مقاله در مورد چفت شدگی:
روزی روزگاری دخترک زیر 9 ساله، از روستای کم جمعیتی می گذشت. پس از خرید بیست کیلو کدو حلوایی به راه افتاد تا از روستا خارج شود. پسرکی بالای 9 سال سر راهش سبز شد و از او پرسید که این همه کدوحلوایی را بهر چه خواهی؟
دخترک کمی فکر کرد و سپس به دروغ گفت: بهر این میخواهم که با آن آشی بپزم. آش کدوحلوایی.. آیا تا به حال نوش جان فرموده ای؟
پسرک به این جواب شک کرد و گفت: مطمئنی که آن را برای هالووین نمی خواهی؟
دخترک پس از اینکه اندکی کف کرد پرسید: تو از کجا فهمیدی؟
پسرک لبخندی بر لب آورد و چوبدستی اش را نشان داد و گفت: افسون ذهن خوانی! پدرم مرا آموخته.
دخترک که از این ذهن خوانی به شگرف آمده بود و نیز بسیار می ترسید که این روش در دنیا رایج شود و همه به دروغ هایی که تاکنون گفته است پی ببرند از آن پس به دنبال راهی برای بستن ذهنش گشت. او از پسرک خواست که ذهن خوانی را به او یاد بدهد و در عوض آش کدو حلوایی بسازد و یک شب او و خانواده اش را در شب هالوین مهمان کند تا هم ذهن خوانی را تست نماید و هم آشی میل بنمایند!
پسرک به او یاد داد و او نیز رفت و به سفرهای دور دنیایش ادامه داد و توانست ضدطلسمش را بیابد و فردایش که شب هالوین بود پسرک و خانواده را به خانه اش دعوت نمود و آنها نیز با دست گل و شیرینی به خانه او و تنها پدر و مادرش رفتند!! (تیریپ ایرانی رو دارین؟
) و دخترک به خوبی ذهنش را چفت کرد. مادر پسرک از اینکه نمی توانست ذهن عروسش را بخواند نسبتا کفری شد و از شدت عصبانیت کلاهگیس پدر پسرک را آتش زد! همه از این رخداد خندیدند به جز دخترک که قبلا متوجه شده بود که مرد کلاهگیس به سر دارد.
این پسرک و دخترک یک عمر با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی عاشقانه ای را پشت سر گذاشتند و نامشان در دفتر اختراعات وزارت سحر و جادو به ثبت رسانده شد!
اما از آنجا که این مقاله به چهل خط نرسیده است ادامه داستان زندگی عاشقانه این دو کبوتر را ارائه می دهیم
خلاصه دخترک و پسرک با هم زندگی خوبی داشتند و همه اش به این دلیل بود که نمی توانستند افکار هم را بخوانند! بخصوص پسرک بدبخت نمی توانست افکار دخترک را بخواند. این پسر طبق اسناد و مدارک موجود و پیشگویی های گذشتگان قرار بود که به پولدارترین انسان روی کره زمین در آن زمانها تبدیل شود و دخترک آن کتابی که این پیشگویی را کرده بود قبلا خوانده بود اما آن پسر نتوانسته بود این را از مغز دخترک تشخیص دهد و بنابراین متوجه نشد که علاقه دخترک به او تنها بر پایه پول بوده است و نه علاقه! و همچنین هیچ گاه نفهمید که علاقه هیچ ساحره ای را جز با پول نمی توان خرید
در اواخر عمر دخترک به دلیل کهولت سن و مصرف زیاد جادوهای چفت شدگی جان به جان آفرین تسلیم کرد. ولی پسرک به دلیل صرفه جویی در مصرف این جادو تا نهصد سال دیگر زنده ماند و از این لحاظ نام خود را در کتاب رکوردها به ثبت رساند. پیام مهم این مقاله چیزی نبود جز اینکه در مصرف برق صرفه جویی کنیم و فراموش نکنیم که با خوردن ماهی و میگو دو بار در هفته نیز می توانیم ذهنمان را حسابی چفت کنیم!!
1- بهتری و قدرتمندترین ورد مربوط به چفت شدگی وردیست که تا ابد ذهنمان را چفت میکند و هیچ ضد طلسمی ندارد! کافیست یک بار امتحان کنید
ابتدا دورخیز می کنیم. نشانه می گیریم. حالت میگیریم. سپس به صورتی که در زیر آمده مغزمان را بر دیوار پولادین می کوبانیم:
2- بهترین راه برای چفت شدن در زمان جنگ این است که قبل از اینکه حریف ذهنمان را بخواند ذهنش را بخوانیم اما اگر او از چفت شدگی استفاده کرده باشد بهترین را برای چفت شدن این است که یکی از وردهای همین کلاس را به کار ببریم و اطمینان داشته باشیم که می توانیم
3- وردی که با آن هم بشود چفت شد و هم بشود فکر کرد دیگر چه صیغه ایست؟؟ مگر با این وردها فکرمان هم قفل می شود؟؟
هرگز نمیتوانی از کسی که تو را رقیب خود نمیداند ببری