موزیکِ فیلم "بوی پیراهن یوسف" به صورت دالبی پخش می شه. ننه هلگا به سمت خیل عظیم دیوانه سازها حرکت می کنه. همه ی پاترونوس ها خشکیده و تبدیل به اندک بخار سفید رنگِ بی بخاری شده! ننه هلگا در حین دویدن(!) به سمت دیوانه سازها یکی دو بار هم روی زمین می اُفته! (چقد سخته توصیفاتو با حال استمراری نوشتن! ما با ماضی ساده بیشتر ارتباط برقرار می کنیم!
) بعد، درست در زمانی که همه فکر می کنن قراره این پایان ننه باشه. زمانی که دیوانه سازها برای انجام کارهای منشوری از هم سبقت می گیرن، ناگهان ریشی از دور و در میان ظلمت آزکابان می درخشد ـــه!
فاوکس که اینبار در هیبتِ پاترونوس ظاهر شده میاد و همه ی دمنتورهای صحنه رو هَشتَبلَکو (این ذهن پیر آدمو کجاها که نمی بره!
) می کنه و واسه خودش می ره شکارِ دمنتورای دیگه. ننه هلگا بلاخره در آغوش دامبلدور قرار می گیره و در حالی که صورتش خیس از اشکه و صداش به یه دلائلی به جز پیری میی لرزه، نجوا می کنه: «کجا بودی نن.... چیزه، عچقم!
»
آهنگ ناگهان یه جوری می شه! چجوری؟ همونجوری که وقتی دستگاه های پخش، نوارهای کاست رو می خوردند و صدا کش و قوس پیدا می کرد! و دامبلدور می گویه(واقعاً سخته حال استمراری!
) : «وی نید تو تالک، ننه! (We need to talk!)
»
تد سرفه می کنه و می گویه(!): «شما چرا از وسط دیوانه سازها اومدین خب!؟ ما ضایع شدیم!
»
دامبلدور لبخندی می زنه و از بالای عینک هلالی شکلش که روی مماخِ کجش قرار گرفته می گه: «اوه فرزند روشنایی! نا سلامتی من دامبلدورم! گولاخ ترین جادوگر قرن! افتاد الان!؟
»
دیگه ساحره های سازمان حمایت از نمی دونم چی چی هم توسط نویسنده به دست فراموشی سپرده شده بودن و همه می خواستن به خوبی و خوشی برن که به کار و زندگیشون برسن که .... امان از دست این موزیک های متن! اینبار موزیک متن فیلم معروف «بخاطر یک مشت دلار» پخش می شه و همه به اطرافشون نگاه می کنن که ببینن توی این سر سیاه زمستونی کی قصد دوئل داره. (حال استمراری هم حال می ده ها مث اینکه!
)
- مگه اژ رو ژناژه ی من رد بشین!