طوسی جامگان لندن
پست اول
شب از نیمه گذشته بود و در یک اتاق تاریک و نمور، جمعی پنج نفره دورتادور یک میز گرد چوبی و خاک گرفته نشسته بودند. صندلی ششمی نیز دور میز کوچک اتاق به چشم میخورد و از سکوت حاکم بر جلسه میشد فهمید که همه منتظر نفر ششم برای شروع صحبت هستند.
- پیست! پیست! گوگل هـــوی!
- بله؟!
- تو هر سوالی ره که بپرسن جواب میدی؟
- بله!
- «چند وقتی هسته که گاومیشم نسبت به من سرد شده هسته! چطور دوباره زندگیمون ره گرم کنم؟»
- منظورم سوالای کلّی تره نه شخصی!
- «آموزش زدن مخ گاومیش همسایه!»
-
نفر سومی وارد بحث درگوشی باروفیو و گوگل شد.
- برو کنار باو بذار استفاده مفید از گوگلو یادت بدم ... فقط که سوال نی، عکسم نشونت میده. گوگل داوش ... «عکس طاووس بدون پر!»
- پیوندها!
- «عکس لو رفته فوکس در پارتی!»
پیش از آن که گوگل فرصت کند پاسخگوی درخواست هاگرید باشد، در اتاق باز شد و شخصی که آواتار نداشت وارد شد و با نگاه حاکی از بهت و حیرت آهسته جلو آمد و پشت میز نشست. جنگ جهانی دوم که تحت الشعّاع سرمای روسیه قرار داشت و بی توجه به گرمای اتاق، خود را میان پالتو و شال و کلاه پیچیده بود، با شلیک آر پی جی به سقف آغاز رسمی جلسه را اعلام کرد.
اعضای طوسی جامگان در رختکن گرد هم آمده و در انتظار کاپیتانشان به شوخیهای حلال میپرداختند تا این که باروفیو به همراه شخصی با سر نورانی وارد شد که هیچکس انتظار حضورش را نداشت!
- ار ... ارباب ...
- نترسید! ایشون جناب لرد نیسته ... ایشون مربی خارجی جدید تیم ما، علی لندنی هسته.
روفوس آب دهانش را قورت داد و نفس راحتی کشید و سپس لب به اعتراض گشود: پس این عینکا واس چیه؟ نکنه میخوای نورانیت سر مبارک ارباب رو با کس دیگهای مقایسه کنی؟
باروفیو برگهای از جیبش خارج کرد و پاسخ داد: نخیر! عینکها برای جلوگیری آسیب دیدن چشم شما توسط آفتاب تابیده شده از این توافق هسته!
با نگاهی به چهرههای پرسشگر اعضای تیم باروفیو احساس کرد که نیاز به توضیح بیشتری وجود دارد و ادامه داد: این سند، سند برد تیم ما هسته! ما با تیم حریف توافق کردیم که گل ره نزنیم.
- اینطوری که میبازیم!
- نخیر! چطور جرات میکنی توافق ره زیر سوال ببری بی سواد؟! به هر حال باید برای هر امتیازی یک هزینهای ره پرداخت.
- چه امتیازی؟
- در عوض تیم حریف هم قول داده که از گرفتن اسنیچ صرف نظر کنه.
- خوب اگه نتونستیم اسنیچو زود بگیریم چی؟!
- فکر اونجاش ره هم کردیم! ریگولوس منوی مخصوص وبمستری ره گرفته ... میتونه توش اسنیچ ره سرچ کنه و سریع پیدا کنه.
اعضای تیم با تردید به باروفیو و سندی که در دست داشت نگاه میکردند. همه به جز لادیسلاو که چندین و چند رنک بهترین نویسنده را در آغوش گرفته و مدام آنها را میسابید تا مبادا گرد و خاک آن را از جلا بیندازد.
- خواهشا انقدر فضای توافق رو پردازش نکنید. اجازه بدید وارد فضای تاکتیکی بشیم تا بتونیم فرشینگ رو به ذهنمون تزریق کنیم.
- باروف دادا این چی میگه؟!
- نمیدونم هاگرید ... فکر کنم زبانش خوب نیسته!