را در خانهی گزارشگرها داشت.
- گریفیندوریها که کمی از نوع بازی کردن اسلیترینیها تعجب کردن، جیسون رو جلو میفرستن و اون الان is typing عه و حتما قراره یه ضد حمله بزنه!
- من و آرکوارت بشکهمون رو پیش میبریم و پشت سرش حرکت میکنیم تا از بازدارنده در امان باشیم!
- ولی کسی نمیتونه از سد یک بلاتریکس بگذره و من با چماق، بازدارنده رو به بشکهتون میکوبم و خورد و خاکشیرش میکنم!
- من هم اسکورپیوس مالفوی هستم و وارد زمین شدم.
-
جمعیت اسلیترینی داخل اتاق، در آن لحظه چیزی جز قطع کردن دستهای اسکورپیوس را نمیخواستند، اما تیم گریفیندور به سرعت در حال تایپ و ساختن موقعیتهای جدید بود. پس جرواجر کردن جسد اسکورپیوس را به بعدا موکول کرده و به چت باکس برگشتند.
- از دست دادن بشکه سرعت ما رو کم نمیکنه و با سرعت به سمت دروازهی اسلیترین میریم. کسی جلوی دروازه نیست!
- تیم گریفیندور شروع طوفانیای داشته و قراره یه گل واقعی بزنه. اونا انقدر دارن سریع کار میکنن که انگار تیم اسلیترین ده قدم ازشون عقبه!
- به دروازه کمک کنید که تایپ کنه!
- و توی دروازه!
تیم اسلیترین با ناباوری به طرف دروازه برگشتند که درگیر سوراخ تورش بود و اصلا در این دنیا سیر نمیکرد.
- تیم اسلیترین انگار وسط بازی آفلاین شده!
- هوووووووو!
بلاتریکس سعی کرد به خودش بیاید و دوباره شروع به تایپ کند.
- بازی رو شروع میکنم، و بازدارنده رو به هر کسی که بخواد به دروازهمون نزدیک بشه میکوبم!
- سرخگون توی سطل وایتکس منه.
- جیسون رو میفرستیم جلو و با ضربهای که به ته سطل میزنه سرخگون رو از توی سطل درمیاره!
بلاتریکس و اسکورپیوس با سرعت درگیر نوشتن شدند، اما پیش از اینکه بتوانند چیزی ارسال کنند پیامهای گریفیندوری ها پشت سر هم آمدند و گل دوم هم برای گریفیندور ثبت شد.
- اسلیترینیها میتونستن به راحتی توی بازی شرکت نکنن و جلوی این آبروریزی رو بگیرن!
بلاتریکس این بار آنقدر عصبانی بود که سکتوم سمپرا هم میزدند خونش در نمیآمد. همینطور که به عالم و آدم فحش میداد، چند طلسم شکنجه به هم تیمیهای بی مصرفش فرستاد و پیام جدیدی را ارسال کرد.
- بازدارنده رو دوباره میزنم تو دهن گزارشگر، و سرخگون رو هم به سرعت برای گابریل میفرستم و پشتیبانیش میکنم!
- سرخگون توی دستای منه و دارم اون رو به طرف دروازه پیش میبرم. توپ رو به سمت هکتور که روبروی دروازهست پرتاب میکنم.
- دروازهی گریف انگار خالیه و الکس نتونسته چیزی ارسال کنه. آیا اسلیترین میتونه گل بزنه؟
- هکتور، گل بزن!
تمام نگاهها هکتور را نشانه گرفتند، و او زیر این بار در حال له شدن بود. فکر کرد که میتواند این کار را بکند، موفق خواهد شد، گل خواهد زد. دستهایش را به روی کیبورد حرکت داد...
- سدهسنستسشتمشمشدستستساساص!
برای چند لحظه، سکوت تمام اتاق را در بر گرفت. مگسها از حرکت ایستادند، همه چند قدم از بلاتریکس فاصله گرفتند و حتی برق هم ترجیح میداد برود و آنجا نباشد، اما جرئت نداشت.
- به ارباب قسم، تک تکتونو با دندونام ریز ریز میکنم!
-
- بلا بخدا یه لکه اینجا بود.
- اگه این بازی رو نبریم، و اون همه پولی که برای کلاسای تند نویسیتون خرج کردم به باد بره، همتون ناهار خودم میشید.
اسلیترینیها به یاد کلاسهایشان افتادند. آنها که برای این موقعیت آماده شده بودند، پس چرا نمیتوانستند کاری از پیش ببرند؟
برای مثال، دروازه در طی ده جلسه یاد گرفته بود که این یک مسابقهی مجازی است و سوراخ بودن تورش اصلا اهمیتی ندارد. گابریل بین دو نیم شدن دستهی تِیاش، و بی توجهی یه لکهها در حین مسابقه، دومی را انتخاب کرده بود. اسکورپیوس هم در هر جلسه، متوجه میشد که هر یک از انگشتاتش قابلیت تکان خوردن و استفاده شدن دارد. حتی پلاکس یاد گرفته بود باید حین تایپ کردن قلمموهایش را از لای انگشتانش در بیاورد تا بتواند بنویسد.
حتی هکتور هم یاد گرفته بود که حین ویبره زدن، به عکس بلاتریکس نگاه کند و با استفاده از ترس، ویبره هایش را متوقف کند.
با یادآوری این موضوع، برای چند ثانیه همه چیز صحنهی آهسته شد. گابریل تی و دستمال را به گوشهای انداخت، پلاکس که پشتِ بوم نقاشیاش پناه گرفته بود با جدیت روی صندلی نشست، هکتور هم عکس بلاتریکس را دقیقا جلوی چشمش گذاشت؛ اسکورپیوس هم از مدتها قبل در حال تایپ بود، و دروازه که بالاخره سوراخ تورش را دوخته بود مقتدرانه قد علم کرده بود.
فقط شنل و نورافکن کم داشتند تا سوپر استار شوند.
- تا اسکورپیوس حواسش به حملات هست، گابریل تینر رو مدیریت کنه و هکتور هم سرخگون ها رو به طرف دروازه ببره. منم موقعیتم رو تغییر میدم و میرم یکی یکی ناکارشون کنم.
- کل اعضای تیم اسلیترین در حال تایپ هستن. آیا دارن فحش تایپ میکنن؟ آیا قراره به گل برسن؟ من که اینطور فکر نمیکنم.
- سرخگون رو با گذشتن از آرکوارت به هکتور پاس میدم و بازدارنده رو هم به جیسون میکوبم!
- توی دستگاههای اعضای تیم ما اختلالاتی مشاهده شده و پینگمون بالا رفته!
- سرخگون رو از پیتر رد میکنم و به تینر پاس میدم.
- اثری از دروازه بان نیست!
- گل!
زمان به سرعت رو به اتمام بود و با وجود تمام تلاشهای اسلیترینیها، آنها باز هم عقب بودند و به دو گل دیگر احتیاج داشتند؛ اما اصلا نگران نبودند. دستگاه کنترل هوشمند خودکار همینطور که داشت در سیستم بازیکنان حریف خرابکاری میکرد، سرعت اسنیچ را هم محاسبه کرده و دنبالش میکرد. آنها فقط باید جلوی گل خوردن را میگرفتند... و راه های منحصر به فردی هم برای اینکار داشتند.
- دروازهمون خسته شده، رفته یکم استراحت کنه!
- پیترِ شما هم شاید مجبور باشه بره و واسه درآوردن بازدارنده از توی دماغش یه فکری کنه.
- سیستم در حال محاسبهی نهایی سرعت اسنیچ.
- بلا جیسون رو به آرکوارت گره بزن!
- چهار ثانیه تا دریافت اسنیچ.
- اِما رو هک کن!
- سه.
- چوب ماهیگیریشون رو بشکن!
- دو.
- الکس رو بکش!
- دستگاه کنترل هوشمند خودکار فاقد جریان الکتریکی. اسنیچ از دسترس خارج شد.
جریان الکتریکی رفته بود.
- چی؟ جریان چه کوفتیه؟
- اینا چرا سیاه شدن؟
گابریل با مشت به مانیتورش کوبید.
- خوابشون برده؟ بلند شید!
- اسنیچ کجاست؟ مسابقه چی شد؟
- کروشیو!
تیم کوییدیچ اسلیترین، در گرمای تابستان، و در تاریکی مطلق، روبروی مانیتورهایشان ایستاده بودند و به مانیتورهایشان طلسم کشنده میزدند تا بیدارشان کنند. اما متاسفانه کسی که خوابش برده را میتوان بیدار کرد و کسی که خودش را به خواب زده است، نه.
صبح روز بعد
- گریفیندور برنده شد.
- درد و برنده شد! کوفت و برنده شد! زهر مار و برنده شد!
- تازه دلیل باختمون رو نوشتن «قهر در انتهای مسابقه به دلیل باخت قریبالوقوع، و آفلاین شدن»!