هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۴:۴۹:۱۶ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف

نیکلاس فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۹
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۴۹:۵۸
از تارتاروس
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
شـاغـل
بانکدار گرینگوتز
پیام: 278
آفلاین


شروع سوژه

نیکلاس فرتوت آهسته آهسته از پله های طبقه دوم خانه اش پایین می آمد. مثل هر روز آماده میشد که به مسابقات شطرنج پیرمردی در پارک سر کوچه برود که پایش به چیزی گیر کرد و ششصد پله را مثل توپ والیبالی که به آن لگد زده باشن و بیضی شده باشد قل خورد و پایین آمد.

چند ساعت بعد بیمارستان

دکتر با روپوش سفید بالای سر نیکلاس ایستاده بود.

-جناب نیکلاس استخوان هاتون به طرز بدی ترک خوردن و هر لحظه ممکنه بشکنن. به دلیل مصرف زیاد سیگار استخوان هاتون پوک شده. توصیه میکنم مصرف شیر رو از همین امروز شروع کنید.



ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۱ ۴:۵۳:۳۴
ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۱ ۴:۵۵:۳۱

تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۰:۳۰:۵۶ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۰:۲۳:۴۷ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
از وسط دشت
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
- جیززززززززز ویززززززززززز

جی تی رو، که اختصار همون گوگل ترنسلیت خودمونه، آوردن توی بخش تغذیه درمانی سنت مانگو. جی تی رو همونطور که جیز و ویز می کرد روی تخت گذاشتن. حالش خیلی وخیم بود. آب هایی که توی این کلاس روی جی تی ریخته بودن، همچنان از سر و کولش چیکه میکردن. جی تی از دست رفتنی بود. جی تی هوش مصنوعی خوبی بود. ما استفاده های زیادی از جی تی کردیم! من خودم اگه جی تی نبود نمیتونستم رول های الستور رو بخونم. جی تی متشکریم.

- آقای دکتر مریض نبض نداره چیکار کنیم؟
- اول باید آبشو بکشیم تا دستمون باز تر بشه.
- آبشو چیکار کنیم؟ بدیم آقای میثاقی بخورن؟
- میثاقی کیه؟ رعایت کن! از همین تریبون از طرفداران آقای میثاقی عذر میخوام.
- آقای دکتر. ما چرا جلوی دیالوگامون شکلک نمایش داده نمیشه؟
- چون نویسنده دلش نخواسته بزاره.
- خوب پس حس دیالوگا چجوری منتقل بشن آقای دکتر؟
- من باید به توی نیم مثقال پرستار جواب پس بدم؟ البته باز از همین تریبون از پرستاران محترم و زحمت کش کادر درمان عذر میخوام.

بیرون از اتاقی که جی تی درونش خوابیده بود، ساحره ای به درگاه مرلین ناله می کرد و از او طلب شفا و بهبودی پسر خردسالشو میخواست.
- مرلین. دستم به ریشت. دستم به آفتابت. دستم به پیژامه نخ کش شدت. بچه امو از تو میخوام.

مرلین از عالم بالا با سرعتی شگفت، که پیژامه نخ کش شده اش از بین رفت، به عالم پایین اومد. مرلین در موقعیت یابی خود اشتباه کرد و بجای اینکه توی بغل جلوی ساحره فرود بیاد، توی تخت پسر ساحره فرود اومد و پسر پس از دریافت جراحات وارده، دعوت مرلین را لبیک گفت. مرلین بیرون اومد و درحالیکه تکه های به جا مانده از پیژامه اش، در هوا تکون میخوردن رو به ساحره گفت:
- اولا که ما مهد کودک نزدیم، که بچتونو به ما بدین و بعد از ما بخواین! دوما، ما صلاح دیدیم فرزندتون به این عالم تعلق نداره و پس از مشورت با دوست نسبتا عزیزمون، مرگ، روی فرزندتون فرود اومدیم.

دکتر که به همراه پرستار شاهد ماجرا بود گفت:
- ساحره خوشحال بود؟
- نه!
- مرلین چی؟ مرلین ناراحت بود؟
- نه!
- نویسنده به همین دلیل شکلک نذاشت که خاننده هودش مسیلع رو درک کنه. و اض درک خودش حص شخسیت رو حث آمیظی کنه.
- اوکی. چرا دیالوگ تو رو غلط نوشت؟
- بچه تو کار و زندگی نداری با من یکی به دو میکنی؟
- چرا! نگفتین جی تی رو چجوری به هوش بیاریم!

دکتر از حواس پرتی خودش و حواس جمعی پرستار صورتش پرت و سپس جمع شد.
- الان زنگ میزنم باب میاد درستش میکنه!
- باب؟ کدوم باب؟
- کریم آب منگل!
- جان؟
- هیچی. یه لحظه وایسا!

دکتر دنبال گوشیش گشت. گوشیش نبود. یادش اومد اون توی سنت مانگو کار میکنه. اون دور و برام گوشی پیدا نمیشه. سریع اومد توی خیابون بغل تا از تلفن عمومی یه زنگ به باب بزنه.

- کدوم باب؟

و خانوم پرستار ول نمی کرد.
دکتر کنار تلفن عمومی رسید اما تلفن به دست یه مرد 80 ساله بود. دکتر یک ساعت وایستاد تا کار مرد تموم بشه. اما نشد. دکتر ضربه ای به در زد.

- اهعم!
- پدر جان توالت عمومی که نیست. سریع بیا برو کنار مریض اورژانسی دارم.
- من میخوام زنگ بزنم همسرم. جواب نمیده. تا وقتی جواب نده همینی که هست!

دکتر که دید باید صبر کنه. پس صبر کرد.

- الو. خودتی؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. به خدا دلم پوسید توی این خونه سالمندان. بعد ازینکه عروسامون مثل کلفت ازم کار کشیدن، پسرامون مثل پوست تخم مرغ منو انداختن اینجا. یکی هم که هر روز زنگ میزنه فوت میکنه. شمارشو در آوردم. دادم مسئولین اینجا که دیگه بهم زنگ نزنه. میدونستم بهم زنگ میزنی. گفته بودن آلزایمر گرفتی. ولی من میدونستم منو یادت نمیره قربونت برم. میدونستم که منو همیشه زیر سایه ات نگه میداری عزیزم.

پیرمرد حواسش نبود و قابلیت بلنگو تلفن رو فعال کرده بود. دکتر سعی کرد اسیر این صحنه احساسی نشه. حرفای پیرزن اشک رو توی چشاش جوشوند. چشمه غدد اشکیش به قل قل افتاد. منتظر بود تا پیرمرد هم جواب ابراز علاقه زنشو بده و از این عشق درس زندگی بگیره.

- فـــــــووووووــــتـــــــــــــت!

پیرمرد بلافاصله در تلفن فوت کرد و از کنار باجه تلفن متواری شد. کمی جلوتر جدول روبروش رو ندید و با کله رفت توی جوب آب. پلیسی که اون اطراف پرسه میزد، بلافصله روی پیرمرد پرید و پسی نازی، پشت کله کچل پیرمرد زد. دستی روی صورت پیرمرد کشید و پوست صورت پیرمرد کنار رفت و شخصی 8-27 ساله نمایان شد.

- بالاخره گرفتمت! کلی از خونه سالمندان گزارشتو دادن. اسمتو گزاشتیم شوهر بی زن! از بس پیرزنای بی گناه رو آزار دادی.
- حیحی! حال میده!

پلیس شوهر بی زن رو گرفت و به زندان برد. دکتر اهمیتی به ماجرا نداد و شماره باب رو گرفت.
- الو. سلام باب!
- سلام دکی!
خوبی باب!
- دکتر!
- جون دکتر!
- بدو پی... خوبم دکی جون!
- باب به حضورت توی بیمارستان نیاز داریم.
- اوکی دکی!

باب اسفنجی پس از این مکالمه به بیمارستان اومد. رفت درون جی تی و کل آبشو کشید. سپس از بیمارستان رفت.

- دکتر. پس این بابو میگفتی!
- آره.
- چقدم زود کارشو انجام داد و رفت. اصلا حضورش نه جریانی داشت. نه مشکلی پیش آورد. آفرین به این باب.
- نویسنده بنده خدا دوساعته پای سیستمه. تازه شخصیت اصلی جی تی عه که هنوز حرف نزده. این بنده خدا حرفاش 1000 کلمه میشن، همینجاشم نویسنده 1000 کلمه نوشته.
- راستی دکتر. گفتی جی تی! هنوز به هوش نیومده که!
- این ضعف کرده. برو یدونه cursor بیار بدیم بخوره.
پرستار رفت و از توی دسکتاپ سیستم بخش حسابداری، یه cursor برداشت آورد و کرد توی حلق جی تی!

- جیززززز ویزززز... جیززززز... اهعه اهعه! من کجام؟

- نترس جی تی! تو توی بیمارستانی! ما اول با آبکشی احیات کردیم و بعد چون ضعف کردی یچی دادیم بخوری!

بیرون از اتاق، حسابدار بیمارستان که cursor ش گم شده بود، نمیتونست اطلاعات مالی رو کنترل کنه. پس با کیبورد کار می کرد و اشتباها کل دارایی بیمارستان رو زده بود به حساب شخصی به اسم" کدوالادر جعفر" که دیروز به دلیل اختلالات گوارشی نیم ساعت توی بیمارستان بستری بود. حالاهم مدیر بیمارستان با حسابدار درگیر شده و اخراجش کرده بود.

- میگم cursor ام گم شده بود.
- باید مراقبش میبودی. اینجا ما که نمیتونیم مراقب cursor تو باشیم! اخراج!

و شوتی زیر حسابدار بدبخت کشید.

- cursor این بنده خدا کجاست؟

جی تی بلافاصله بعد از گفتن این دیالوگ، معده اش غار و غور بلندی کرد.

- این صدای بوق اتوبوسی بود که cursor این بنده خدا مرلین رو تا روده تو همراهی کرد.
- آقای دکتر چی شد من نفهمیدم؟
- یعنی اینکه...

جی تی درحالیکه بغض کرده بود با نجوایی بسیار آهسته گفت:
- من... من... من خوردمش؟
- متاسفانه.

جی تی از روی تخت بلند شد. به سمت پنجره اتاق رفت. نور خورشید روی صورتش افتاد. به دور دست نگاه کرد.
- اولین باری که دیدمش رو یادمه. خیلی کوچیک بودم. ولی از همون بچگی تلاش هاشو میدیدم. که چطور هی روی دسکتاپ اینور و اونور میرفت. چطور همه برنامه هارو باز و بسته می کرد. چطور به همه کارها می رسید. بدون اینکه ذره ای خسته بشه یا صداش در بیاد. خیلی دوستش داشتم. اون همه چیز من بود. فقط منتظر بودم بیاد و مرورگر رو باز کنه و وارد دامنه من بشه. تا بتونم یه نظر ببینمش. اما حالا شما نه تنها دادینش به خورد من. بلکه خودتونم جزو تغذیه اصولی به حساب میارینش!
- نه!
- یعنی تو عاشقشی؟
- بودم! اما اون دیگه الان قاطی nesquik balls داخل معده منه!
- ولی مگه شما کامپیوتر جماعت بی احساس نیستین؟!

جی تی درحالیکه نگاهی از روی درد به پرستار می انداخت، به طرف در رفت و هرگز کلامی نگفت. اما نویسنده که به دنبال شخصیت بعدی بود که کلاس بعدی رو هم مورد عنایت خود قرار بده، بین دکتر و شوهر بی زن گیر کرده بود. ناگهان فکری به ذهنش رسید و دوربین به سلول شوهر بی زن در زندان رفت. زندانبان وارد شد و با ضربه ای صدای درب سلول زندانی را درآورد.
- آقای شوهر! احضار شدی!
- کجا؟ برای چی؟ یه جا باشه که حال بده.
- باید بری اینجا و با یه دکتره تاریخ تولد آخرین گوسفند کدخدارو پیش بینی کنین!
- پیشگویی!
- بیا برو تا خودم پیشتت نکردم!
- آخ که چقد حال بده!

---

جعفر که از ایده شکستن تابوی ویرایش خیلی خوشش اومده بود، تصمیم گرفت رکورد نویسنده مذکور رو که 87 ویرایش بود، بشکنه. اما این رقابت، رقابتی سخت، طاقت فرسا و نابرابر بود. چرا که نویسنده مذکور، مدیر بود و هر وقت که میخواست، میتونست پستشو ویرایش کنه. پس جعفر تصمیم گرفت، طی اقدامی بی سابقه، رکورد سنگین 103 ویرایش در کمتر از یک ساعت رو ثبت کنه.


ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۳۵:۱۰
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۳۶:۱۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۳۶:۴۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۰:۵۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۲:۴۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۳:۱۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۳:۳۶
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۳:۵۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۴:۱۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۴:۵۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۵:۱۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۵:۵۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۶:۱۲
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۶:۳۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۶:۵۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۷:۱۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۷:۳۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۸:۱۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۸:۴۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۹:۰۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۹:۳۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۴۹:۵۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۰:۲۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۰:۴۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۱:۴۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۲:۱۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۲:۳۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۳:۰۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۳:۳۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۳:۵۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۴:۲۲
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۴:۴۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۵:۱۶
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۵:۴۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۶:۱۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۶:۴۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۷:۱۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۷:۳۶
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۸:۵۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۹:۲۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۰:۵۹:۴۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۰:۳۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۱:۰۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۱:۳۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۱:۵۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۲:۲۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۲:۵۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۳:۲۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۳:۴۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۴:۰۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۴:۳۲
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۵:۰۲
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۵:۲۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۵:۴۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۶:۰۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۶:۴۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۷:۱۰
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۷:۳۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۸:۰۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۹:۰۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۰۹:۵۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۱:۰۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۲:۰۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۲:۳۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۲:۵۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۳:۲۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۴:۵۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۵:۱۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۵:۳۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۵:۵۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۶:۱۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۶:۳۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۷:۱۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۷:۳۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۸:۰۰
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۸:۲۰
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۸:۴۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۹:۰۶
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۱۹:۳۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۰:۰۲
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۰:۳۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۱:۱۳
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۱:۳۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۱:۵۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۲:۲۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۲:۴۶
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۳:۴۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۴:۱۲
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۴:۳۵
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۵:۰۰
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۵:۲۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۵:۴۸
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۶:۴۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۷:۰۶
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۷:۲۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۷:۵۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۸:۱۹
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۸:۴۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۹:۰۷
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۹:۳۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۲۹:۵۴
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۳۰:۲۱
ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۰ ۱:۳۳:۱۸

Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۸:۴۲:۳۹ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۵:۴۷ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳
گروه:
گریفیندور
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 139
آفلاین
-میون این همه روش کدوم رو انتخاب کنم؟

ساکورا وسط یک عالمه وسیله که معلوم نبود از کجا آورده نشسته بود و هر بار یه چیزی رو پرت می کرد عقب که باعث انفجار یا خورد شدن گچ دیوار می شد.

یا خود وسیله پودر یا پاره می شد و ساکورا همچنان بی توجه به گشتن ادامه می داد.
-هوم...بگذار ببینم حلق آویز شدن رو هفته پیش امتحان کردم و زدن رگ هم دیروز.

تیغ به شتاب به دیوار پشت سرش برخورد کرد‌
-نه سم لمسی هم دیگه کارایی نداره، هوم نه سقوط از ارتفاع هم نه تفنگمم دفعه پیش نابود شد.

بطری معجون با برخورد به دیوار ذوبش کرد.
-زیاده روی توی مصرف معجون جرقه و نوشیدنی کره ای هم جواب نداد فقط حالمو بد کرد.

ساکورا که نا امید شده بود وسط اتاق روی زمین دراز کشید. با صدای در زدن شخصی از جاش پرید و رفت در رو باز کرد.

-آیا مراقب سلامتی خود هستید ساحره ی جوان، بهترین قیمت ها در ...

ساکورا با صورت کاملا بی حس و نا امید به نامه تبلیغاتی سخن گویی که پشت در بود نگاه کرد و در را محکم پشت سرش بست.
-خیلی خب برگردم سر کارم!

و با اشتیاق دوباره مشغول گشتن دنبال روش مناسب خودکشی ادامه داد.


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww


پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۱:۵۹:۴۱ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، وزارت سحر و جادو، محفل ققنوس

ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۸:۲۷:۱۲
از مصرف شکلات‌های تقلبی بپرهیزید!
گروه:
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
گریفیندور
محفل ققنوس
جـادوگـر
مشاور دیوان جادوگران
پیام: 78
آفلاین
:chocolate_eater:

بله چیزی براتون به نمایش درنمی‌آد. انشالمرلین بعد از قطع دست‌های ‌پشت پرده، پاهای جلوی پنجره و کدوهای لای در، این شکلک هم اضافه می‌شه.
اصلا چرا هرکدوم‌مون شکلک مخصوص خودمون رو نداشته باشیم؟

آیا به کودتا نیاز است؟ آیا می‌خواهید به تاپیک ویلای صدفی رفته، یک رول نوشته، و به جاافتادن شخصیت خود در سایت کمک کنید؟ بکنید.
شما برید پست‌تون رو بزنید، بعدا با هم راجع به شکلک شخصی و بقیه موارد هم صحبت می‌کنیم.

ترم هرج‌ومرجه بابا، بریزید بزنید همه‌جا رو شکلاتی کنید!


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۱۷ ۲:۰۵:۳۶

...you won't remember all my champagne problems

تصویر کوچک شده



پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴:۴۱ یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۵:۴۴:۵۸ پنجشنبه ۵ مهر ۱۴۰۳
از من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
گروه:
شـاغـل
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
گریفیندور
مرگخوار
پیام: 193
آفلاین
نچ نچ! خجالت آوره!
شما ها با چه رویی اومدین توی این کلاس؟

مروپ! شما خودت باید کلی آموزش در رابطه با غذا های سالم ببینی! الان من از وقتی تو خونه ریدل مستقر شدم، فشار خون و چربی گرفتم!
الستور، تو با اون دندونات اصلا بهت نمیخوره که اهل غذای سالم باشی!
تام با اون شکمت اصلا راجب تو حرف نمیزنم!
روندا و هیزل، شما هم که سوءتغذیه دارین!
درباره آستریکس و گادفری اصلا حرف نمیزنم! فقط یه سوال... تغذیه خون، تغذیه سالمه؟

حسن بیا ببین کیا رو توی کلاس هات راه دادی!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۱۷:۰۳:۵۸ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس

گادفری میدهرست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۰۵:۱۵
از خونت می خورم و سیراب میشم!
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
ریونکلاو
پیام: 301
آفلاین
شاید واستون سوال پیش بیاد که یه خون آشام چه طوری می تونه در نت گشنه نباشه؟

روش های زیادی هست. یکیش اینه که می تونه خودشو به موش مردگی بزنه. بیفته رو زمین و آه و ناله کنه و اشک تمساح بریزه. این جوری ملت دلشون می سوزه و خودشون یه چاقو برمی دارن رگشونو پاره می کنن و میذارنش رو دهن خون آشام تا خونشونو نوش جان کنه.

یه روش دیگه دلربایی کردنه. خون آشام می تونه چشماشو خمار کنه و لبخندای معنی دار بزنه و دکمه های پیرهنشو باز کنه و قشنگیاشو به همه نشون بده. این جوری ملت خام میشن و خودشون میان جلو خونشونو تقدیم می کنن.

یه روش دیگه گول مالیدنه. خون آشام می تونه یه درمانگاه تاسیس کنه و به اسم تصفیه و پاک سازی خون ملتو بکنه تو شیشه و میل بفرمایه.

اگه خون آشام تو مود روشای بالا نبود و دوست داشت یه حرکتی بزنه که آدرنالینشو ببره بالا، می تونه دنبال بازی کنه با شکارش و وقتی شکار حسابی عرق ریخت و جونش دراومد، دندونای نیش مبارکشو تو گردنش فرو کنه.

حالا که این قدر حرف زدم و اطلاعات مفید دادم بهتون، دو لیتر از خونتونو بریزین تو بطری و با جغد واسم بفرستین.



پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۰:۵۸ سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو

بردلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۹:۳۹ شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۲۱:۳۷:۱۰ شنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۳
گروه:
جـادوگـر
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
شـاغـل
پیام: 131
آفلاین
نقل قول:

حسن مصطفی:
تا به حال به جاهایی مثل والمارت و کی اف سی سری زدین؟ ووی ووی ووی! بهترین و سالم‌ترین و خوشمزه‌ترین غذاهای جادویی که فکرشو بکنید اونجا پیدا میشن. عمریه مارو با نوشیدنی کره ای خر کردن! برین غارت کنید بیارین سر این کلاس بخورین دورهمی! زیاد بخورین! یادتون نره ما جادوگر/ساحره‌ایم. نیاز داریم زیاد بخوریم!


بچه ها کمی یکدیگر را با تعجب نگاه کردند و به شور و مشورت پرداختند. ()
در نهایت پس از آنکه باور کردند مدیر مدرسه یعنی حسن، شوخی نکرده و جدی جدی میتونن از مشنگ ها غارت و دزدی کنن، نقشه ساده ای کشیدن و به نزدیکترین شعبه والمارت به هاگوارتز حمله کردن و هر چی داشت و نداشت غارت کردن.
یعنی یه دونه سوزن هم جا نذاشتن! کلا اون فروشگاه زنجیره ای و صاحابش و همه رو لخت و پتی کردن! در این حد جادوآموز نمونه! یه کار کردن که حسن بهشون افتخار کنه!

آقـــا، شب که شد یدفعه یه عده نقابدار، بنگ بنگ بنگ، از غیب ظاهر شدن و ریختن تو هاگوارتز دنبال حسن!
نگو، نیروی واکنش سریع کارآگاهان وزارتخانه، از دزدی از مشنگ ها با خبر شده بوده و حالا ریختن تو هاگوارتز تا حسنو بکنن تو گونی ببرن! اما حسن که از اونا زرنگ تر بود و راه های مخفی قلعه رو خوب بلد بود فلنگو بست و رفت به یکی از دهکده های گمشده در دل جنگل های آمازون!

از قضا و از شانس حسن، تا اونجا ظاهر شد، بومی های قبیله اومدن پیشوازش و کلی تحویلش گرفتن.
بعدم کلی خوراکی های خوشمزه کردن تو حلقش. اینقد دادن خورد که نزدیک بود منفجر بشه. یه پارچه گوشت و پیاز و دنبه شده بود. خلاصه یه هفته بدین منوال جلو رفت تا اینکه یه شب که حسن تو خواب ناز بود و تا بیخ غذا خورده بود، بومی ها ریختن تو چادرش و چوبدستیشو شکستن، بعدم هل هله و ول وله کنان گرفتنش رو دوش و بردن انداختنش تو یه دیگ گنده جوشان. نگو اونا آدم خوار بودن و حسنو چاق و چله و پروار کرده بودن تا بعدا بخورنش!

حسن، همینجوری داشت تو دیگ میپخت () و اونا هم روش نمک و ادویه میپاچیدن که یهو از غیب عزراییل با داس گنده ش جلو حسن ظاهر شد () و گفت:
_ فاتحه رو بخون که وقته رفتنه!

حسن:
_ من آخه چه گناهی کردم که همچین سرنوشتی پیدا کردم؟

عزراییل:
_ یادت نیست؟ خودت آرزو کردی مرتیکه. اینه نقل قولت:
نقل قول:

من دلم میخواد اینقد بخورم که قندم بره بالا بقیه بیان منو به عنوان بستنی لیس بزنن، چربی‌م بره بالا که دُمبه‌شون بشم! به تو چه اصن! مگه مال تورو دارم میخورم؟ ووی ووی وووی!


تصویر کوچک شده



پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۹:۰۰:۰۲ دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

روندا فلدبری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۵ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۱:۳۶ جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳
از دنیا وارونه
گروه:
جـادوگـر
هافلپاف
جادوآموخته هاگوارتز
محفل ققنوس
پیام: 220
آفلاین
ای داد!ای هوار!
اینجا مثلا کلاس تغذیه و سلامت جادوییه!؟ پس کو تغذیه ش؟ پس کو سلامتش؟

یه عده گشنه در نت انقدر گشنه شونه که تصمیم گرفتن دکمه ویرایشو بخورن!ویرایش هم انقدر سفته که نتونستن بکنن و بخورنش. الان جای زخم خورده ویرایش و رد دندوناشون ته پستاشون مونده.

مدیریت محترم مدرسه یکم باید از این مدارس خارجی یاد بگیره.
الان مثلا تو یه کشور خیلی خیلی خارجی به اسم ایران، هر روز هفته برای اینکه بچه ها شاداب و سلامت باشن بهشون شیر میدن! بله! شیرهای مقوی که توزیعش ضروریه و وعده وعید نیست.

بچه ها با خوردن این شیر ها سلامت می شن و اصول تغذیه سالم رو یاد می گیرن.

تو مدارس اونا فقط شیر عرضه می کنن نه اینکه مثل هاگوارتز ما رو میزاشون انواع اقسام نوشیدنی های عجیب غریب باشه تا خودشون انتخاب کنن. این کار باعث میشه بچه چه بخواد چه نخواد، تنها شیر رو انتخاب کنه و به اصل سلامتی کاملا پی ببره. بله!

تازه شیرهاشونو نخوردین که! نه و سه چهارمش آبه.
این باعث می شه آب بدن دانش آموزان کشورشون تامین بشه و در اثر بی آبی نمیرن. برای اونایی که به لاکتوز شیر حساسیت دارن هم خوبه. چون انقدر آبه که لاکتوز توش غرق می شه اثر خودشو از دست میده.
یعنی شیر بِگنده هم بازم قابل خوردنه چون آب نمی گَندَد.

ولی بین خودمون بمونه که چندان هم آب خالص نیست. اگه بهت نِی بدن تا توی لیوان شیر فوت کنی، می بینی حبابای قشنگ کوین پسندی درست شد.
درحالی که تو شیر محلی چنین اتفاقی نمیفته. پس یعنی دستشون درد نکنه تو شیراشون مواد شوینده هم می ریزن تا قشنگگگگگگگ بچه ها دل و روده شون تمیز بشه و به درجه ای از سلامتی برسن که نگو!

تازه روی لیوانای شیر یه گوسفند هست به اسم شما... چیزه... شُما نه ها! شَما!
مخفف شیر مدارس ایران.
بعد این گوسفند سر پا وایساده و درحالی که کیف مدرسه رو کولش داره، شیر می خوره و می خنده. حالا اینبار کاری به آموزش سلامتش ندارم. فقط می خوام بگم اصول جادویی خود این بشره.

ببعی ای که مدرسه میره و شیر میده و تازه از شیر خودش می نوشه! اصلا این جادو نیست پس چیه؟

دیدین اینا چقدر پیشرفتن؟ من نمی فهمم چرا شما نمیرین یکم از مدارس خارجی ایران یاد بگیرین. این همه امکانات برای بچه هاشون گذاشتن. این همه سلامتی!
بعد اون وقت تو کلاس سلامت و تغذیه ما عده ای از گرسنگان سومالی نشستن ماوس و ویرایش می خورن.

مدیر مدرسه حیا کن و طرح توزیع شیر رایگان در هاگوارتز رو شروع کن. وگرنه اوضاع شیر تو شیر میشه.

#نه به گشنگی در نت!
#توزیع شیر رو تو هاگوارتز شروع کنید!
#ما شما می خوایم یالا!
#آفرین بر شما صد آفرین بر شما!
#زنده باد تابستا... نه چیز... شرمنده این مال یکی دیگه بود جاش اینجا نبود!





پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲:۱۸ یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

ریونکلاو، مرگخواران

هیزل استیکنی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۵۵:۳۰
گروه:
ریونکلاو
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
مرگخوار
شـاغـل
بانکدار گرینگوتز
پیام: 137
آفلاین
من خیلی نت رو دوست دارم! نت هم منو دوست داره! خیلی هم آدم گشته ایم! نتیجه می گیریم ایموجی گشنه در نت هیزل تونه!



منو می بینین؟! واقعا که خیلی خوشکلم ! اصلا از من خوشکل تر دیده بودین؟ حالا با این همه خوشکلی نتیجه میگیریم من باید استادتون باشم! اعتراض دارین که دارین به من ربطی نداره! من استادتونم و همینه که هست! هرگقدر هم که بخوام تکلیف میدم!

حالا بشینین 5 دور از روی ... از روی...

تا من روی تکلیفتون فکر میکنم همتون تکلیف قبلی رو انجام بدین تا ببینم چی میشه!


تصویر کوچک شده


{زِندِگیــت هَمون رَنگـی میشِـہ که خودِت نَقاشـیش میکُنـے🎨🦋}


پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۲:۱۴:۲۶ یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۳۸:۵۰
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
پیام: 703
آفلاین
به نام مامان!

مقاله تحلیلی مامان مروپ، پیرامون نقاشی همسر مامان که کل ربطش به اصول تغذیه و سلامت جادویی فقط یدونه سیبشه!

هی...همسایه پایینی! با تو ام! بجای اینکه بری یه گالیونی در بیاری بزنیم به زخم زندگیمون پاشدی اینجا برا حسن نقاشی میکشی مرد؟! واسه مامان پیکاسو شدی الان؟ سبک سورئالیستیتو به رخ مامان کشیدی؟

حداقل یه توضیح می دادی این شاهکارتو بلکه حسن و ارواح عمه ش بفهمن چی کشیدی خب! الان خواستی بگی خیلی خجالتی ای؟ یه هنرمند بی ریا و متواضعی؟ آخه به اون قیافه انیمه ایت میخوره این حرفا یا به اون شلوارت که غافل بشم دوتا میشه؟!

شرمم نمیکنه از این اثر هنریش...صاف زده رو دکمه ارسال! آخه این چیه کشیدی الان؟ الف کشیدی؟ الان اومدی یادی کنی از آثار تالکین؟ بگی تو ارباب حلقه ها بازی و آثار فاخر رو ترجیح میدی ولی مامان کله زخمی باز؟ نخیر خیال کردی! الف های تالکینم بال ندارن حتی! مامان دیگه در این حد تالکین شناس هست. چی گفتی؟ گابریله؟ برو بابا گابریل مامان که به این زشتی نیس...چیز...یعنی زشت نیست اصلا. فرح بخش و دلرباست! حالا چی اصلا دستشه...بالشته؟ ابره؟ ماهه؟ هر چی هست خیلی زشت و دفرمه س! اون بچه بدبختم که احتمالا کویینه، اندوه و درد توی چشماش موج میزنه و مشخصه داره برای بقا زحمت میکشه! به نظرم که کاملا مصداق بارز کودک آزاریه! حسن مامان، به نظرت این مورد شامل معاهده محافظت از کودکان نمیشه؟

اون قرمزه الان سیبه؟ دیگه بیس نقاشی سیبه مرد! تو که یه دونه سییم نمیتونی بکشی با اون دست شکستت، زن گرفتنت چی بود؟ اوه...یادم رفته بود تو منو نگرفتی، من تو رو گرفتم و گرفتارت کردم. ولی مرلین وکیلی گیر خوب دافی افتادیا! چی گفتی؟ داف منو ببینه فرار میکنه؟ دل مامانو شکستی...برو حالشو ببر! نخیر غلط کردی بری حالشو ببری! کجا؟! دیر اومدی نخواه زود برو! چی گفتی؟! قیافه م شبیه املتای عمو حسنه؟ تو مگه املتای حسنو دیدی و خوردی که اینطوری قضاوتش میکنی؟ حسن، دیدی؟ دیدی؟ املتاتو قضاوت کرد! حقش نیست بلاک بشه؟ چی؟ این حسنو نمیگی اون حسنو میگی؟ قیافه خودت شبیه املتاشه مرتیکه تخم مرغی!

برگ سیبشو نگاه! این همه اون مار بلا زده رو علیل کشیدی باز نتونستی اون برگ فلک زده رو یکم درشت تر و رو فرم تر بکشی؟! اون مار مسموم شده انگار...زبونش افتاده بیرون! بدبخت نیششم گیر کرده تو سیب! مادر براش بگرید! داره عذاب میکشه اونجا! یکی بیاد این مار بدبختو خلاص کنه از این زندگی پیزوریش!

باز مرلینو شکر منو و عزیز مامان قابل تشخیصیم...البته بعد چندین بار رد شدن اتوبوس شوالیه از رومون! مامان که قیافه ش هیچ حس خاصی رو منعکس نمیکنه فکر کنم تموم کرده! ولی خوبه، عزیز مامان راضی به نظر میرسه!
مفهوم مخفی ای توی سیب هست؟ چرا ما توشیم واقعا؟! سیبو به عنوان شکم مادر در نظر گرفتی؟ میخواستی این مفهومو توضیح بدی که مامان و عزیز مامان با هم متولد شدن و با هم میمیرن؟ اتحاد و دلبستگیمونو به نمایش گذاشتی؟ اوه تامی!

الستورو خوب کشیدی. آفرین! قیر داغ ندم بخوری یه چیزی میشی. اون چیه پشت سرش؟ عذابشه؟ همه توی این نقاشی در حال عذابن! جنه؟ روحه؟ نگو که سایشه چون باور نمیکنم! تو جنگیر یه سکانسی داشت، مامان دقیقا یکی شبیه اینو دید!

این آخرش انگار بر خلاف بقیه ش خیلی مفهوم داره...الستور به گلدون اشاره کرده، بعد عزرائیل سر رسیده! تهدیدم کردی؟! میخواستی بگی این دفعه بیام سروقت گلدونات بجا پوست تخم مرغ خود تخم مرغو بندازم میکشیم؟! نه چی چیو ایوانه؟!

ای دااااااااد! ای اماااااان! دیدی حسن؟ داره تو روز روشن مامانو تهدید میکنه! تهدید بر خلاف قوانین نبود؟ یه بلاکمون نشه؟


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۹ ۲:۱۸:۱۴
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۹ ۲:۲۰:۴۵
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۹ ۲:۲۳:۳۲
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۹ ۲:۲۴:۴۷
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۹ ۲:۲۷:۴۱
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۹ ۲:۲۸:۵۷
ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۹ ۲:۳۰:۴۸

In mama's heart, you will always be my sweet baby







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.