هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

جوایز لیگالیون کوییدیچ

فراخوان اقلیت‌های جامعه جادویی!


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، ویزنگاموت

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۴:۲۳
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
شـاغـل
پیام: 770
آفلاین
- راست می‌گیا! چرا برگردوندیمت واقعا؟ الان درستش می‌کنیم.

و این تام بود که دوباره در هوا دست به دست به محلی که قبلا از آنجا بلند شده و به محل اولیه برده شده بود، برگردانده شد. درست در این حین، لحظه‌ای به صورت اسلوموشن‌وار در حالی که در دستان زاخاریاس به دستان مرگ سپرده می‌شد، تلفن همراهش را دید که به صورت برعکس از دستان مرگ به دستان زاخاریاس سپرده شد و به مبدا حرکت تام برگشت.

تام در حالی که از درد ناشی از دفعات متعدد برخوردش با سقف تالار، سرش را نگه داشته بود، نگاه عصبی‌ای به هم ‌گروهی‌هایش انداخت.
- مشکل دارین؟ مشکل دارین؟ شما هم گروهین یا دشمنین؟!
- تقصیر ما نیست که تام! به قول آقای کوئلیو، حتما این گوشی قسمتی از افسانه شخصیت نیست که بهش نمی‌رسی.
- یعنی چی که تلفن همراهم جزو افسانه شخصیم نیست؟ شماها هی منو می‌ندازین بالا بالا که نمی‌رسم به گوشیم خب!

هافلی‌ها چهره‌ای عرفانی و معصومانه به خود گرفتند.

- ببین تام، ما فقط دست تقدیریم! تقدیر اینو خواسته که این گوشی از مسیر زندگیت جدا بشه و راه خودشو طی کنه. بلاخره این تلفن همراه هم نیاز داره مستقل باشه... می‌خوای تا کی همراهیت کنه؟
- نظرتون چیه بیخیال حرفای آقای کوئلیو بشین و دوباره منو بالا بالا نندازین و فقط گوشیو به دستم برسونین تا بتونم با آقای لوله‌کش صحبت کنم؟

زاخاریاس نگاهی به صفحه نمایشگر گوشی انداخت.
- به نظر می‌رسه خود گوشی هم تمایلی به همراه تام بودن نداره! ببینید حتی آنتنشم قطع شد.


تصویر کوچک شده
In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۰:۲۳
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 577
آفلاین
هافلپافی‌ها تام رو که از ترس مخاطبینش اون سر تالار قرار داشت، روی دست‌هاشون بلند می‌کنن و دست به دست ردش می‌کنن تا به زاخاریاس برسه. هافلپافی‌ها اصلا هم نامردی نمی‌کنن و تو مسیر هر از گاهی تام رو به هوا پرتاب می‌کنن یا ادای اینو در میارن که تام نزدیک بود از دستشون بیفته.

تام که وضعیت رو ناجور می‌دید، بالاخره دادش به هوا می‌ره.
- دوستان، عزیزان، اینقد با من بازی بازی نکنین. باور کنین من هرچه زودتر به اون گوشی برسم بهتـ... آخ...

برخورد کله‌ی تام با سقف تالار برای لحظه‌ای وقفه تو حرفاش پیش میاره. اما تام با وجود شاخی که رو سرش سبز شده بود تسلیم نمی‌شه و با قدرت ادامه می‌ده:
- بهتره! چون خودتون زودتر از این آبا خلاص می‌شین!

هافلپافی‌ها با شنیدن آخرین جمله‌ی تام متوقف می‌شن که همین باعث می‌شه تام سقوط آزادی رو تجربه کنه و با مخ تو آب فرود بیاد. هافلپافی‌ها "اوپس"گویان سریع تامو از زیر آب جمع می‌کنن.
- حالا می‌گی چی کار کنیم پس؟

تام که هم‌چون موش آب‌کشیده شده بود، با قیافه‌ای مظلوم جواب می‌ده:
- چرا منو با این هیکل رعنا منتقل می‌کنین تا برسم به گوشی؟ خب گوشیِ سبک رو دست به دست رد کنین تا برسه به من.

هافلپافی‌ها همزمان "آهان"‌ای می‌گن و سری به نشانه تایید تکون می‌دن.
- زودتر می‌گفتی خب!

بنابراین هافلپافی‌ها دوباره تام رو بلند کرده و ابتدا دست به دست برش می‌گردونن به نقطه‌ای که برای اولین بار بلندش کرده بودن و بعد، گوشی رو دست به دست می‌کنن تا برسه به تامی که اونور تالار قرار داشت. تام با دیدن گوشی که هر لحظه بهش نزدیک‌تر شد در دل می‌گه:
- شما که منو تا نصف راه برده بودین، دیگه چرا برم گردوندین سرجام؟ فقط کافی بود گوشیو رد کنین بیاد.



🦅 Only Raven 🦅



پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۳۹:۳۰
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 157
آفلاین
- الو ممد لوله کش؟
- نه اوا آقا شما دیگه کی هستین؟ گوشی عشقم دست شما چیکار میکنه؟
- شرمنده اشتباه گرفتم. بریم بعدی.
- برادران لوله کش به جز ناصرشون؟
- مرتیکه بی ادب مگه خودت ناموس نداری به خواهر ملت متلک میندازی؟
- نه آقا اشتباه شده من...
- میام خودم پیدات میکنم اشتباهو نشونت میدم.
- بی اعصاب قطع کرد. تام حداقل میخوای خیانت کنی درست و اصولی بکن حداقل پدر برادر نداشته باشه بیان سراغمون.
-آخه قیافه خودشو باید میدیدی عجب خانومی.
- برو بعدی آقا من شنا بلد نیستم. وایساده واسه دخترای ملت نظر میده.
- اوکی. ساقی. عه این یکی لوله کش نداره تهش نیست.
- نه نه برو بعدی اونو بیخیال.
- کریم لوله. بگیرم اینو؟
- آره گمونم اون امنه.
- الو کریم لوله؟
-لوله ننته باباته هفت جدته من شرارم باز یادت رفت؟
- نه خانوم این گوشی گم شده اسم شما توش بود گفتم شاید با این صاحب احمقش آشنایید. روز شما خوش.
-برو بعدی دیگه.
- بابا دیگه تا هفت جدمو اینا جلو چشمم اوردن بذار یه نفسی تازه کنم. هوف خیلی خب بریم بعدی.
زاخاریاس با کلی ترس از فوهش هایی که قرار بود دوباره نسارش شود به صفحه مخاطبان تام، لعن و نفرینی فرستاد. با این اخلاق مفسدانه اش که وقت همه را گرفته.
بووووق...بووووق...
-الو؟
-الو خواجه حافظ لوله کش؟
- آقا خوبین شما؟ من شهینم. اون حافظم آخرین بار بیچاره شاعر بود لوله کش کیه؟
- اه اینم نیست.
تق.
- الو محمود لوله کش؟
- بله خودمم بفرمایید؟
- عهههه بلاخره خودشه. ببین من تا همینجاشو یاد گرفتم بیا گوشیو بگیر خودت بگو.


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۷/۶ ۱۸:۲۹:۱۷

تصویر کوچک شده

S.O.S



پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ جمعه ۶ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، ویزنگاموت

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۴:۲۳
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
شـاغـل
پیام: 770
آفلاین
خلاصه:

در اثر دسته گل سدریک، شیرهای آب تالار هافلپاف ترکیدن و تالار دچار آب گرفتگی شده. تام ریدل (پدر) به عنوان ارشد گروه به اتفاق سایر هافلپافی‌ها دارن سعی می‌کنن این مشکلو حل کنن. اونا به عنوان اولین راه‌حل، بعد از توضیحات تام در مورد چگونگی کار تلفن همراه تصمیم گرفتن از طریقش به لوله‌کش زنگ بزنن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- تموم نشد؟
- نه تام، ولی این دست آخره دیگه! حاجی این تیم ما خوب کاور نمی‌کنن... یه پدر تسترالم کمپ کرده هی فرت و فرت مارو اسنایپ می‌کنه!

تام دیگر آمار تعداد دفعاتی که طی دو ساعت اخیر جمله "این دست آخره دیگه" را شنیده بود، از دستش در رفته بود. با اخم، نگاه سرزنش‌گرانه‌ای به زاخاریاس انداخت.
- به نظرم دیگه یواش یواش کرال پشت رو تمرین کنین... همین الانم آب رسیده تا کمرمون!
ـ ای بابا تا نوبت بازی به ما رسید غرغرا شروع شد. خیلی خب... الان شماره رو می‌گیرم. برم تو دفتر تلفن گوشیت... آها... اصغر آقا لوله‌کش؟
- نه نه... چیز... اون سیسیلیاست! از ترس مروپ اینطوری سیوش کردم. ببین لوله‌کش زیاده کلا تو اون دفتر تلفن، بعضیاشو خودمم فراموش کردم که کدوم به کدومن! برا همین ناچاریم یکی یکی زنگ بزنیم ببینیم لوله‌کش واقعی کدومشونه!
- چشم بانو مروپ روشن! داداش، حداقل می‌خوای پنهان کاری کنی از اسامی سایر اصنافم کمک بگیر... ناموسا همه مخاطبینت لوله‌کشن!

به نظر می‌رسید که هافلی‌ها برای یافتن شماره لوله‌کش، مسیری طولانی را در بین مخاطبین تام در پیش داشته باشند.


تصویر کوچک شده
In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۳:۳۱ چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۳۹:۳۰
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 157
آفلاین
تام که دید چالش روبه رویش دارد به مراتب سخت تر میشود تصمیم گرفت با جوابی سرسری از خیر این موضوع بگذرد چراکه ۱۰ مبحث دیگر را باید توضیح میداد تا بخواهد تازه به آنها بفهماند که حال که این کلمه چه معنی ای دارد، به چه کاری می آید. بعد حتما تا آن موقع خودش و هافلپافی هارا سیل با خود به ده تالار آن طرف می برد.

- ببین روندا کار مرلینو که میدونی چیه؟
- پیامبره؟
- دیگه؟
- یه مرگخواره پیر؟
- نه یکم به قبلی نزدیک تر.
- به ریش و پیژامش قسم میخوریم.
- نزدیک شدی.
- خب تام بگو دیگه بیست سوالی راه انداختی؟
- نه میخواستم خودتون به نتیجه برسین. ولی گمونم الان وقتش نیست. اهم همون که میخواین مرلین شفا بده یا بدادمون برسه یه همچین چیزیه برای ماگلا. یه سازمانی که وقتی ماگلا تو بد بختی گیر میکنن از قبل با اون سازمان قرار داد میبندن تا اگر در آینده بلایی آسمونی یا زمینی رو سرشون خراب شد کم تر نگران مخارج جبرانش باشن. هرچند از قبل اون سازمان حسابی تیغشون زده.
- چه چیزای جالبی دارن ماگلا.
- بله اگر دیگه سوالی نیست بریم سر مبحث جذاب خودمون. خب تا اینجا متوجه شدید تلفن یه وسیله شخصیه که تو جیب جا میشه و همه جا میتونین با خودتون ببرین.
-حالا به چه درد میخوره؟
- سوال خوبی بود جواب خوبی هم داره. کاربردش مثل جغد های شماها میمونه ولی با سرعت و دقت و امکانات بیشتر.
- خب چرا به جای تلفن زدن جغد نفرستیم؟
- اولا که استفاده از جغد پیش ماگلا مرسوم نیست. بنابراین بیچاره لوله کش با دیدنش ممکنه حسابی شوکه بشه. دوما تا بخواین بنویسین و بفرستین و جوابش برگرده تالارمونو آب برده.
- هوم یعنی همین الان همزمان که تلفن بزنی اون جوابو میده؟
- دقیقا!
- شگفتا! چجوری همچین چیزی ممکنه؟ ماگلا کی انقدر پیشرفت کردن؟
- به عنوان یه ماگل موافقم. منم از این سرعت عجیب پیشرفت حیرت زدم.
- خب زود باش دیگه چرا مارو نگاه میکنی زنگ نمیزنی بده خودمون بزنیم.
- مگه بلدین؟
- گفتی ماهم یادگرفتیم دیگه.

تام ریدل که با شک و تردید به آنها خیره نگاه میکرد تردید داشت به این سرعت متوجه حرف هایش شده باشند. از این اعتماد به نفس ناگهانی در آنها کمی جا خورد و فکر کرد یعنی امکان دارد کور سوی امیدی که میخواست را بلاخره در آنها ببیند؟ یعنی بلاخره حرف های او را فهمیده اند؟


تصویر کوچک شده

S.O.S



پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳

رزالین دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۶ دوشنبه ۶ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۷:۰۴ پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳
از وسایل گلدوزیم و گلام فاصله بگیر.
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 107
آفلاین
تام با دیدن هافلپافی ها که تا لحظه ای قبل قاطی آدم حسابش نمی کردند چه برسد به جادوگر و اکنون مانند شاگردانی حرف گوش کن به او زل زده بودند و از چشمان تک تکشان می شد فهمید میل شدید به فهمیدن در تمام وجودشان موج می زند حسابی تسترال کیف شده بود. بنابراین گلویش را با صدایی که باعث شد پرندگانی که در صد کیلومتری پرواز می کردند ناسزاگویان بگریزند صاف کرد و چنان ژستی گرفت که به نظر می رسید یک هنرپیشه ماگل معروف است و چندین و چند دوربین دارند از او فیلم برداری می کنند و زیر پایش هم به جای سیل آب، فرشی گرانقیمت گسترده اند و به جای این که به ستون آویزان شده باشد، موقرانه روی یک صندلی نرم و شیک نشسته و پاهایش را روی هم انداخته. تلفن همراهش را از جیبش در آورد و مانند بازیگران تبلیغات تلوزیونی ماگل به آن اشاره کرد.
- خب دوستان عزیز، اسم این تلفن همراهه.
- آقا اجازه؟ تلفن همراه یعنی این که می تونه حرف بزنه و راه بره و خلاصه همدم و همراهمون باشه؟

بی خبری هافلپافی ها جدی تر از چیزی بود که تام فکر می کرد.
- نه. یعنی این که تو جیب جا می شه و می تونی با خودت همه جا ببریش

این بار کسی سوالی نکرد و چهره هیچ کس هم شبیه به کودک دو ساله ای که برایش انتراگال را توضیح می دهند نشد. بنابراین تام ادامه داد:
- حالا شماره رو می گیرین. صفر...

قبل از این که تام شماره لوله کش را بگوید، رزالین وسط حرفش پرید.
- از کی؟
- از کی دات کام... چیز ببخشید اشتباه شد نیاز نیست از کسی بگیرین خانم، من شماره رو حفظم.

توجه روندا به مسئله مهم تری جلب شده بود.
- ازکی دات کام چیه؟کیه؟کجاست؟


اگر تمام جهان نیز تو را گناهکار بدانند، تا زمانی که وجدان خودت تأییدت کند، تو بدون دوست نمی مانی.
جین ایر


پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۷:۲۷ دوشنبه ۲ مهر ۱۴۰۳

ریونکلاو، محفل ققنوس، مرگخواران

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۰ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۰:۲۳
از اعماق خیالات 🦄🌈
گروه:
هیئت مدیره
جـادوگـر
مرگخوار
محفل ققنوس
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
ریونکلاو
مدیر دیوان جادوگران
پیام: 577
آفلاین
تام با دیدن چهره‌ی هاج و واج هافلپافی‌ها که همگی مظلومانه بهش زل زده بودن، آهی می‌کشه.
- نیست! درست نیست! اصلا درست نیست! یعنی حتی یه واحد ماگل‌شناسی پاس نکردین شما؟
- نکردیم. نیاز نیست.
- دِ هست خب! حداقل بگین که تلفن می‌دونین چیه؟

هافلپافی‌ها با بهت نگاهی به هم می‌ندازن و وقتی می‌بینن هیچ‌کدومشون هیچ ایده‌ای ندارن که تلفن چی می‌تونه باشه، دوباره سرهاشونو رو به بالا می‌گیرن تا به تام خیره بشن.

تام ناگهان خاطراتی رو به یاد میاره از روزگاری که مروپ شروع به خوندن کتاب‌های علمی تخیلی هری پاتر کرده بود و هر روز فحشا و عقده‌هاش از وقایعی که تو کتاب برای پسرش رخ می‌داد رو، مستقیما روی تام خالی می‌کرد. روزهای تلخی که در تمام زندگی زناشویی تلخی که مروپ تقدیش کرده بود، تلخ‌تر از همیشه بود.

اشک‌های پاک تام که نشون از آسیب‌های روحی و جسمی‌ای که در اون دوران مروپ بهش روا داشته بود، از چشماش جاری می‌شن و به آب‌های زیادی که روی زمین جمع شده بودن می‌پیوندن. هافلپافیا که با اضافه شدن منبع آب جدید احساس خطر کرده بودن، سعی می‌کنن گریه تام رو متوقف کنن.

- حالا غصه نداره تام. تو خودت ماگلی دیگه، یکم از خودت تعریف کن بعدش ما به همه بگیم کلاس ماگل‌شناسی پاس کردیم.

هافلپافیا با حرکات سرشون حرف روندا رو تایید می‌کنن. تام بعد از این که حس می‌کنه به اندازه کافی به حال خودش غصه خورده و اشک ریخته، از همون بالا انگشتشو به حالت اتهام‌آمیزی به سمت هافلپافیا می‌گیره.
- یعنی شما حتی یه ماگل‌زاده هم ندارین که اینا رو به باقیتون توضیح بده؟ من مطمئنم اون ماره جاستینتون رو خشک کرده بود!

هافلپافیا حتی ذره‌ای نمی‌فهمن تام چی داره می‌گه، اما اشاره به مار و خشک کردن براشون تهدید تلقی می‌شه. تام که اینو از چهره‌های هافلپافیا خونده بود، دستپاچه می‌شه و چند سانتی‌متر از ستونی که بهش پناه برده بود به پایین سُر می‌خوره.
- خب چیزه، نگران نباشین. الان خودم براتون توضیح می‌دم تلفن چیه و چطور می‌تونین باهاش به لوله‌کش زنگ بزنین. گوش فرا بدین که راه نجات شما دست منه.



🦅 Only Raven 🦅



پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳

اسلیترین، ویزنگاموت

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۴۴:۲۳
از گیل مامان!
گروه:
اسلیترین
جادوآموخته هاگوارتز
جـادوگـر
شـاغـل
پیام: 770
آفلاین
تام باید تجربه و توانش را در ارشد بودن به اثبات می‌رساند. او مرد روز‌های سخت بود. مرد روزهای بحرانی و آب گرفتگی تالاری! تام آمده بود تا منجی تالار هافلپاف باشد.
- کت و شلوار گوچی گرون قیمتم خیس شد!

جماعت هافلپافی که تا زانو در آب فرو رفته بودند، چشم غره‌ای را نثار تام ریدل کردند.

- ارشد مارو باش!
- بپا غرق نشی!

تام در حالی که می‌لرزید، ستونی را در وسط تالار هافلپاف گرفت و مستقیم از آن بالا رفت.
- اگر الان غرق می‌شدم، کی پاسخگو فقدان چنین چهره جذاب و تو دل برویی از میون بشر بود؟ هان؟ تازه از اون بدتر اینه که دیه‌مم می‌دادن به مروپ بجای سیسیلیا!

رزالین اخمی کرد.
- جناب ارشد، خیر سرت الان باید بجای بالای ستون، این پایین مدیریت بحران کنی! مرد گنده خجالتم نمی‌کشه عین گربه از آب می‌ترسه!

پدر لرد سیاه، عینک دودی‌اش را بر چشم زد.
- ترس؟ کدوم ترس؟! من فقط نگران کت و شلوارمم می‌دونین؟ تازه، سنیوریتا منو دست‌کم گرفتیا! من از همین بالای ستونم قادر به مدیریت و حل بحرانم. به عنوان اولین قدمی هم که می‌خوام برای حل این بحران بردارم... "زنگ بزنین" به لوله‌کش!

هافلپافی‌ها نمی‌دانستند که کجای این قدم را قرار است تام بردارد ولی سعی کردند بدون هیچ‌گونه حرکتی در میان استخر کوچک تالار هافلپاف منتظر بمانند.

- پس چرا همتون بی‌حرکت زل زدین بهم؟!
- خودت گفتی زنگ بزنیم... وایسادیم تو آب داریم زنگ می‌زنیم دیگه! فقط اون زاخار فرعی زیاد داره حرکت می‌کنه؛ ممکنه خوب زنگ نزنه!
- آخه مگه آهنین شما که می‌خواین زنگ بزنین؟!

به نظر می‌آمد که تام، ابتدا باید معانی واژه‌هایی مانند "زنگ زدن" و "لوله‌کش" را برای جادوگران بی‌اطلاع از دنیای مشنگی رو به‌ رویش روشن کند.


تصویر کوچک شده
In mama's heart, you will always be my sweet baby


پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳

مدیر هاگوارتز

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۲۲:۳۷:۳۴
از هاگوارتز
گروه:
جـادوگـر
هیئت مدیره
مدیر هاگوارتز
شـاغـل
جادوآموخته هاگوارتز
پیام: 553
آفلاین
در حالی که اعضای گروه هافلپاف در اطراف حمام به دنبال راه حلی برای جلوگیری از سیل بودند، ناگهان سایه‌ای مرموز در حال نزدیک شدن به آنها دیده شد. سایه به آرامی نزدیک می‌شد و قدم‌های سنگینش با صدایی محکم بر زمین برخورد می‌کرد. این سایه که از دور چیزی شبیه به مردی با اندامی بلند و استوار بود، به تدریج واضح‌تر شد. نور کم اتاق، تنها تکه‌هایی از چهره‌اش را روشن می‌کرد، و هر قدمش باعث می‌شد تا دلهره در دل اعضا بیشتر شود. دامبلدور با شجاعت کمی قدم برداشت و گفت:

- روشنایی می‌تواند در تاریک‌ترین مکان‌ها یافت شود، اگر تنها به یاد داشته باشیم که روشنی را روشن‌تر کنیم.

درست پس از شنیدن این جمله، ناگهان تام ریدل از سایه‌ها پدیدار شد. با چهره‌ای گیج به دامبلدور نگاه کرد، در تلاش برای درک معنای آنچه گفته شده بود. او دقایقی را در سکوت سپری کرد، سپس با نگاهی متفکرانه به دامبلدور خیره شد و در نهایت از تلاش برای فهمیدن جمله دست کشید. با یک لبخند مطمئن، قدم به جلو گذاشت و خودش را معرفی کرد:

- تام ریدل هستم.

وقتی نام تام ریدل از زبانش بیرون آمد، اعضای محفل گروه هافلپاف با شتاب چوب‌دستی‌های‌شان را به سمت او نشانه رفتند، آماده برای دفاع از خود. اما تام، که متوجه تنش در نگاه‌های مشکوک آنها شده بود، با خونسردی کامل و صدایی آرام گفت:

- شاید بهتر باشه اینجوری خودمو معرفی کنم، تام ریدل خوشتیپ‌تر هستم، مدل جهانی برند‌های میلان و پاریس و نیو‌یورک، معروف به تام ریدل پدر، معروف‌تر به جاسوس ماگل‌ها در گروه اسلیترین و به تازگی معروف به ارشد جدید گروه هافلپاف.

تام با نگاهی عمیق به وضعیت آشفته حمام عمومی هافلپاف، سعی کرد آرامش خود را حفظ کند. او می‌خواست به همگروهی‌های جدیدش نشان دهد که ارشدی قابل اتکا و بدون ترس است. به عنوان یک ماگل، ممکن بود تجربه‌ای در حل چنین مشکلاتی داشته باشد، اما تام یک ماگل معمولی نبود. او در عوالم جادوگری نیز سابقه داشت و باید میان این دو جهان تعادل برقرار می‌کرد. با این حال، او خود را برای بررسی بیشتر موقعیت آماده کرد، تصمیم گرفته بود که به هر ترتیب ممکن، حمام را به حالت اولیه برگرداند، حتی اگر لازم باشد از ترفندهای ماگلی خود استفاده کند.


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده




پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
پیام زده شده در: ۱۱:۲۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۳

هافلپاف، مرگخواران

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۱ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۳۹:۳۰
از عمارت ریدل ها
گروه:
جـادوگـر
جادوآموخته هاگوارتز
هافلپاف
مرگخوار
شـاغـل
پیام: 157
آفلاین
خلاصه: سدریک توی حموم هافلپاف، دسته گلی به آب میده و باعث میشه همه ی شیرهای آب بترکن و از هفت جهت آب بیرون بزنه. هافلی ها برای حل مشکل دور هم جمع میشن. سدریک، روندا و جعفر که خیس آب شدن صداشون مثل موش نازک شده و از طرفی نیوت و پاتریشیا برای گرفتن کمک سراغ دامبلدور میرن. در حالیکه روندا زمین خورده و اخرین وصیت هاشو میکنه صدایی توجه همه رو به خودش جلب میکنه.

.....................


- میتونیم از گوسفند جعفر برای جلوگیری از سیل استفاده کنیم.
- پروفسور! احترامتون واجب ولی گوسفندای من حرمت دارن نه لذت. بعد هم این پشمایی که میبینین همش تزئینیه، کارایی چندانی نداره.
- بع راست میگع ما قدرت جذبمونم کمه، خودمونم حتی یوقتا نم میدیم.
- فرزندان روشنی منظورم پشماشون نبود.
- پروفسور؟
درحالیکه همه هاج و واج به یکدیگر نگاه میکردند، جعفر از ترس گوسفند هایش را پشت سرش مخفی میکرد.
- پروفسور چشتو درویش کن. یجور داری گوسفندامو نگاه میکنی که دارن پشم ریزی زودتر از موعد میکنن.
- جعفر باباجان یکیشونو بذاری جلو سوراخا، موقتا از سیل نجات پیدا میکنیم.
- خب بعدش چی؟ این تا چند ساعت دیگه یا پاش خشک میشه یا هوس چریدن میکنه میذاره میره، منم حریفش نمیشم. اون وقت مسئولیتشو کی به عهده میگیره؟
- راست میگه، پروفسور میشه یکم زیر سازانه تر مشکل سیل رو حل کنید؟ من نمیخوام یهو نصفه شب از فشار زیاد آب، لوله ها بترکه و گوسفند جعفر پرت شه روم. خواب زده میشم.
- خب پس نظر تو چیه سدریک؟ از این زیر سازانه تر چیکار میشه کرد؟


ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۵/۲۵ ۱۲:۵۲:۰۲
ویرایش شده توسط تام ریدل در تاریخ ۱۴۰۳/۵/۲۵ ۱۳:۲۴:۰۲

تصویر کوچک شده

S.O.S








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.