تصویر غارتگران جوان
چهار مرد جوان در حالی که بدون توجه به دیگران قهقهه می زدند، از پله هایی که قلعه را به حیاطش متصل می کرد و پر از پیچک بود پایین آمدند.
سیریوس بلک گفت: بچه ها می دونید چیه؟ پرفسور دامبلدور می خواد یه جشن برگزار کنه.
جیمز پاتر در حالی که خیره به درختی که لیلی اونز زیرش ایستاده، بود؛گفت: خب یه موقعیت خوب برای این که یه مشت تخم داکسی توی نوشیدنی فلینگ ویت پیر بریزیم.
سیریوس که از نگاه رفیقش غافل نبود،گفت: از اون نظر هم میشه گفت اما می دونین اون از ارشد ها...
به لوپین اشاره ای کرد و ادامه داد: خواسته که با پارتنرشون به جشن بیان.
جیمز با حواس پرتی بی آن که نگاهش را از درخت دور کند، گفت: خب؟
سیریوس در حالی که توجه اش به سمت لیلی جلب شده بود، گفت : اقای پاتر اگه یه پیشنهاد بهت بدم، حاضری تکالیف دو ماه منو انجام بدی؟
قبل از آن که لوپین فرصت داشته باشد که اعتراض کند؛ جیمز برق نگاه سیریوس را دید و به سرعت گفت: یه دقیقه از ارشد بودن استعفا بده ریموس این کار رو انجام میدم سگ رذل اما امیدوارم چرند نگفته باشی.
سیریوس خنده شیطانی مخصوصش را بر روی چهره زیبایش نشاند و با نیشخندی گفت؛ تو از صحنه های مهمی غافل موندی پسر.
به لیلی اونز اشاره کرد. لیلی اونز در زیر درختی که کنار دریاچه روییده بود ایستاده. در آن سوی سیریوس اسنیپ ،مالفوی،کراب،گویل و بالستروی ایستاده و مشغول تمسخر دختری ماگل زاده بودند. همین که جیمز خواست به سمت لیلی برود سیریوس دستان کشیده اش را روی سینه جیمز گذاشت و گفت: نچ نچ به حرف من گوش بده من پرفسورای دختر بازی دارم.
حالتی پرفسور مابانه به خود گرفت و این گونه ادامه داد: وقتی یه دختر حسی قوی داره مثلا داره ازشدت غصه زار زار گریه می کنه بهترین موقع هست که تحت تاثیر قرارش بدی. حالا مثل یک جنتلمن نه یه سیب زمینی بی رگ می ری و اون دختر ماگل زاده رو از دست اون پست فطرت ها نجات می دی و بعد اون یکی دختر که دست کمی از میرتل گریان نداره رو عاشق خودت می کنی.
جیمز با قدم های بلند به سمت اسنیپ رفت و میان دختر و آن ها قرار گرفت.
پوزخندی زد و با صدای بلندی گفت: سلام دوستان حالتون چطوره؟
نفس عمیقی به صورت نمایشی کشید و رو به آن ها گفت: هوای خوبیه نه؟
اسنیپ انگشت اشاره اش را سمت او گرفت.
- یه روز از قهرمان بازی دست بر نداریا پاتر.
کراب و گویل شروع به مسخره بازی کردند و هماهنگ با صدایی ریز و دخترانه که به هیکل هایشان نمی خورد یک صدا خواندند: پاتر تو قهرمان مایی، پاتر تو قهرمان مایی.
جیمز پوز خندی زد و گفت: امتحانی ادم باشین شاید خوشتون اومد .
با سرعتی باورنکردنی طلسم اکسپلیارموس را اجرا کرد، و اسنیپ را خلع سلاح. سه غارتگر دیگر که هر کدام چوبدستی شان سمت مرگخواری بود نزدیک تر شدند.
جیمز یه سمت دختر ماگل زاده که خود را جمع کرده بود،رفت. اشک را از چهره تپلش پاک کرد.
- احتیاجی به تشکر نیست فقط سریع تر برو و سعی کن که دیگه گیر این اراذل نیفتی.
بی توجه به اسنیپ و رفقایش که از دست اشکالی که سیریوس درست کرده بود فرار می کردند به سمت لیلی اونز رفت و بی مقدمه اشک هایش را پاک کرد و با صدای بم و آرامی پرسید:خوبی؟
لیلی سرش را به شدت بالا و پایین برد. چشمانش برق میزد و وقتی نگاهش به نگاه جیمز برخورد کر، پسرک فهمید که تلاشش بی نتیجه نبوده است. بوسه ای روی گونه لیلی اونز کاشت. در حالی که به سمت دوستانش می دوید فریاد زد: گردش بعدی یه نوشیدنی کره ایی مرغوب مهمون من
به سمت سیریوس لبخندی زد و گفت: اون تکالیف دو ماهه حلالت مرد.
سیریوس گفت: بیشتر واسه این بود که اگه ارشد نخوام از دو هفته قبل برات دنبال پارتنر بگردم.
درود بر تو.
جالب بود.
منتها اینکه بعد از دیالوگ هات دو تا اینتر بزن که کاری بسیار خوب و جالب است.
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی!
در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سو سو میزنند...فرزندان هلگا میدرخشند!