1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید. ( 15 نمره)تعریف 1: پیش گویی میباشد که خود به خود باعث اتفاق افتادن میشه. مثلا اگه یکی با بیدقتی و با سرعت تند رانندگی کنه میشه پیشگویی کرد که تصادف خواهد کرد.
تعریف 2: پیشگویی که بر اساس اطلاعات قبلی به دست میاد. مثلا یه دختر جوان میره پیش یه پیشگو و پیشگو با توجه به صورت زیبا و جوان دختر بهش میگه در آینده ای نزدیک با یه جوان زیبا ازدواج میکنه!
تعریف 3: بصورت محدود از اتفاقات آینده یا طالع و سرنوشت دیگران باخبر شدن.
1. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید. ( 15 نمره )بعد از این که پایه میز به وسیله رز شکست صدای همهمه در کلاس پیچید! بعضی ها هنوز قانع نشده بودند و این کار رز را پیشگویی نمیدانستند، اما بعضی ها هم حرف رز را قبول داشتند و این کارش را پیشگویی میدانستند.
لونا که ردیف جلو نشسته بود با صدای آهسته طوری که رز نشنود به لینی گفت: منم میتونم همین الان یه پیشگویی بکنم!
لینی پوزخندی زد و گفت: لونا! باز تو جو گیر شدی؟ اصلا چه طوره بیای جای پروفسور بشینی و جلسه ی دیگه رو تدرس کنی؟ هوم؟!
لونا قلم پرش را روی کاغذ پوستی گذاشت و گفت: حالا که باورت نمیشه توی همین کلاس یه پیشگویی برات میکنم!
کم کم کسانی که کنار آن دو نشسته بودند به موضع بحث بین لینی و لونا علاقه مند شدند و حواسشان به آن دو بود!
لینی چشمانش را چرخاند و پاسخ داد: خیله خب! پروفسور لطفا یه پیشگویی توی این کلاس بکنید!
لونا مغرورانه گفت: من پیشگویی میکنم که پرفسور به تو اضافه مشق یا همون تنبیه بده!
لینی پوزخندی زد و قاطعانه گفت: هه! چی داری میگی لونا؟ من و پروفسور رز خیلی با هم دوستیم! و من همیشه سر کلاسا ساکت هستم!
لونا نیشخندی زد و گفت: خواهیم دید!
لینی شانه هایش را بالا انداخت و آهسته شکلات قورباغه ای را که پیش از کلاس لونا برایش خریده بود در دهان گذاشت.
رز روی لبه ی میز که حالا درستش کرده بود نشست و گفت: کسی سوالی نداره؟
همان موقع لینی دستش را بلا برد و گفت: رز؟ به نظر من بهتره این کلاس رو واگذار کنی! واقعا مزخرف بود!!
لینی پس از گفتن این جمله محکم جلوی دهانش را گرفت و سکسکه ای کوتاه کرد.
رز که متعجب و گیج به نظر میرسید گفت: منظورت چیه لینی؟
لینی که کنترل خود را از دست داده بود گفت: من از تو قوی ترم! هرگز اجازه نمیدم پروفسورم بشی!
سپس چوبدستیش را تکان داد و تمام گچ ها به هوا رفت و تمام ردای رز را گچی کرد.
صدای قهقهه ی بچه ها کل کلاس را گرفته بود و همه با انگشت پروفسور جدیدشان را مسخره میکردن!
رز سعی کرد کنترل خود را حفظ کند و وردی قوی تر از ورد لینی گفت و آن را دفع کرد.
- لینی! تو باید از روی درس امروز هشت دفعه بنویسی! اونم با مداد مشنگ ها! لونا مواظبش باش تقلب نکنه!
و سپس با عصبانیت از آنجا رفت.
لونا دستش را روی شانه ی لینی که گیج شده بود گذاشت و گفت: من رو اون شکلات قورباغه ای طلسم به کار برده بودم تا تو به پروفسور پیشگویی توهین کنی!
لینی درمانده از بچه ها که به او میخندیدند دور شد تا سریع تر نوشتن آن درس را تمام کند.