خوب منم چندتا نظر بدم شاید کمکی بهتون بکنه:
به نظر من کسی در خانه پاترها نبوده به دلایل زیر:
1- جیمز کاملا به سیریوس اعتماد داشته و میدونسته که اون رازشونو نگه میداره و اینکه کلا یکی رو یواشکی به جایی بفرستن کار درستی نیست. هیچکسم در لحظه آخر نمیدونست جای سیریوس و پیتر عوض شده.
2- نه قرار بوده که ولدمورت پاتر ها رو پیدا کنه و نه اصلا زمان احتمالی این حمله مشخص بوده. قطعا اون شخص به آب و غذا و اینا احتیاج داشته پس نمیتونسته مخفیانه اونجا باشه یا مدت طولانی برفرض اینکه حرف شما درست باشه اونجا کیشیک بده.
3- اگر چنین شخصی در اونجا باشه خوب همونجور که شما پیشبینی کردید در اون صورت باید از جون پاتر ها دفاع کنه. قرار نبوده فقط به صورت یک شاهد در اونجا حضور داشته باشه تا ببینه کی پاتر ها میمیرن و چگونه میمیرن.... چون هیچکس فکر نمیکرده اون موقع قراره اتفاق جالبی بیفته.
4- همونجور که دامبلدور میتونه زیر شنل نامرئی رو ببینه حتما ولدمورت هم میتونه ببینه.
--------------------------
کلا به نظر من راههایی هست برای اینکه بقیه متوجه این مسئله بشن. یعینی حتما لازم نیست شاهد سومی در خانه حضور داشته باشه:
1- سیریوس بلک همون موقع ها به خانه پاترها رفته و میدونید که اعضای محفل به وسیله پاترونوس چقدر راحت با هم ارتباط برقرار میکنند. از این طریق خیلی راحت میتونسته به بقیه پیام برسونه.
2- علامت شوم روی دست مرگخواران که با رفتن ولدمورت از میانشون کمررنگ میشه و دیگه درخشش نداره. پس در نتیجه زمانی که ولدمورت از قدرت سقوط کرد حتما تمام مرگخوارا متوجه قضیه شدن.
3- هاگرید در کتاب اول گفت تمام خانه پاترها در حال سوختن بوده ... یعنی در هر حال این انفجارها و مبارزه ها توجه همه رو به اون سمت جلب کرده بوده و کسانی مثل دامبلدور خیلی راحت میتونستند بفهمن این درگیری ها مربوط به چیه.
-------------------------
اما در مورد اینکه میگین که از کجا این اتفاقات رو همه فهمیدن با جزئیات کامل میشه باز به قسمت هایی از کتاب اشاره کرد که نشون میده این سوال کلا غلطه چون هیچ کس نمیدونست دقیقا چه اتفاقی افتاده. من چون زیاد حوصله گشتن نداشتم فقط دو تا نقل قول از کتاب اول میزارم که درستی حرف منو ثابت میکنه:
تازه مسئله جغدها در مقابل شایعات پخش شده چیزی نیست. میدانی مردم در مورد غیب شدنش و اینکه بالاخره چه کسی جلوی او را گرفت چه میگویند؟خوب این موضوع نشون میده که این قضایا کلا اون اول به صورت شایعه پخش شده و نمیشه گفت همه قطعا میدونستند چه خبره ... یادتون باشه که در کتاب اول بحث زیادی در مورد ارتباط بین جادوگرا شده ... به عبارتی کافی بوده چند نفر بخوان این خبر رو پخش کنن اونوقت میشه حدس زد سرعت پخش این خبر بعد از مدت کوتاهی چقدر زیاد میشود که با توجه به سه موردی که در بالا اشاره کردم حداقل به نظر من مسئله عجیبی نیست.
دامبلدور گفت: فقط میتوانیم حدس بزنیم. شاید هم هیچگاه نفهمیم. این عین جمله ایه که دامبلدور در کتاب اول گفته و من مطمئنم در کتاب های بعدی هم باز این موضوع رو به هری گفته فقط وقت ندارم دونبالشون بگردم.
دامبلدور در اینجا گفت شاید هیچگاه نفهمیم ... در صورتی که اگر کسی آنجا بود هیچ وقت نمیگفت هیچگاه نفهمیم. پس این تئوری که دامبلدور از اول همه چیز رو میگفته کلا غلطه....
------------------------
اما در مورد اینکه چطور به مرور زمان قضیه آن شب روشن شد:
مهمترین دلیلش این بود که دامبلدور در کتاب اول دید کوییرل نمیتونه به هری دست بزنه چون ولدمورت در درونشه از اینجا خیلی راحت میتونست به وجود جادویی که در بدن هری نهفته بود پی ببره و خیلی راحت بفهمه چه اتفاقی افتاده بود.
در مورد این ترتیب که اول جیمز مرد یا لیلی سوای کتاب سوم که هری از طریق دیوانه سازها متوجه حادثه شد ولی از قبلشم به نظر من از روی اجساد میشد این موضوع رو حدس زد هر چند که نمیدونم تا قبل از کتاب سوم به ترتیب کشته شدنشون اشاره شده بد یا نه. در هر حال فکر میکنم دلایلم درست باشه.
و در آخرم که در کتاب چهارم ولدمورت به هری توضیح داد چطور شد که زنده موند.
در حقیقت این دلایل برای این بود که بگم به نظر من چیز مخفی وجود نداره که بخوایم راجع بش بحث کنیم
پ ن: این پست بخاطر اصرار های مکرر بارون خون آلود بود