هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۴:۱۰ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات

سر هری دوباره شروع به درد گرفتن کرد ولدمورت به ذهن او نفوذ کرده بود هری خود را در وزارت خانه می دید،پیرمردی آن جا افتاده بود انگار تازه مرده بود صورتش به کلی از بین رفته بود در دستش انگشتری بود که نشان می داد او رئیس وزارت خانه است.

حداقل بايد از هفت كلمه استفاده كني.5 كلمه كافي نيست.تاييد نشد.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۲۳:۰۱:۲۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

 آیلین پرنسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۶ پنجشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۵۸ پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
از بغل همزاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات

صورت زشت آن پيرمرد هيچ گاه از ذهنش بيرون نميرود. تا عمر دارد... تا نفس مي كشد. آخر چرا بايد وزارت خانه چنين فردي را براي محافظت انتخاب كند؟ محافظت از چيزي كه او هنوز نفهميده بود. از پشت آن در مرموز، جرقه هاي درخشاني به چشم ميزد. ميخواست داخل را ببيند. بايد ميديد. اما نشد! پيرمرد با همه ي زشتي و نفرتي كه در چهره اش پديدار شده بود، حتما از مقامات وزارت بود و اين او را ميترساند. يعني ميشد؟ اگر انگشتر معروف لرد ولدمورت در آن اتاق بود چه؟ او خودش را نميبخشيد. مرد به آن بزرگي از يك پيرمرد ميترسيد. جالبه!

خوب بود.تاييد شد.


ویرایش شده توسط negin bala در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۲۲:۲۲:۳۹
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۲۳:۰۰:۱۲



من همزاد دنيسم!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۰ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۱ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۲ دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 19
آفلاین
از نوک چوب جادو جرقه ای درخشان پدیدار گشت.و به سیاهی شب روشنی بخشید.
به همراه روشن شدن اطرف پیرمردی هم پدیدار شد در حالی که در دستش انگشتری بود و صورت زشتش ذهن هر کسی را یاد یکی از مقامات قدیمی وزارت خانه میانداخت

خوب بود..تاييد شد.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۱۷:۲۱:۲۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

هرمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۷
از کهکشان راه شیری،منظومه شمسی،سیاره سوم(زمین)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات
(ولد مورت وزارت خانه را به دست گرفته و در صدد دستگیری مشنگ زاده هاست.)
پیرمرد مشنگ زاده انگشتر زشتی را که از روی رمین پیدا کرده بود بر انداز کرد.چندان قیمتی به نظر نمی رسید.صورتش را در هم کشید.انگشتر نگین درخشانی داشت که روی آن نشان اسلایترین را حک کرده بودند.جرقه ای در ذهنش پدیدار شد(فکری به ذهنش رسید).می توانست آن را به عنوان مدرک اصیل زادگی خود به مقامات وزارت خانه نشان دهد.

خوب بود تاييد شد.در مورد پست قبليت،در ديزي بازه حياي گربه كجا رفته!؟ !


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۱۲:۴۱:۵۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات
--------------------------

- ولی من در ذهنم تصور کردم نگاه مقامات وزارت خانه بین صورت زشت پیرمرد و جرقه های درخشان تازه پدیدار شده انگشتر در نوسان بود!

عجب!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۱۲:۰۲:۵۰



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۶ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

هرمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۷
از کهکشان راه شیری،منظومه شمسی،سیاره سوم(زمین)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات

هری سرش را وارد مایع درخشان داخل قدح اندیشه کرد.وقتی وارد خاطره دامبلدور شد خانه کثیفی دید که مردی کنارش ایستاده بود.دامبلور از سمت راستش گفت:این بار وارد خاطره باب اوگدن می شیم که یکی ار مقامات وزارت خونه ست.
**** *********** ********* ******
پیر مرد انگشتر زشتی را جلوی اوگدن تکان می داد و فریاد می زد:قرن هاست که این توی خونواده مون مونده!میدونی برای این چه قیمتی به من پیشنهاد کردن؟
اوگدن گفت:چیزی به ذهنم نمی رسه.در ضمن این موضوع خارج از بحث ماست ومن...
جرقه ای پدیدار شد و اوگدن پا به فرار گذاشت.

اين متن كاملا از روي كتاب نوشته شده..سعي كن متن قشنگ تري خودت بنويسي!تاييد نشد.

آخه همه کلمه ها مال همون قسمت بود.یکی دیگه می نویسم اشکال نداره.


ویرایش شده توسط saam در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۱۰:۲۸:۵۳
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۱۲:۰۰:۵۲
ویرایش شده توسط هرمی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۱۲:۲۳:۰۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۶ دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۸ سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1
آفلاین
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات

هری جرقه ی سبز رنگی را دید که به پیر مرد برخورد کرد او فرد حمله کننده را شناخت او از کارمندان وزارت خانه بود که به تازگی مرگخواتر شده بود این را از چره ی زشتش می تونست بخواند می دانست که همه ی مقامات به ولدمورت پیوسته اند برای چند لحضه ذهن هری مشغول شد.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ یکشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۶

نیوت   اسکمندر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۱ جمعه ۵ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۱۰ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷
از دورست
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات
هری در خیابان قدم می زد.ناگهان تعدادی از مقامات وزارت خانه را دید.ناگهان صورت زشتی را دید.می دانست که وارد ذهن ولدمورت شده است.در همان حال جرقه ای از انگشتر پیرمردی که در جلوی او بود پدیدار شد.


يه مقدار جملاتت تو هم پيچيده شده بود..ميتونستي يه ذره بهم مربوطشون هم بكني!با اين حال تاييد شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۹ ۱۵:۲۰:۵۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۱۹ چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶

ارول


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۵ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۲۵ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
ناگهانجرقه اي در ذهن هري پديدار گشت بله حالا كه خوب دقت مي كرد صورت زشت ان مقام دولتي را كه انگشتري با عكس يك پيرمرد در دست داشت شناخت او همان فرد خيانتكار بود

خوب بود.تاييد شد.قوانين ايفاي نقش رو حتما بخون!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۵ ۱۵:۴۸:۱۶

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۸۶

ارول


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۵ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۲۵ جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
سلام ببخشيد من هر كاري مي كنم متنم رنگي نميشه لطفا كمكم كنيد ممنون

براي رنگي كردن متن و هر سوال ديگه اي كه داري بايد به تاپيك گفتگو با مديران مراجعه كني و سوالت و از مديران بپرسي!
موفق باشي.


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۱۱ ۱۵:۲۱:۲۱

زندگي صحنه ي يكتاي هنرمندي ماست هركسي نغمه ي خود خواند واز صحنه رود







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.