-بابا تلویزیون خراب شد!!!
رودولف که تازه از شر شستن ظرفها راحت شده و هنوز پیشبند گل گلی و دستکش صورتی ظرفشویی اش را در نیاورده به سمت پریز برق میرود و بدلیلی نامعلوم با سرعت 500متر در ثانیه به سمت دیوار کوبیده شده،بصورت پوستر در میاید...بابا برقی از ناکجا آباد رو به دوربین میکند:
-هرگز با دست خیس به پریز برق دست نزنید!!!
-آواداکداورا!!!
بعد از اینکه رودولف،ردای بنفش همیشگی اش را میپوشد و تلویزیون را برای فرزند برومندش تنظیم میکند،یک مشت پودر پرواز برمیدارد و به سمت شومینه میرود:
-تالار اسلی...
آتش سبز میشود و رودولف بدرون آتش قدم میگذارد...
*******
بلاتریکس دوربین را بدست گرفته و با چهره ای که بشدت شبیه علامت سئوال شده به آنی مونی که روی زمین چسبیده نگاه میکند
البته مسلما آنی مونی نباید روی زمین چسبیده باشد ولی وقتی یک نفر عین بلا بشدت شما را روی زمین بکوبد خوب چنین اتفاقی اجتناب ناپذیر همی است!!!
-الان دقیقا تو چه قصدی از تهیه این فیلم داشتی؟!
-راستش همه شماها سیاه پوشیده بودید...منهم تصمیم گرفتم فیلم سیاه تهیه کنم بلکه ثروتی انبوه بدست آورم!!!
-
بعد از اینکه بلاتریکس،آنی مونی را از پنجره به بیرون پرتاب میکند به راه خودش ادامه میدهد...روی دیوار،تابلوهای زیادی نصب شده که همگی آنها با دیدن بلاتریکس به تابلوی بغلی میپرند...ناگهان دربی که در نزدیکی او است باز میشود و یک مترونیم ریش از آن خارج میشود!!!
-آه...از وقتی به ارواح پیوسته ام چقدر عبور و مرورم راحتتر شده..آه...اینکه بلاتریکس است،بلاتریکس چرا اینجایی فرزندم؟!
-اه...پروفسور دامبلدور؟!
دامبلدور دوباره شروع میکند در مورد توانایی های جدیدش صحبت کردن و بلاتریکس از گیجی او استفاده کرده و فرار میکند...
************
-...بجان مادرم من گفتم تالار اسلی!!!
رودولف بصورت گیجگولانه ای به اجمعین دختران گریفی که مایو بتن دارند و در حال شنا در استخر قرمز-ایشششش-تالار گریفیندور هستند مینگرد و سردرنمیاورد شومینه در استخر دقیقا چه غلطی میکند...و در همین لحظه یکی از دختران متوجه او میشود....
ایول بیناموسی...خدا به رودولف رحم کند!!!