هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (nikta4nikta@yahoo.com)



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷
#1
لينك تاييد باز ي با كلمات (سرعتم پايينه نميتونم لينك كنم ولي تاييد شدم)
لينك تاييد نمايشنامه نويسي
---------
نام: آيلين پرنس

گروه: هافلپاف

رنگ مو: مشكي

رنگ چشم: مشكي

نوع چوبدستي: پر ققنوس، بيست و هشت سانتي متر!

وضعيت خون: اصيل زاده

شخصيت در كتاب: من مادر سورس اسنيپ هستم. من ساحره بودم و همسرم موگل بود. تنها پسرم، سورس هم جادوگر از آب در اومد. متاسفانه همسرم از جادوگر بودن من شاكي بود و ما مدام دعوا ميكرديم و در اين ميون گمونم سورس بيشتر از همه ضربه ديد. ما نتونستيم به اون برسيم و اون كمي بد بار اومد. اما وقتي بزرگ شد مايه افتخار بود. چون خودش تونست بفهمه كه راه درست رو چطر بايد انتخاب كرد.
من در نوجوانيم كاپیتان تیم تیله تف کنی هاگوارتز بودم. كوييديچم خيلي خوبه!

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۸ ۱۱:۵۴:۰۷



من همزاد دنيسم!


Re: کارگاه نمایشنامه نویسی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
#2
يه روز آفتابي و خوب بود. خورشيد بر فراز اسمون مي درخشيد و بچه ها از اين فرصت استفاده كرده و به حياط رفته بودن.
در اين ميون جینی توی کتابخونه نشسته بود و سعی می کرد تكاليف درس معجون سازیشو انجام بده چون اصلا دوست نداشت به اسنیپ یه بهونه ای داده باشه تا اونو جلوی بقیه بچه ها ضایع کنه.
جینی تو خودش بود که سنگینی نگاه یه نفر رو احساس کرد. سرشو از رو کتاب بلند کرد و در نهایت تعجب دید مالفوی پشتش ايستاده و داره نگاش ميكنه.
جینی قيافش رو در هم كشيد و كنايه وار گفت: مالفوی تو اینجا چی کار می کنی؟! نکنه اومدی تا دوباره جادوهای جدیدتو رو من امتحان کنی؟ دفعه قبل كافي نبود كه جلوي پروفسور مك گوناگال آب دهنت سرازير شد؟
مالفوی اخمي كرد وگفت: جینی اومدم باهات صحبت کنم!
جینی : چه جالب!!! خب؟
مالفوی :راستش اومدم تا بهت بگم... خب نمي دونم چرا، ولي احساس ميكنم خیلی دوست دارم!
جینی خیلی تعجب کرد و با تمسخر رو به مالفوي گفت: این کلک جدیدته؟
مالفوی که به تته پته افتناده بود گفت: نه! به ریش مرلین قسم که واقعیت داره. تو با همشون فرق داري... وقتي جادو رو اجرا ميكني...
جینی پوزخندي زد و وسط حرفش پريد: هه... از پنسي سير شدي و اومدي سراغ من؟
مالفوی به حالت عصبي كمي صداشو بالا برد: جینی خواهش می کنم با من دوست شو... ما می تونیم دوستای خوبی باشیم! من...
جینی با عجله برگشت و با ترس پشتش سرشو نگاه کرد تا مطمئن شه كسي صداي مالفوي رو نميشنوه. بعد با عصانيت اما آروم گفت: برو گمشو مالفوی، من حتی با معجون عشق هم عاشقت نمی شم!
مالفوی صورتشو جمع كرد و به حالت زشتي گفت: حتما معجون عشق پاترو خوردي، پسري كه به زودي ميميره!
جيني ديگه نتونست تحمل كنه. با يه حركت سريع چوبدستيشو در آورد و فرياد زد: "ايمپريمنتا"
مالفوي به قفسه ي كتاب پشت سرش كوبيده شد و قفسه روي كلاس اولي هاي پشت اون افتاد. مادام پينس فورا از گوشه اي به سمت اونها اومد و در حالي كه رداي جيني رو گرفته بود، فرياد زد: دوشيزه ويزلي، همراه من مياي تا ياد بگيري اينجا جا دوئل نيست. تو هم همينطور مالفوي!
جيني پوزخندي زد و از كنار مالفوي كه رو زمين ولو شده بود رد شد.

تأیید شد!


ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۷ ۸:۵۳:۰۷



من همزاد دنيسم!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶
#3
جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات

صورت زشت آن پيرمرد هيچ گاه از ذهنش بيرون نميرود. تا عمر دارد... تا نفس مي كشد. آخر چرا بايد وزارت خانه چنين فردي را براي محافظت انتخاب كند؟ محافظت از چيزي كه او هنوز نفهميده بود. از پشت آن در مرموز، جرقه هاي درخشاني به چشم ميزد. ميخواست داخل را ببيند. بايد ميديد. اما نشد! پيرمرد با همه ي زشتي و نفرتي كه در چهره اش پديدار شده بود، حتما از مقامات وزارت بود و اين او را ميترساند. يعني ميشد؟ اگر انگشتر معروف لرد ولدمورت در آن اتاق بود چه؟ او خودش را نميبخشيد. مرد به آن بزرگي از يك پيرمرد ميترسيد. جالبه!

خوب بود.تاييد شد.


ویرایش شده توسط negin bala در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۲۲:۲۲:۳۹
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۲۳:۰۰:۱۲



من همزاد دنيسم!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.