هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷

شهناز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۰۳ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۷
از کنار دست ولدرموت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

==================
امروز روز خوبی بود و ویکتور مسابقه ای بزرگ پیش رو داشت . او در وجود خودش ترسی را احساس می کرد شاید این ترس ناشی از مهم بودن این مسابقه بود .
زمان بازی فرارسیده بود و بیست دقیقه ای گذشته بود که دردی در شانه ی چپش احساس کرد که یک بلوجر به او صدمه زد و او را روانه ی سنت مانگو کرد .
با سیلی به هوش آمد و متوجه ی باخت تیم شد . با خود فکر کرد که چرا امروز شانس نداشته است . شاید به خاطر درست تمرین نکردنش بود . ولی او در کمال ناباوری دید که دوستش دارد خنده های بلند می کند و همین طور هاج و واج او را نگاه کرد .

خوب بود..تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۶ ۲۰:۲۳:۵۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس
___________________________________________
باخت شاید دردناکترین چیزی باشه که برای وی وجو.د داره.
این را گفت و نگهاش را به آشمان بزگ دوخت
_ولدمورت....شانس زیادی برای وزیر شدن داشت ولی حیف...

اسمش را بدون هیچ ترس و وحشتی بزبان میاورد که گویا از دوست یا فامیلی قدیمی حرف میزند. رویش را به من کرد و با همان لحن آرام گفت:
زندگی شبیه به یک مسابقست.باید زحمت بکشی تا ببریش.اونم همین کارو کرد.ولی بعد راه رو اشتباه رفت.اون هم باخت.
دامبلدور این را گفت و بعد خندان چشمانش را به ستارگان دوخت.




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۴۳ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

دردناک ترين چيزي که تا امروز تجربه کرده بودم.اين مسابقه براي من شانس بزرگي بود.ميتونستم يکي از مشهور ترين بازيکن هاي کوييديچ بشم.شايد اگه اون روز به صورت جان سيلي نميزدم امروز اين طوري نميشد.
نميدونستم جان ميتونه اين قدر نامرد باشه.درست وقتي که داشتم گوي طلايي رو ميگرفتم سر و کله اش پيدا شد.با خنده به سمت من اومد و من رو از بالاي جارو به پايين هول داد.باورم نميشه.هم تيمي من براي تلافي کارم اين کار رو با همه تيم کرد.
ما باختيم.حتي داور هم متوجه نشد.حالا اون همه تمرین و تلاش به خاطر یه سیلی احمقانه از بین رفته.چیزی که ازش میترسیدم آخر سراغم اومد.از الان تا چند ماه باید روی یکی از تخت های بیمارستان سنت مانگو دراز بکشم و حسرت فرصتی رو بخورم که به خاطر یک دعوای احمقانه از بین رفت.

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۶ ۱۷:۲۶:۱۰


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۲۳ جمعه ۱۶ فروردین ۱۳۸۷

تام   ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۷ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۹ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 11
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

با سیلی ای که که لرد سیاه به صورت او نواخت ، چهره اش رنگ باخت.با خنده سرد او ترس بر وجودش چیره گشت.می دانست که این خنده نشانه آن است که تا لحظاتی دیگرزنده نخواهد بود و این یعنی تجربه لحظه ای دردناک برای او که همیشه از مرگ واهمه داشت.
ناگهان چشمانش سیاهی رفت و گذشته هایی که انگار همین چند لحظه پیش بودند ، جلوی چشمانش رژه رفتند:
تمرینهای شبانه روزی اش برای مسابقه دوئل با دامبلدور که ، که در آن لحظات او را سرمست کرده بود چون می پنداشت باوفاترین یار لرد است که چنین مسئولیت خطیری را به او داده بودند.لبخند دامبلدور را به یاد آورد که از پیروزی بزرگش نشئت می گرفت و باخت مفتحضانه خود را ، چوبدستی او در دستان دامبلدور قرار داشت و او واقعا باخته بود...دستان مادرش ، نارسیسا را که بر بازوی او چنگ انداخت تا او را بلند کند ، به یاد آورد و آنگاه بود که سیاهای کاملا جلوی چشمانش را گرفت،لرد کار خودش را کرده بود!
چشمانش را باز کرد و نور سفید خیره کننده ای چشمانش را زد ، نمی توانست چیزی ببیند، یعنی واقعا با مرگ انسان کور می شد؟
صدای خانمی را از کنار خود شنید که نام او را صدا می زد:
-دراکو آروم باش، تو در سنت مانگو هستی.واقعا شانس آوردی که از اون طلسم کروشیو با اون قدرت جون سالم بدر بردی.هرچند ما متاسفانه نتونستیم کاری واسه پاهات بکنیم و اونا دیگه ...
دراکو بقیه حرفهای آن شفادهنده را نفهمید،کاش مرده بود ولی فلج نمی شد..کاش هرگز مرگخوار نشده بود و هزاران آرزوی تحقق نیافته دیگر...

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۶ ۱۶:۲۵:۱۷

هستم یا نیستم؟مسئله اصلی من یکی این است!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۷

سارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۱ یکشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۳۹ یکشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۸
از انگلستان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
قبل از شروع مسابقه بزرگ سنت مانگو سیلی به خود زد، او در این فکر بود که چرا جهت تمرین آن روز شرکت نکرد و این شانس را از دست داده بود . شرکت در تمرن را از ترس باخت در این مسابقه حس کرده بود. لذا خنده ای دردناک سر داد و خود را آماده هر گونه نتیجه ای نمود.

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۵ ۱۴:۱۳:۳۱

کدام یک از این گروه ها بهترین گروه است؟!

الف) اسلایترین
ب) اسلایترین
ج) اسلایترین
د)اسلایترین



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۲۵ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
ترس از باخت هميشه در وجود من بود..از بچگي پدرم سعي داشت اين احساس رو از وجودم بيرون ببره ولي من هيچوقت باخت رو دوست نداشتم.هميشه دوست داشتم پيروز باشم.شايد اين به خاطر اين بود كه برادرم به خاطر شكست در يه مسابقه دردناك افسرده شد و در سنت مانگو بستري شده!

كاپيتان ما فردي خنده رو بود..هميشه در تمرين ها از پيروزي صحبت ميكرد و جك هاي قشنگي تعريف ميكرد.با اينكه تيم ما تازه وارد بود ولي هميشه ما رو تيمي بزرگ ميدونست و كلا بلند پرواز بود و صد البته بازي خيلي خوبي داشت.

و البته راست هم ميگفت.ما تا فينال مسابقات راه پيدا كرديم و در آنجا هم به خاطر يه بد شانسي شكست خورديم و البته من مقاوم تر از برادرم بودم و شكست رو قبول كردم.همه خانواده به من افتخار ميكردند.



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۷



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۳ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۵۱ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
كاپيتان سيلي به من زد.من بازيكن حرفه ايه كوييديچ داشتم تو زمين مسابقه از ترس مي لرزيدم.اين بازي بزرگترين نبرد در چند سال اخير بود و برنده قهرمان ميشد ولي وقتي دوست صميمي من در تمرين به صورت دردناكي آسيب ديد و به سنت مانگو رفت من هم از اين بازي ميترسيدم.
ترس من از باخت بود!باخت در فينال خيلي وحشتانكه!

هممم..بد نبود تاييد شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۳ ۲۰:۳۲:۵۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۷

آرین دخت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۸ چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۷:۴۲ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
از زمین کوییدیچ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس

هنوز هم همان درد وحشتناک و دردناک در کتفش باعث می شد شانس برد ما را کمتر کند.سیلی از ناسزا بود که به طرف او پرتاب می شد..آخر برای این مسابقه ی بزرگ،خیلی تمرین کرده بودیم!ترس از باخت و مسخره شدن در دل ما موج میزد! خنده ی وحشتناکی مرا از جا پراند! همان جا فهمیدم که چه شد...توپ با تمام سرعتش به طرفم پرتاب شد و وقتی به خود آمدم که در سنت مانگو بودم...ولی دیگر هیچ چیز از آن باخت بدمان به خاطر نمی آوردم.....و هیچ چیز بد تر از فراموشی نیست...

خوب بود..تاييد شد!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۳ ۱۹:۲۵:۳۹


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۳۲ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۷

درکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۴:۱۱ پنجشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۴
از اون بالا کفتر که هیچ، کرکس هم نمیاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 299
آفلاین
- آوداکداورا!
انفجاری از نور سبز، تشعشع خشم خودش در فضای اطراف و جسد گربه کوچکی که روی زمین افتاد. خنده تلخی کرد و به نتیجه ماه ها تمرینش خیره شد. بالاخره وقتش رسیده بود. روز انتقام بزرگ.

برگشت و به کلبه خیره شد. دیوار های شکسته، فروریخته و گاها سوخته کلبه که همگی حاصل چند ماه تمرین دوئل او بود، حالت رعب آوری به کلبه داده بود ولی مطمئنا این احساس در مقابل ترس از چیزی که پیش رو داشت، اصلا به حساب نمی آمد. لحظه ای با خودش فکر کرد که برگردد و برای همیشه در مخفیگاهش بماند. جرقه ای از خاطرات دردناک گذشته در سرش زده شد و حس انتقام را زنده کرد. با تمام توانش سیلی ای به صورتش زد و با خودش گفت:
- حتی اگه کوچک ترین شانسی هم وجود نداشته باشه، نباید جا بزنی!

-------------------------------------
خب فک کنم هفت تا کلمه شد! (من ریاضیم ضعیفه، بشمر ببین درسته یا نه )
باب این قانون ده خط خیلی مسخره است! من چه جوری باید تعیین کنم که نوشتم توی سایت حتما ده خط بشه؟ اصلا ده خط با کدوم فونت؟ اندازه این فونت رو کوچیک کنی ممکنه پنج خط هم نشه، بزرگش کن سی خط میشه!!! بعد از اون، توی صفحه پاسخ که می خوای پست رو کپی کنی اندازه حاشیه ها کوچیکه، توی صفحه ورد بزرگه، و توی صفحه سایت معلوم نیست!!! من به شخصه روی کام خودم بعضی وقت ها صفحات رو توی اندازه های دیگه ای می بینم. در کل قانون ده خط مسخره است، خیلی که بخواید سفت بگیرید باید تعداد کلمه مشخص کنید.
حالا اینا رو بیخیال تایید کن کار و زندگی دارم!

============
دوست من..ده خط رو من تو قالب اديت چك ميكنم رو صفحه معمولي كه چك نميكنم مشكلي باشه توش!چون تو بخش اديت پست هيچ چيز جز متن نيست و بقيه كد هاي اچ تي ام اله!
در ضمن اينجا بازي با كلماته..اگر قرار بود اينجا هم يه داستان طولاني زده بشه كه نيازي نبود اصلا باشه..كارگاه نمايشنامه نويسي كافي بود.بنابراين اين قانون براي اين تاپيك نيازه!


ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۳ ۱۰:۴۹:۱۲
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۳ ۱۰:۵۱:۱۰
ویرایش شده توسط درک در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۳ ۱۲:۱۶:۱۴
ویرایش شده توسط لیلی اوانز در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۶ ۱۳:۲۷:۳۷


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۶:۵۱ سه شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۷

مالی ویزلی old45


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۵۹ پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱
از بارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 86
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس
----------------------------------------------------------
مسابقه بزرگ فینال در پیش بود، تیم داشت به خوبی تمرین می کرد تا شانس حریف رو از بین ببرد.
رون به هری گفت: هری من از باخت می ترسم .
هری با خنده به رون گفت: وقتی یه سیلی دردناک از بلاجرها خوردی و تو سنت مانگو بستری شدی دیگه نمی ترسی


ویرایش شده توسط مالی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱۳ ۶:۵۶:۰۱

دارنده یه صد آفرین و یه ده آفرین تو انشاء از تدی

تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.