هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۳۱ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
رودولف: من چقدر جذابم!
همین که این حرف از دهن رودولف خارج میشه سلیستینا و بلا بدون توجه به یه گله آدم که بهشون آویزون شدن میپرن روی رودولف تا حسابش رو برسن و ملت اسلی هم همینطور به اون دوتا آویزونن و دارن نقش واگن های قطار رو ایفا میکنن.مانتی هم گاهی به سلی و گاهی به رودولف و گاهی به ملت اسلی نگاه میکنه و منتظره که یه خوراکی درست حسابی براش جور شه و ناگفته نماند ته دلش میخواد ببنه مزه این سلستینا چه جوریه.و چون بچه دلش میخواد همون طور که ملت همه دارن همدیگه رو میزنن و معلوم نیست کی به کیه میره یه گاز کوچولو(خب کوچولو با معیارهای مانتی!)به سلی میزنه و سلی هم یه جیغ آروم(با توجه به معیار عای سلی!)میکشه و این باعث میشه همه ملت اسلی برن رو سایلنت و آروم بگیرن به جز مانتی که با خوشحالی میگه:سلی خوشمزه!مانتی سلی خواست!مانتی خواست سلی رو خورد!
در اینجا رودولف که تازه داشت یه نفس راحت میکشید برای این که حال سلی رو با اومدنش کل تالار رو به هم ریخته بگیره داد زد:بگیرینش!خودشه.میخواد تالار رو به هم بریزه.علاوه بر اون بچه ام مانتی دلش میخواد بخورتش.
در این لحظه ملت اسلی تغییر جهت داده و همه به دنبال سلی شروع کردن به دوییدن و این وسط بلیز برای این که حال ایگور رو که یه بار نمره معجون سازیش از اون بهتر شد،رو بگیره یه پشت پا بهش میزنه و ایگور هم یه لگد نثار ایوان میکنه و ایوان میزنه تئودور رو شل و پل میکنه و در همین حین که همه داشتند همدیگه رو میزدن اسنیپ وارد میشه:
_ اینجا چه خبره؟
ملت اسلی همه شروع میکنن با هم جواب دادن.
_:رودی زن گرفته.
_:ایوان من رو میزنه.
_:بچه ام غذا میخواد.
_:مانتی سلی رو میخواد.
_:من نمیخوام خورده بشم.
_:ساکت!(این آخری رو اسنیپ گفت!)
همین لحظه که کل تالار اسلی در سکوت فرو میره از در تالار(که باز بوده)گریفی ها مثل این اقوام بدوی(به این شکل :root2: خانم ها و آقایان!)میریزن تو تالار.
اسنیپ و ملت اسلی:


[url=http://i18.tinypic.com/62gd2fc.gif]عضو تیم پ


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
یک ساعت بعد

دوربین روی تابلوی بانوی چاق زوم کرده. در تالار گریفندور صداهای جیغ و شیون و هر ازگاهی صدای انفجارهایی به صورت مبهم شنیده میشه. تابلو شروع به حرکت میکنه. با کنار رفتن تابلو از مقابل حفره صداهای جیغ و شیون با وضوح بیشتری به گوش میرسه و به دونبال این صداها شش هفتا اسلیترینی با شنل های بلند سبز که حالا کاملا به خون گریفی ها آغشته شده با ابهت تمام بیرون میان.

بلیزدر حالی که مشغول پاک کردن خون روی چوبدستیشه:
- اینم از کادو هاشون.
ایگور: اه یکی از اون گندزاده ها رو وقتی کشتم همه خونش پاشید رو صورتم! کسی نمیدونه خون اینا چجوری پاک میشه؟
رابستن: نه ایگور راهی نداره خون گندزاده ها پاک شدنی نیست!
آرامینتا: کلا اشتباه کردیم که با لباس های اصلیمون حمله کردیم حالا باید تمام لباسهای قیمتیمونو بریزیم دور! از نظر اقتصادی خیلی ضرر کردیم.
همه: اوهوم راست میگی

ملت غیور اسلیترین در حالی که در مورد نحوه دادن کادوها گرم گفتگو بودند به سمت تالار خودشون راه می افتن و بعد از رفتن اونا بلافاصله یک گروه از شفادهندگان سنت مانگو به سمت تالار گریف هجوم میارن.

یک دقیقه بعد

- مرگ بر ضد ولایت لرد!
تابلو به کنار میره و اسلیترینی ها میان وارد شن که ...

- بوووووووووووووووم .. چطور جرئت کردی؟ منفجریوس .... بووووووووووم! من زنشم!
ملت: ماااااااااااااااا

داخل تالار
بلاتریکس و سلستینا در نبردی تنگاتنگ بر سر رودولف مشغول جنگ میباشند و رودولف به همراه مانتی و گل گوشتخوار در پشت یکی از مبل ها پناه گرفته و با ترس و لرز مشغول نظاره این صحنه هستند. در همون لحظه یک طلسم منحرف شده و به مبل برخورد کرده و مبل تبدیل به خاکستر شده و رودولف و مانتی و گل گوشتخوار جیغ زنان به پشت یکی دیگر از مبل های سالم پناه میبرن!
بلا و سلستینا

آرامینتا: بجنبین جلوشونو بگریم تا تالارمونو با خاک یکسان نکردن .. یکی هم بره پروفسور اسنیپ رو صدا بزنه ..
بلافاصله ایوان به سمت دفتر اسنیپ میدوئه و بقیه هم میرن تا بلا و سلستینا رو که حال به مبارزه مشنگی ( گیس کشی و این چیزا) روی آورده بودند جدا کنند.
رودولف: من چقدر جذابم!

====== همون لحظه تالار گریف =====
استر: چه وضعشه ما از صد نفر صد و بیست کشته و شونصد مفقود و الاثر پنجاه تا جانباز نود و نه درصد دادیم ... ما باید انتقام خودمونو ازشون بگیریم!
همه: درسته!
سارا اوانز: امشب خواب بر تمام گریفی ها حرام است و همه باید به تالار اسلی حمله کنیم و انتقام خودمونو بگیریم!
همه در حالی که چوبدستی هاشونو رو بالا گرفتند فریاد هورا میکشند و بدین ترتیب لشکر ارزشی گریفندور از تالارشون به سمت تالار اسلیترین راه می افته اونم بدون در نظر گرفتن اینکه این کار چه عواقب نافرجامی میتواند داشته باشد.
ادامه دارد .....




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ جمعه ۱۱ خرداد ۱۳۸۶

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
در همین لحظه در تالار باز میشه و یک دختری با موهای طلایی آشفته با چمدوناش میپره وسط تالار و میگه:عید مبارک بچه ها!
بعد بلافاصله میره طرف رودولف و کادویی رو تحویل اون میده:بیا!این هم برای همسر عزیزم!
سلسی(مخفف سلستینا)بدون توجه به بلا که آمپر خشانتش داره بالا و بالا تر میره روی یه مبل میشینه:خب چه خبر؟چه جالب.رودولف اخبار غیر قابل باوری در مورد زن گرفتنت شنیدم!
بلا: بله منم زن رودولف.و شما کی باشین؟
سلسی: من هم زن رودولفم.ظاهرا اینجا یه خبراییه رودولف!
رودولف در اون لحظه از ته دل آرزو میکنه که کاش توی شکم مانتی زندگی میکرد: وایسا.یه لحظه صبر کنید.من چیزه...یعنی راستش...خب...معرفی میکنم...سلسی.همسر اول من و بلا همسر عزیز من...
بلا و سلسی: رودولف.وایسا سر جات.
ملت اسلی به این حالت در میان: رودولف جان ما میریم کادوی ملت گریفی رو جور کنیم.با دوتا زنات بهت خوش بگذره!!
بلا و سلسی هردو چوبدستی به دست به رودولف نزدیک و نزدیک تر میشن:
==========
این هم از اولین پست من توی تالار.اینجا پست ها نقد هم میشه؟

سلام و خوش آمدید.
نه.اینجا پستها نقد نمیشه ولی اگه مورد خاصی وجود داشته باشه حتما ذکر میشه.همه پستها حتما خونده میشن.
شما خیلی سریع تونستین خودتونو با بقیه هماهنگ کنین.نمیدونم چرا احساس میکنم شما تازه وارد نیستین.به هر حال روش و طرز نوشتن شما به بقیه اسلیترینی ها خیلی شباهت داره و فکر نمیکنم مشکل خاصی در این مورد پیدا کنید.هر سوال یا مشکلی با اعضای اسلیترین داشتید میتونین در مجمع نجیب زادگان مطرح کنید.درمورد ناظران از تاپیک ارتباط با ناظرین تالار استفاده کنید.

موفق باشید.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۲ ۳:۵۶:۱۷

[url=http://i18.tinypic.com/62gd2fc.gif]عضو تیم پ


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۲۰ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

بلاتریکس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
ده دقیه بعد.....
صد دقیقه بعد........
هزار دقیقه بعد.............

-مانتی خسته شد...مانتی مهمون میخواد..مانتی مهمون بخوره.
بلا در حالیکه مشغول آرام کردن مانتی بودنگاه خشنمگینی به رودولف کرد.

-پاشو برو ببین این مهمونا چی شدن.ما تا کی همینجوری بشینیم اینجا؟بچه ضعف کرد.

رودولف برای حفظ جانش به سرعت از جا بلند شده و برای انجام تحقیقات از تالار خارج شد.
مانتی از شدت گرسنگی شروع به گریه و زاری کرد.طفلک بلا که تحمل گریه مانتی را ندارد دست بلیز راکه کنار سفره خوابش برده بود در دهان مانتی گذاشت.

-بیا مامانی...گریه نکن.اینو بخور تا بابا برگرده.

با صدای فریاد بلیز رودولف در حالیکه از ترس میلرزید به تالار برگشت.

-چیزه...چیز شده....
بلا که سعی میکرد بلیز را از دهان مانتی خارج کند:چی شده؟
-من..من..اونا...چیزه...بلا منو نکش. من اشتباه متوجه شدم.قرار بوده همه گروهها برای عید دیدنی به تالار همدیگه برن ولی چون ورود به تالارهای خصوصی ممنوعه قرار شده همه در سالن عمومی جمع بشن و جشن سال نو رو اونجا برگزار کنن.
-بلا بلیز را که کمی هضم شده بود به گوشه سالن پرتاب کرد.
-خوب منتظر چی هستین؟بریم دیگه.
ملت اسلی به طرف در خروجی تالار هجوم بردند.
رودولف در حالیکه خود را پشت مانتی پنهان کرده بود:چیز...آخه یه چیز دیگه هم هست..جشن دیشب بود.ما از دیشب سر سفره منتظر بودیم.جشن الان تموم شده.میگن پروفسور دامبلدور به همه دانش آموزان هاگوارتز شونصد گالیون عیدی داده.پروفسور اسنیپ به دستور دامبل به هر
کی یک شیشه معجون شانس داده. و.
ملت اسلی ترجیح دادند بقیه حرفهای رودولف را نشنوند.
طی ده دقیقه بعد رودولف زیر دست و پای ملت خشمگین اسلی دست و پا میزد.
بلا برخلاف همیشه مجازات رودولف را به اسلی ها واگذار کرده بود و روی کاناپه به فکر فرو رفته بود.
مانتی درحالیکه آخرین استخوان سانتور را از دهانش خارج میکرد کنار بلاتریکس روی مبل نشست.

مامان عصبانی؟مامان بابا رو میکشه؟مامان همه رو میکشه؟
بلا ظاهرا صدای مانتی را نمیشنید.
ملت اسلی دست از زد و خورد برداشتند و صدای بلا که با خودش حرف میزد به گوش رسید.

-پس اونا کلی عیدی و معجون شانس گرفتن؟و ما اینجا منتظر مهمون بودیم.انتقام.باید انتقام بگیریم.ملت اسلی آماده باشید.ما باید به دوستان گریفیندوری خودمون عیدی بدیم.
رودولف به شدت بلا را تکان داد.
-بلا..بلا..حالت خوبه؟وای خدا..بچم بی مادر شد.
ولی بلا به عیدی های مخصوصی که باید برای گریفیندوریها آماده میکردند فکر میکرد.عیدی های اسلیترینی.


عضو اتحاد اسلیترین

تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ جمعه ۳۱ فروردین ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
صبح جمعه-روز اول عید:

ملت غیور اسلیترین که تا پاسی از شب مشغول نو کردن سال بودند هر کدام در گوشه ای از تالار ولو شده و به خواب عمیقی فرو رفته اند.بلاتریکس در حالی که به شدت ناراضی به نظر میرسه در بین اسلیترینی های به خواب رفته قدم میزنه و با عصبانیت به رودولف نگاه میکنه!
رودولف:خوب تقصیر من چیه اینا خوابن!
بعد در حالی که دستش را در جیبش میکرد و وسیله ای شبیه نارنجک جنگی از آن بیرون می آورد گفت:میخوای با یکی از اینا بیدارشون کنم؟!!
بلاتریکس آهی میکشه و میگه:اون وقت که به جای عید دیدنی باید بریم مجلس ختم!لازم نیست.خودم درستش میکنم.
بلاتریکس مانتی کوچولو را که با کت و شلوار رسمی و کروات بسیار خوش تیپ شده است را صدا میکند و در گوشش چیزی را زمزمه میکند.مانتی نیز بعد از شکستن بند های انگشتان و گردنش شروع به کشیدن جیغ بنفش میکند که به گفته کارشناسان دیوار صوتی را نیز میکند!
چند دقیقه بعد در همان تالار:
ملت اسلیترینی:
رودولف دستی به سر مانتی میکشد و میگوید:گمونم با نارنجک بیدار میشدن بهتر بود!
بلاتریکس چندتا کادو را تالاپی وسط تالار خالی میکند و میگوید:چیزی نیست.یه کم شوکه شدن!
بعد رو به ملت غیور اسلیترینی میکند و میگوید:امروز روز اول عیده و طبق رسوم ما باید بریم به دفتر پروفسور اسنیپ عید دیدنی.زود باشین لباس هاتون رو بپوشین که کار و زندگی داریم.
بعد از یک دوم سوت همه اعضای تالار که هوشیاری خود را بدست اورده اند با لباس های پلو و چلو خوری!به همراه کادو های مربوطه در وسط تالار صف کشیده اند!
رودولف کادو ها رو از دست بچه ها میگیره و میگه:شماها که نداشتین بلا عزیزم حرفش رو کامل بزنه.بله بر طبق رسم ما باید میرفتیم دفتر پروفسور اسنیپ عید دیدنی.ولی چون ما زورمون زیاده!قرار شد پروفسور اسنیپ بیاد اینجا عید دیدنی!در ضمن اون کادو ها هم مال شما نیست بذارینشون سر جاشون.
بلیز کادوش را به رودولف پس میدهد و میگوید:خوب اگه این کادو ها مال ما و اسنیپ نیست پس مال کیه؟
بلاتریکس نیز کادوها را از دست بقیه جمع میکند و میگوید:مال کسی نیست.گفتم برای نمای تالار بد نیست چندتا جعبه کادویی بذاریم که خوشگل تر بشه.ذوق زده نشین توشون چیزی نیست!فقط جعبه است!!!
ملت اسلیترینی:
بلاتریکس در حالی که به ساعتش نگاه میکرد گفت:زود باشین تالار رو مرتب کنین که الان مهمون ها میرسن.و همه بچه ها به سرعت مشغول تمیز کردن تالار میشوند...!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱:۴۹ یکشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۶

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
موضوع جديد-عيدديدني هاي جادويي
---------------------------------------------------------------------------------
(قبل از تحويل سال)
حدودانيم ساعت به تحويل سال نومانده است،ملت غيور اسلي بطور خستگي ناپذيري درحال آماده كردن سفره هفت سين هستند،آنها بطور شجاعانه به انواع خطرهاي وحشتناك-عجب جمله خسته اي- دست زده اندتا موادلازم سفره هفت سين رافراهم كنند،رودولف درحال ساماندهي به سفره است وبليزمشغول چك كردن مواد موجود درسفره:
-سفره؟
-احمق سفره خودش حساب نميشه!!!
-خوب...سوسك مناطق حاره اي؟
-حاضر
-سبيل مك گوناگال؟
-درحال آمدن است...يه دقيقه ديگه ميرسه!!!
-سنگ پا؟
-حاضر
-سفال پشت بام خانه رودولف اينا؟
رودولف درحالي كه ازاين چسب زخمهاكه بصورت ضربدري روي كله افراد ميخوردبه نشانه اينكه يك بلايي سراينها آمده بصورت صلح آميزسفال راسرسفره ميگذارد!!!
-سيم سرور؟
درهمين لحظه درب تالاربصدادرميايد ونميددرحالي كه سال نورا تبريك ميگويد مقداري سيم سروربه ملت غيوراسلي ميدهد وميرود!!!
-سم سيانور؟!
رودولف يك ظرف حاوي مايعي بنفش كه بخاراتش شبيه اسكلت است سرسفره ميگذارد:
-سانتور؟
سانتورمربوطه درحالي كه هم مانتي وهم گل گوشتخواربه وي چشم غره ميروند دستش رابه نشانه حاضربودن بلندميكندوبليزبايك لبخند خيلي قشنگي به همه نگاه ميكند:
لبخندخيلي قشنگ: :grin:
-فكركنم همه چيزآماده شده...چنددقيقه به تحويل سال مانده رودولف؟
-حدودا يك ربع...برويم لباس عيدمان رابپوشيم!!!
ملت اسلي:
ملت غيوراسلي به اتاقهاي خودميروندتا لباسهاي عيدخودرا بتن كنند وبيايند!!!
(پنج دقيقه بعد)
بلاتريكس ورودولف ومانتي سرسفره نشسته اند،مانتي كت شلوارخفني بتن كرده ورودولف هم بهترين ردايش راپوشيده ولباس بلاتريكس به شماهيچ ربطي ندارد بيناموسها!!!
بجزاين عزيزاني كه شرحشان رفت هيچ بني بشرديگري در تالار مشاهده نميشوددرحالي كه خيلي كم به آغازسال مانده وبلاتريكس اندكي عصباني است:
بلاتريكس:
رودولف:
مانتي: مانتي اسب سواري دوست داره!!!
-پس اين بوقها كجان؟!
-عزيزم خودتو ناراحت نكن من الان ميرم سركشي ميكنم!!!
رودولف باعجله به اتاق بليزميرودوشاهديك صحنه بيناموسي ميشود،بليزروي تخت خواب خوابش برده-صحنه بيناموسي نداشت همينجوري گفتم تا بقيه پست رابادقت بيشتري بخوانيد -وگل گوشتخوارمشغول مرتب كردن برگهايش است:
-خوابي؟!
-نون خوابيده...نون وقتي ميخوابدخيلي زيباميشود...نون!!!
-نون اگرزودتربيدارنشود به نون سوخاري مبدل ميشود چون زن من اندكي عصباني شده!!!
-الان نون سوخاري مدشده...نون ميخواد برنزه بشه!!!
-من فكركنم دراين حالت نون ته بگيره!!!
-رودولف به نون توهين كرد!!!
رودولف وقتي به ساعتش نگاه ميكندمشاهده ميكندكه فقط ده دقيقه به تحويل سال مانده براي همين دست به ابتكاري عجيب براي بيداركردن همه ميزند:
رودولف درحال تفكر:
(چندثانيه مانده به تحويل سال)
همه اعضاي تالاردورسفره نشسته اند:
اعضاي تالار:
-ايده خيلي جالبي بود رودولف!!!
-الهي من فداي خشانتت بشم...فكركردم اگرهمه سرسفره باشندخيلي خوب ميشودبراي همين همه راهمينجوري خواب سرسفره آوردم...خيلي كارخوبي بودنه؟
-
آغازسال 1386 مبارك باد
رودولف باخوشحالي يكي از موادمنفجره باقي مانده از چهارشنبه سوري را درتالار منفجرميكند تاشادماني خويش راابراز نمايد!!!
(نماي دوربين از سفينه اي در نزديكي كره مريخ كه زمين رانشان ميدهد)
عده اي آدم مريخي ارزشي درحال برگزاري مراسم سال تحويل هستند:
-#@$%^؟؟؟!!!#%$%$%(ترجمه:آخه احمق آدم سرسفره هفت سين سفينه مياره؟ )
-###%$&&*^)@##(ترجمه:تقصيرخودته كه سفره كوچولو پهن كردي...وگرنه سفينه هم اولش سين داره!!!)
-%%$@#^%$#$(ترجمه:بچه هاسال تحويل شد!!!)
ملت ارزشي مريخي درحال بغل كردن وماچ كردن همديگرميشوندكه صداي انفجاري آنهارادرجا ميخكوب ميكند
-؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(ترجمه:يعني چي شده؟)
-!!!!!!!!!!!!!!!(ترجمه:من ازكجابدونم؟!)
يكي از ملت ارزشي مريخي يك تلسكوپ به اندازه اين هوا از جيب خويش درمياوردوبه طرف زمين ميگيرد،ازنماي داخل تلسكوپ ما مشاهده ميكنيم قارچ اتمي بزرگي از محل سابق مدرسه هاگوارتز بلندشده است:
-؟؟؟!!!(ترجمه:فهميدي چي شده؟)
-&&*$@^^$&%*&^(ترجمه:بچه هاي تالار اسلي يكمي زيادي هيجان زده شده اندچيزمهمي نيست!!!)
-!!!!!!!!!!!!!!(ترجمه ندارد ملت مريخي كف كرده اند!!!)


ادامه بدهيد


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۴:۴۸ چهارشنبه ۱ فروردین ۱۳۸۶

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
ملت اسیر شده وآماده ی شکنجه می باشند و در این لحظه رابستن دارد برنامه ی دفاع را می چیند . رابستن : تا فیلچ اومد می ریزیم سرش ...اوه..اوه...اومدش که ...بچه ها آماده ، چوباتون رو راست بگیرین تو دستتون ...
ملت :
رابستن : ببخشید منظورم چوبدستی هاتون بودش ، دقت کنید چوبدستی ، از این که شما رو به اشتباه انداختم معذرت می خوام ...نشونه برین طرف فیلچ و....
و قبلا ازاین که سخن گرانقدر برادر رابستن به اتمام برسد ملت تیر خلاص را به فیلچ شلیک نمودند ،انواع واقسام افسون ها وطلسم ها به طرفش رفت اما در نیمه راه از حرکت باز ایستاد ، ملت با تعجب به پیرامون خود نگریسته و دامبل را یافتند .
دامبل :
پس ازاستفاده نمودن از شکلک مذکور به سمت زندان مرکزی سرسرا برفت ، در را بگشود ویقه ی اولین نفر را کشید واز زندان بیرون آورد واو کسی نبود جز ، بلیز که باید فلک می گشت .
گروه شورشی 2 به این نتیجه رسیده بودند : که چه کاریه ما بیایم خودمونو بوق کنیم که بی ناموسی بردشته بشه ؟ مگه بی ناموسی بده ؟ چرا برای چار نفر که از فلک نجات پیدا کنن خودمونو به کشتن بدیم واز دیدن این صحنه ی سرگرم کننده ( فلک مسلمین ) محروم بشیم ؟
و اما در وسط سرسرا دامبل در حالی که شانه ی بلیز را چسبیده و ریشش در دهان بلیزی می رفت گفت : کفشایت را بیرون آر .
بلیز : جانم ؟
دامبل : کفشاتو بکن دیگه .
بلیز خم شد تو بند های کفشش را باز نمود و ملت در این لحظه مرتبا از شکلک استفاده نمودند تا در نهایت کفش های بلیز درآمد و بوی خوشی که آز آن ها برخاست دامبل را مدهوش نمود و دامبل موفق نشد به بلیز دستور جوراب کنی بدهد و به پشت روی کف سرسرا افتاد .
مینروا : خاک وچوکم شد !
سپس به سمت دامبل دوید و چون به وی رسید گفت : ههههه...دامبل ..تو چه غریبانه رفتی و مرا در این دنیای بی ناموسی تنها بگذاشتی ....دامبل چه غریبانه ــــــــــــــــــــــ رفتش از این خانه .
در همین لحظه فیلچ که فکر می کرد دامبل با تنفس مصنوعی زنده می شه جلو رفت و شروع کرد به : :bigkiss:
دامبل چشماش بسته بود اما صورتش این گونه بود : تا این که پس از چندی چشماشو باز می کنه و زیر لب میگه : مینروا ، تو عشق همیشگی من هستی .
ولی در ایکی ثانیه ی بعد وقتی چشمش به فیلچ میفته تغییر شکلک میده به :
رفتار مینروا در حین مشاهده ی زنده بودن آلبوس به دلیل ضیق وقت صرفه جویی گشته است .
در همین لحظه مینروا بلند شد و نگاه غضبناکی به بلیز انداخت که بلیز در همان جا بوق شد . مینروا جلو آمد که عملیات فلک زنی را انجام بدهد و ملت خوش حال و خندان منتظر این صحنه بودند که ناگهان رابستن پرید وسط سرسرا و در حالی که ورقه ای را دردست داشت داد زد : نه دست نگهدارید !
ملت :
مینروا : چیه ؟
رابستن : همین الآن آموزش و پرورش دستور داد که هرگونه تنبیه بدنی اعدام در پی دارد....اینم امضای برادر حمید رئیس آموزش وپرورش .
ملت :
لرد میزنه پس کله ی رابستن و میگه : بوقی . نذاشتی فیض ببریم ! دسترسیت به زیر سایه رو همین فردا ور میدارم تا حالت جا بیاد .




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
در همون لحظه در حموم باز میشه و دو ساحره فوق العاده مخوف دارای نشان جادوگرکشی وارد میشن و قدم به بیرون میگذارند.
لرد به محض دیدن دو ساحره مخوف میپره پشت بلا و رابستن قایم میشه.

لرد: اینا رو از من دور کنید! من میترسم از اینا ! وای مامان!
بلا و رابستن
ساحره شماره 1: آقا مملکت آسلامیه، چه معنی داره وارد حموم ساحران محترم میشی!
ساحره شماره 2: ای کچل بی ناموس ! چرا به سمت دو ساحره مظلوم که در حال حموم کردن هستن حمله میکنی!
ساحره شماره یک: تازه لیف و سنگ پای منو دزدیده من از این آقا شاکیم

لرد در این بین احساس میکنه از شدت خجالت در حال ذوب شدنه و در اون میان چند بار تغییر رنگ داده و احساس کرده دچار دل درد شده و عرق سرد بر پشتش نشسته و احساس کرده در این صحنه بسیار مظلوم واقع شده و احتیاج به ارشاد حاجی داره.
بلا: ارباب جریان چیه؟ راست میگن؟
رابستن که جو گیزر شده : ایول چه ارباب بی ناموسی داریم! من عاشق اینجور ماموریتام
در همون لحظه ضربه ای از طرف بلا بر مغز رابستن فرود میاد.
رابستن: خوب البته لرد ما هم کار بسیار زشتی کردند!

لرد میاد توضیحی جهت شفاف سازی بده که در همون لحظه صداهای داد و فریادی رو از بیرون میشنوه. ناگهان در تالار باز میشه و ایگور و سالی وارد میشن.

بلا: چی شده مگه مانتی دونبالتون کرده! مگه نمیبینید لرد بی ناموس ما احتیاج به استراحت داره؟
ایگور: ببخشید فوریه ... گروه معترضین با ریاست بلیز و رودولف که به سمت دفتر دامبلدور رفتن همشون توسط فیلچ و مامورین ضد شورش هاگوارتز دستگیر شدن و میخوان همشونو در سرسرا جلوی همه فلک کنند بدویید بیاید کمک!
ملت حاضر در صحنه

-------
آیا گروه معترضین فلک میشوند؟
آیا لرد بی ناموس است؟
آیا قدرت وب مستری پشت این قضیه هست؟
ادامه دارد.....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۹ ۱۶:۵۶:۲۷
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۹ ۱۷:۰۷:۱۷



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۵

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
لرد که زبانش از ترس گرفته می باشد فقط به در حمام اشاره می نماید .
سه برادر اعم از بلیز و رابستن و رودولف داخل حمامی می شوند که بالایش تابلوی براردان نصب شده است . دوربینی هم پشت سر آن ها داخل حمام می شود و آن صحنه ها را داره لایو برای کل دنیا پخش می کنه ملت هم پشت تلویسزیون نشستن و منتظرن ببینن چه فاجعه ای لرد جامعه رو این طور ذلیل نموده است .
در همین لحظه دوربین صحنه ای را از خواهران هاگوارتز با
پوششی بس نامناسب می گیرد و برای کل دنیا ارسال می نماید .
کودکان زیر 16 سال :
کودکان بالای 16 سال :
والدین گرامی :
در همین لحظه رابستن سه نفر دیگر را به عقب هل دمی دهد تا بیش از این چشمشان به بی ناموسی و غیر اسلامی عادت ننماید .
هر سه نفر بیرون حمام بوده ، فیلمبردار به این دلیل که این تصاویر را به صورت لایو پخش کرده وکودکان را از راه بدر کرده بود غش نموده و دوربین از دستش افتاده و هنوز در حال فیلمبرداری بود .
بلیز متفکرانه گفت : عجیبه این جا که حمام برادرانه .
رودولف : من می گم یه بار دیگه بریم تو حموم ببینیم سر لرد چه بلایی اومده .
صدای بلاتریکس از پشت سرشان شنیده می گردد : شما غلط می کنی . اون چی بود که دیدی ؟ ها ؟
رودولف من من کنان گفت : به جون مانتی هیچی ندیدیم .این رابستن بوقی نذاشت فیض ببریم که .
بلا چاقشو تکون می ده و می گه : یالا برو توی تالار .
رودولف با ناراحتی راه می افته و بلاتریکس از پشتش می ره به تالار . در همین لحظه جادوگر تی وی ارتباط خود را با دوربین مذکور قطع می کنه وبه جاش تبلیغ های مفید می ذاره تا فکر بچه ها بیش از این منحرف نشه . بلیز شروع به صحبت می کنه : میگما...یه بار دیگه بریم توی حموم راز این قضیه رو کشف کنیم .
در همین لحظه به اطرافش نگاه می کنه و از این که زن نداره یه بار دیگه از شکلک استفاده می کنه . رابستن : عجیبه . همین امروز من جای تابلو ها رو با هم عوض کردم چرا برگشته سر جاش ؟

صحبت ملت در پشت صحنه :
ــ بعد می گن بچه مون معتاد شد بچه مون فلان شد بچه مون چیز شد ، خب همینه دیگه ، این چه مدرسه ی بی ناموسی ایه که حموم خواهران وبرادرانش هی با هم عوش میشه ؟
ــ درسته !
ــ برید شورش کنید بترکونید این مدرسه رو . تف تو روی این دامبل !
ــ درسته !
ــ حمله !
و بدین سان ملت به سوی دفتر دامبل راه افتاده و هر چه را در راه بدیدند سر ببریدند و بی ناموسی بکردند و مرتب شعار بدادند :
بی ناموسی رفع نشه ================== مدرسه تعطیل می شه .
در سمتی دیگر لرد همچنان از نعمت سخن گفتن بی بهره بود و مرتبا به حمام اشاره می کرد ولی رابستن از ورود گروه امداد به حمام جلوگیری می کرد .

ادامه دارد...




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۵

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
سكوتي مرگبارهمه جارافراگرفته بود...هيچ صدايي بگوش نميرسيد وفقط صداي چك چك آب بگوش ميرسيد(براي مخوفترشدن فضا لطفا صداي جغدراهم متصورشويد!!!)همه نفسهاي خودرادرسينه حبس كرده اند ومنتظرهستند...منتظريك خبر!!!
--------------------------
حياط مدرسه
--------------------------
-واينجا مجسمه يكي از دانش آموزان گريفيندوراست كه بدست مانتيمورت بلعيده شد!!!
توريستها:
ملت توريست پشت سريكي از اساتيدارزشي هاگوارتز درحال راه رفتن درحياط مدرسه هستند واز چيزهاي توريستي موجود در حياط مدرسه عكسبرداري ميكنند،توريست روبروي پنجره تالار اسلايترين مي ايستد وبه بالا سرش اشاره ميكند:
-اين نقطه يكي از خطرناكترين نقاط موجود در مدرسه است چون هرازگاهي انسان يا اشياء زيادي از پنجره به بيرون پرت ميشود،معمولا اين اتفاق صبحهاي زود وموقع خواب وگاهي عصرهاروي ميدهد...علت آنهم زوج خوشبختي هستند كه درتالار اسلي زندگي ميكنند!!!
توريستها:
يكي از توريستها:اين چيه؟
وي به يكي از گودالهاي بسيارعميق كه درست زيرپنجره درست شده است اشاره ميكند،راهنمانگاه عاقل اندرسفيهي به وي مي اندازد وبعد به تابلويي كه كنارگودال است اشاره ميكند:
"درتاريخ 12/4/2006 يكي از اعضاي اسلايترين توسط بلاتريكس لسترنجس بصورت عمودي به زمين كوبيده شد...طبق آخرين اطلاعات وي درتاريخ 1/2/2008 از جبه تهتاني زمين گذرخواهدكرد...يادش گرامي!!!"
توريستها:
همان توريست كنجكاو به پنجره تالار اسلي اشاره ميكند وبعد سئوالي ارزشي را مطرح مينمايد:
-حالا اونا چيه؟چرا ديوار اينهمه سوراخ سوراخه؟!
- ....گاهي بعضي اعضاي اسلي داوطلبانه از دست مانتي فرار ميكنند!!!
-چرا حالا از ديوارفرارميكنند؟
-گاهي پنجره گنجايش افراد داوطلب را ندارد!!!
توريستها:
ناگهان زمين وزمان از حركت بازمي ايستد...پرندگان بطور جمعي خفغان ميگيرند وبعد هولناكترين صداي ممكن به گوش ملت هاگوارتز ميرسد:
ملت هاگوارتز:
ازاين موج صدا تمام شيشه هاي هاگواتزباخاك يكسان ميشود وهمچنين شيشه عينك كله زخمي هم همينطور وخيلي شيشه هاي ديگر وشيشه هاي معجون اسنيپ بطور مخوفي خردميشود وقيافه اسنيپ ديدن دارد:
قيافه اسنيپ:
قيافه ما:
هيچكس نميداندچه اتفاقي افتاده....
-----------------------------------
جلوي در حمامها
-----------------------------------
ملت اسلي سعي ميكنند لردجامعه را مداوا كنند،هيچكس نميداند كه چه اتفاقي افتاده فقط همه بياددارند صداي جيغ فوق وحشتناكي بگوش رسيدوبعدلردجامعه همانند موشك از حمام بدرشدند ولباس هيچ دربرنداشتند وخيلي صحنه بيناموسي بود وهمه به دروديوارنگاه كردندكه مبادا ناموس وآسلام در تالار اسلي به قهقرا برود ونرفت ولي لردرفت!!!
لرد:
-لردمرد!!!
-بي تربيت...الهي خودت بميري لردجامعه فقط غش فرموده اند!!!
بليزدرحال پاشيدن آب به سروصورت لردجامعه است تابيدارشود ولي بعدازيك مدت كوتاه خيلي بدبه رودولف نگاه ميكند:
بليز:
رودولف:خوب آبميوه كه ويتامينش بيشتره؟!
-بلا اين شوهرت شاهكار خلقت بشريته!!!
بالاخره بعدازمدتي كوتاه لردجامعه بهوش ميايد:
-لردجامعه:
بليزميگيرد لردرابه حالت خيلي خشني تكان ميدهد طوري كه تك تك استخوانهاي لردبهم ميخورد وهمه بنيان لرد قاتي ميشود باهم:
-لردچي شده؟لردكي اين بلاروبه سرمبارك شماآورد؟لردحرف بزن ماهمه نگران توئيم...
-آواداكداورا!!!
-نون كشته شد!!!
لردفقط با وحشت به درحمام نگاه ميكرد...هيچكس نميدانست چه خبرشده!!!!


ویرایش شده توسط رودولف در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۸ ۲۳:۴۶:۵۶

بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.