یاهو

نقل قول:
سلام
در اون تاپیک هیچی درمورد بینز نوشته نشده.
ولی در ماموریت شما مثلا این اتفاق افتاده.
لینک
چارلی جان:
پستت خوب بود.کمدی و جالب.
امتیاز از 10
7
به کالین عزیز:
پست کوتاه با کیفیتی بالا.من مورد دوم رو ترجیح میدم:hamme:
امتیاز از 10:
7.5

برای هر دو شما برای درجه بعدی امتیاز مورد نیاز:14

به ویولت:
فعلا نظر دیگری تو کله پوکم دارم.اگر نشد چشم.نظر خوبیه

اعضایی که دوستدارن این آرم رو که در امضای من هست(ماله سازمانه ملل رو) در امضاشون قرار بدن.

هرکار کردم نتونستم تو این پست قرارش بدم

ویولت در کمال آرامش روی صندلیش نشسته بود و داشت پرونده های مشنگ آزاری های قدیمی رو بررسی میکرد که یهو از یه جایی سر و صدا و اعتراض بلند میشه و چند دقیقه بعد الیور بدو بدو و بدون در زدن در اتاق ویولت رو به شدت باز کرد:بیا ببین چه خبره!
ویولت به سرعت از سر جاش بلند و همراه الیور بیرون رفت.چه خبره!!!تعداد زیادی از اشباح،اجنه،طرفداران لرد سیاه و محفلی ها(که با هم درگیر بودند!)طرفداران تبعیض میان جادوگران و ساحره ها،طرفداران تبعیض میان جغد ها و جادوگرها(که نیمی از آنان مرگخوار بودند)و تعدادی کمی هم طرفداران مشنگ آزاری(چون فیلم ویولت ترس را در دل جادوگران انداخته بود کم بودند)در جلو در سازمان شورای امنیت تجمع کرده و خواستار از بین رفتن صلح میان گروه های مختلف بودند.
کالین نگاهی به آن جمعیت عظیم انداخت:همانا که بیچاره گشتیم!اینان همی صلح ندانند!
برادران ویزلی به همراه باب که از عصبانیت صورتش قرمز شده بود اومدند.
باب با عصبانیت از بارتی پرسید:اینجا چه خبره؟مگه تو توی سازمان تامین امینت جادوگری مگس میپرونی؟
لارتن دم گوش جرج گفت:بارتی بیچاره شد!
بارتی با خونسردی گفت:به من چه؟مشنگ ها مربوط به ویولتن.اشباح و اجنه مربوط به لارتنن.اون جک و جونورا مربوط به الیورن!
باب در حالی که با عصبانیت وارد سازمان میشد به اعضا گفت:من نمیدونم!تا 1 ساعت دیگه که من دارم میرم نمیخوام چشمم به هیچکدوم از اینا بیفته!خودتون وظیفه تونو میدونید!
اعضا با بیچارگی به هم نگاه کردند!!!
==========
گفتم پیشنهادم رو در غالب رول بزنم.نظرتون چیه یه همچین شورشی بشه و ما هرکدوم وظیفه خوابوندن شورش بخش خودمون رو داشته باشیم؟
در ضمن من از کالین عزیز درخواست کردم پستم توی اداره سوء استفاده از اشیاء مشنگی پاک کنه.چون خودم دیگه نمیتونم پاک کنم.فکر نمیکنم مشکلی داشته باشه.

- سلام قربان
- سلام چارلی . کاری داشتی؟
- آقای اگدن من مامورتم رو انجام دادم. خاطره ی عمو بیلیوسم رو انتخاب کردم.
- بیلیوس ویزلی؟همون که طالع نحس دید مرد؟ اون مگه مرگ خوار بود؟ نمی دونستم ویزلی ها هم مرگخوار دارن.
- خب ، قربان ، چه طور بقیه داشته باشن ما نداشته باشیم!! به نظر من بهترین خاندان اونه که از انگشت هرکدوم از افرادش یه هنر بریزه. مثلا یکیش بشه بابام!!یکی هم عمو بیلیوس!
- وراجی بسه چارلی! کاره دیگه ای داری یا فقط اومدی همین رو بگی؟
چارلی در حالی که یک پوشه ی صورتی با عکس اژدها ی شاخ دم به باب می داد گفت: اومدم گزارش ماموریترو تحویلتون بدم.
باب گفت : ممنون چارلی در اولین فرصت می خونمش. فعلا برو خداحافظ
- خداحافظ قربان .
بعد فقط صدای قدم های سنگین باب روی سرامیک سُر و براق سازمان ملل می آمد.
صدای قدم زدن می آمد.
هنوز هم صدای قدم زدن می آید.
بووووووووم!!
باب: چرا سرامیک هارو انقدر سُر کردن؟!!
دیگرصدای قدم زدن نمی آید! از فردا صدای قیژژ قیژژ صندلی چرخدار بر روی سرامیک های سازمان ملل می پیچد!!

به نام خدا
سلام
در باشگاه تفریحات و ورزش های وزارت خانه اصلا در مورد بینز ننوشته.
میشه لطفاض بهم لینک بدید ؟
با تشکر

اهم در همان تاپيک تفرقه سياه و سفيد ماموريت را انجام دادم در خانه ريدل ها!هوووم زين پس ماموريتهايي که مشخص مي شود در صورت خوردن در تاپيک هايي با پستهاي دنباله دار بايد موضوع همانها را داشته باشد و در آخر هم موضوع را کنترل کرده و به سمت پست قبلي سوق بدهد چون کلا بحث را به هم مي ريزد و اگر چنان پستهايي به عنوان ماموريت زين پس در تاپيک هاي وزارت بخورد خودم به شخصه اسکرجيفاي مي نمايم

جلسه تموم میشه و ملت میرن بیرون و فقط ویولت میمونه که داره با ناراحتی این پا و اون پا میکنه.باب آگدن که داره پرونده ها رو جمع میکنه با تعجب پرسید:چیه بودلر؟نمیخوای بری بیرون؟باور کن دماغم هنوز درد میکنه!
ویولت با نارحتی و به زور خندید:بابت اون موضوع ببخشید باب!تقصیر خودت بود.خب یعنی الان ما دیگه هیچ کاری نداریم؟
باب با حالتی تهدید آمیز انگشتش رو واسه ویولت تکون داد:فقط دلم میخواد یه پرونده کاری از تو بیاد روی میزم!حسابت رو میرسم.میدونی که چقدر کار دارم.
ویولت نگاهی به باب انداخت و در حالی که با عجله بیرون میرفت گفت:قول میدم هیچ مارموریت کاری ئی از من نبینی!
باب آهی کشید و در دل گفت:کار کردن با دخترا فقط دردسره.من نمیدونم این یه دونه ورپریده چه جوری استخدام شد...
ویولت اما به باب تذکر داده بود که هیچ ماموریت کاری ئی ازش نمیبینه...
====
من گفته باشم که میخوام فعالیت کنم فردا پس فردا وزارت خونه رو سر باب خراب شد به من مربوط نیست ها!!!!

نيوت وارد دفتر باب شد و گفت :
- سلام باب . حالت چطوره ؟؟؟ چه خبر از زن و بچه ها ؟ ( چكش )
باب گفت :
- سلام. مرسي خوبم . مأموريت چي شد ؟
نيوت پوشه اي سبز رنگ از كيف چرمي اش در آورد روي ميز انداخت و گفت :
ايناهاش ( مأموريت ) . كامله . تازه يه لايحه براي وزير نوشتم كه اين كار علني بشه .
باب گفت :
- ممنون . ديگه مي توني بري . خداحافظ .
نيوت گفت :
- خداحافظ ...

یاهو

میز بیزی مانندی در وسط اتاق قرار داشت.رنگ قهوه ای و بوی چوب میز،نو بودن میز را شرح میداد.
هشت یا نه(نشمردمشون) جادوگر سیاه پوش دور میز جمع شده و باب اگدن در اولین صندلی نشسته بود:
لطفا سکوت رو رعایت فرمایید.
اولین جلسه سازمان ملل رو با نام خدا شروع میکنیم.
سازمان ملل متحد،سازمانی برای حل مشکلات مردم میباشد.
کار اصلی این سازمان،جلوگیری از تفرقه و بازداشت کردن تفرقه گران میباشد.
ما باید صلح را جایگزین جنگ و تمامی مردم را ،حتی جکوجانور، جن یا اشباه یا آلیوس یا ولدی را با هم متحد کرده و باهم وزارت و جادوگران را آباد سازیم.
در همین راه،من ماموریتهایی به شما عزیزان دادم.در برخی از ماموریتها کسی کشته شد،دماغ ما شکست،پرنده ای آزاد شد و بعضی ها هم باهم خواهر برادر شدن و ...
حالا ماموریت هارو چک میکنیم
فکر کنم تا الان
نماینده گریف و وزیر اشباه سرگردان
وزیر حمایت از مشنگ ها
(رییس)سازمان اطلاعات و امنیت
وکیل سازمان و وزیر حقوق سازمان
و وزیر اقتصاد ماموریتشون رو دادن که البته من از وزیر اقتصاد(سرورمون)لینکی دریافت نکردم.

نماینده گریف:پستی بسیار خوب که ما بسی خندیدیم و حال نمودیم.
امتیاز از10 امتیاز شما:
7
اگر به 14 برسید درجتون به رییس اشباه تغییر میکند.

وزیر حمایت از مشنگ ها:بیشترین اتفاق ها در پست شما افتاد و برای همین بنده دوروز در بیمارستان بودم(در خورد به دماغم)شما هم به علت دادن دو ماموریت:
امتیاز ماموریت اصلی:
8 و با امتیاز اضافی برای ماموریت دوم(ماموریتهای اضافی از 5 امتیاز دارند)
میشه 11.
اگر به 17 برسید درجتون به رییس حمایت از مشنگ ها تغییر میکند.

(رییس)سازمان اطلاعات و امنیت:
پست زیبایی بود و من به محض خواندن به ریش..منظورم موی دامبل(ریش در آسلام چیز باحالیه برای همین مو) چند تا....دادم که چرا اولا حوض رو خراب کرد و دوا دروغ به دامن نداشته ولدی چسبوند.
امتیاز شما از 10:
7.5
اگر 14 بشین یک پست دیگر هم میگیرین(وزیر حمایت از روحها)
توجه داشته باشید که اشباه با روح تفاوت دارند.

وکیل سازمان و وزیر حقوق سازمان:
هدی را آزاد نمودید و ما را شاد کردید.
امتیاز از 10
7
امتیاز برای رسیدن به مقام بالاتر(رییس حقوق سازمان)
14
___________
چارلی و فورتسکیو عزیز
چارلی:نماینده ارش دامبلدور
ماموریت:در تاپیک خاطرات مرگخواران خاطرات یکی از مرگخواران رو شرح بده(این مرگخوار با ارتش روابط خوبی داره ودوستاش ارتشی هستند،لرد متوجه این ماجرا میشه ولی چون روزنامه سازمان ملل رو خونده بوده فکرش تحول پیدا کرده بوده و بجای اخراج اون مرگخوار بهش درجه بالاتر میده)
فورتسکیو:وزیر حمایت از سالمندان(مرلین ،آلیوس بینز و ..)
ماموریت:مکان: باشگاه تفریحاتی وزارت خونه
به بینز اجازه نمیدن در جزو تیمفوتبال بشه (چون پیر هست)
شما در پستی ازش دفاع کنید(در آخر پست بینز باید عضو میشه)
چرا در تاپیکب اشگاه تفریحاتی وزارت خونه ؟
چون که این تاپیک داره خاک میخوره و بهتره ازش استفاده بشه.
_________
منتظر پست های دیگران نیز هستم و این عزیزان هم تا زمان آمدن سایر ماموریتها مرخصی دارند

خب! خارج از رول:
من ماموریتمو انجام دادم! یه گلایه هم ازت داشتم بابی جون که اگه می خوای بدونی، پیام شخصی بزن!
لینک ماموریت
================================
لارتن بدون در زدن و بدون مقدمه وارد اتاق می شه و چون باب هم می خواسته از اتاق بره بیرون، با در برخورد می کنه و شپلق!
باب:
- آخه بوقی! این چه طرز وارد شدنه!؟

لارتن:
- یه خبر مهم دارم! خیلی مهم!

باب:
- خب خب! بگو ببینم چیه خبرت! محفلی ها با مرگخوارا صلح کردن؟


لارتن:
- نه بابا! من ماموریتمو انجام دادم!

و این چنین بود که ملت می دیدند دو شخص بوقی را که در راهروهای وزارت می دویدند! باب به دنبال لارتن بود و از انواع طلسم های نابخشودنی استفاده می جست!

باب آگدن بین پرونده ها داشت غرق میشد و تو دلش هرچی فحش بالای 18 بود نثار خودش مرکد که چرا این همه به ملت ماموریت داده که ویولت وارد شد:بیا باب.پرونده ماموریت دوم.
باب دیگه میخواست تک تک موهاش رو از ریشه بکنه:ماموریت دوم؟کدوم ماموریت؟
ویولت دید که اعصاب باب خرابه و عنقریب میباشد که به سوی او پرواز کند در حالی که عقب عقب میرفت با خنده گفت:همون ماموریتی که من از سر بیکاری به خودم دادم.گفتم شاید بدت نیاد ببینی!
باب به سمت ویولت پرواز کرد:من بدم نیاد ببینم؟حالیت میکنم من از چی بدم میاد!
بعد چون ویولت به دو رفته بیرون و در رو ترق بسته باب و در به هم پیوند میخورن!
====
غرض از مزاحمت.من در ارتباط با پستی که دارم یه پست توی دادگاه شماره ده زدم.یه سر بزن نظرت رو بگو!