سارا اوانز جلوی آنها ایستاده و چشم در چشم آنها دوخته بود. بلافاصله اجمعین مرگخواران حاضر در محفل کمی حول کرده و بدون توجه به وجود چندتا جوجه محفلی جلسه ای را مبنی بر گفتگو در رابطه با روش های مختلف حمله برپا میکنن.
بلیز: من میگم ارباب با کلش نور بندازه توی صورتش بقیه طلسمش کنن.
بادراد: نه خوب نیست باید یکی از پشت بگیردش نتونه جم بخوره.
سیریس: خوب از اسمم پیداست که من برای این کار مناسبم ببینین چه خوب میچسبم.
سیریش میچسبه به آرشام ....
آرشام: خوب باشه حالا ولم کن...
سیریش: میخوام ولی نمیشه ملت بیاین کمک....
تمام مرگخواران میان سیریشو از آرشام جدا کنند. لرد در حالی که با پاش سعی میکنه کله سیریش رو از شصت پای آرشام جدا کنه:
- انگار منم چسبیدم یکی بهم کمک کنه!
بلیز: ارباب طاقت بیار الان میام ... ارباب منم به این بشر مفلوک چسبیدم ...
چند لحظه بعد
همه مرگخواران: کمک ... کمک ... مارو نجات بدید ...
سیریش
در اون میان تنها آرامینتا بود که گرفتار این مصیبت نشده بود و حال به آرزوی خودش رسیده بود.
آرامینتا: که تو میخوای بانوی سیاه بشی؟ پس من اینجا بوقم؟
سارا: چطور جرات میکنی با سارای کبیر اینجوری حرف بزنی؟ من بانوی هر رنگی که بخوام میشم! من خفنزم!
بلافاصله آرامینتا میپره روی سارا و در حالی که سارا رو به زمین میزنه و نمونه ای از دعوای ماگلی رو به نمایش میزاره. لحظه ای بعد سارا خودشو میکشه بالا و اون شروع میکنه به زدن ارامینتا و این روند ادامه داره تا دو تاشون از پله ها می افتن پایین.
ملت اعم از مرگخوار و محفلی
بلافاصله استر و هدی از حالت کف کردگی خارج میشن و به خودشون مسلط میشن. هدی داد میزنه آهای مرگخوارا اینجان میخوان سارا رو بکشن بیاین ...
در طبقات مختلف جنب و جوشی برپا میشه و بلافاصله عده ای از محفلی های آواره موجود در خانه که در راسشان فردی پشمک مانند بود بندر زنان بر سر مرگخواران نازل میشن.
بلافاصله پرتو های نورانی در سراسر تالار از این چوبدستی به اون چوبدستی به حرکت در میاد....
ایگور: آرامینتا ... حساب سارا رو برس ما جلوشونو میگیریم ....
بدین ترتیب مرگخواران همچون سپری فولادین جلوی محفلی ها می ایستن اما آرامینتا صدای ایگور رو نمیشنوه چون در همون لحظه شیشه پنجره موجود در آنجا را شکسته و به همراه سارا اوانز به درون خیابون پرتاب شده و حال مشغول قل خوردن تا سر کوچه بودن
یه ساعت بعد
مبارزه به خیابون کشیده شده و بسیاری از ماگل ها جمع شدن و دارن به این صحنه نگاه میکنن. در راس مبارزه سارا و آرامینتا قرار دارند که سعی دارند یک دیگر رو طلسم کنند.
دو ساعت بعد
مرگخواران و محفلی ها با خستگی به مبارزه خود ادامه میدن اما سارا و آرامینتا همچنان دارن با جون و دل بر سر مقام بانوی سیاهی مبارزه میکنند.
سه ساعت بعد
مرگخواران و محفلی ها به اتفاق دارن استراحت میکنند و با هم گپ میزنند و صد البته مبارزه سارا و ارامینتا رو تماشا میکنند.
چهار ساعت بعد
مرگخوارا و محفلی ها
در همون لحظات لرد و هدی با هم وارد مذاکرات شدند...
هدی: بیا این عهد نامه رو امضا کن ... ما سارا رو جمع میکنیم و شما هم آرامینتا به اتفاق استثنا این دفعه به این جنگ خاتمه میدیم ...
ارباب: اوهوم بالاخره این سفید هم حرف درستی زد آفرین قبوله کجا رو باید امضا کنم؟
هدی: اینجا!
بدین ترتیب مرگخواران به سمت آرامینتا و محفلی ها به سمت سارا روانه شدند ... تا آنها رو جدا کنند.
لرد: هووووی بلیز تو موی اینو از توی دست آرامینتا درار منم الان موشو از توی دست سارا در میارم
ارامینتا: نه ولم کنین بزارین الان کارشو تموم میکنم
سارا: کور خوندی تازه شروع شده!
ملت: تازه شروع شده؟ مااااااااهاااااااا
بلیز: چاره ای نیست باید بیهوششون کنیم!
و سرانجام با چند نور قرمز رنگ این مبارزه ارزشی خاتمه یافت.
پایان!