عکس سوم
از موقعی که هری به این مدرسه اومده خاطرات تلخ قدیم دوباره برام زنده شده.بعد از مرگ لیلی و جیمز پاتر تونسته بودم تا حدی با خودم کنار بیام که اون مرده ولی حالا هر لحظه که اون پسر رو میبینم یادم مادرش میفتم،اوه خدای من چقدر دلم برات تنگ شده لیلی.شاید بد نباشه که برم پیش آینه اسرار که چیزی که میخوام رو حداقل تو خیالم بهم نشون بده درسته که به اون قدرت واقعی نمی بخشه اما میتونه تا سر حدی منو اروم کنه این اینه تو این سال ها خیلی به درد من خورده و تونسته منو اروم کنه!اوه پیداش کردم اینه نفاق انگیز .....
انچه در اینه دیده میشود:(لیلی عزیزم منو تو دوباره به اغوش هم برگشتیم دوباهر به هم رسیدیم همون اتفاقی که باید میفتاد.
لیلی-سورس عزیز خیلی دلم برات تنگ شده بود اگه تو واقعا منو دوست داری ازت میخوام که کاری در حق من بکنی.
هم چنان در اغوش هم...
سورس-بگو لیلی هرکاری که از دستم بربیاد انجام میدم
لیلی-میخوام که مراقب هری باشی خواهش میکنم این اخرین خواسته من از تو خداحافظ سورس اسنیپ)
از اینه خارج میشود
سورس-اوه خدای من این دیگه چه چیزی بود بیشتر به یک چیز واقعی میخورد تا چیزی که خودم بخوام ببینم.شایدم نه شایدم من انقدری علاقه به لیلی اوانز داشته باشم که بتونم خواسته اونو متوجه بشم و حتی اینکه خودمم دوست داشتم ببینم که اون واقعا از من چی میخواد.اره حالا امشب میتونم راحت بخوام بدون اینکه از هری متنفر باشم.
توصیفاتت خیلی حالت تیتر واری داشت. توصیفات باید بیشتر نشون دهنده حس و حال اون صحنه و شخصیت باشه. امیدوارم با ورود به ایفای نقش، بهتر بشی.
تایید شد!
مرحله بعد: گروهبندی!