تام که دید چالش روبه رویش دارد به مراتب سخت تر میشود تصمیم گرفت با جوابی سرسری از خیر این موضوع بگذرد چراکه ۱۰ مبحث دیگر را باید توضیح میداد تا بخواهد تازه به آنها بفهماند که حال که این کلمه چه معنی ای دارد، به چه کاری می آید. بعد حتما تا آن موقع خودش و هافلپافی هارا سیل با خود به ده تالار آن طرف می برد.
- ببین روندا کار مرلینو که میدونی چیه؟
- پیامبره؟
- دیگه؟
- یه مرگخواره پیر؟
- نه یکم به قبلی نزدیک تر.
- به ریش و پیژامش قسم میخوریم.
- نزدیک شدی.
- خب تام بگو دیگه بیست سوالی راه انداختی؟
- نه میخواستم خودتون به نتیجه برسین. ولی گمونم الان وقتش نیست.
اهم همون که میخواین مرلین شفا بده یا بدادمون برسه یه همچین چیزیه برای ماگلا. یه سازمانی که وقتی ماگلا تو بد بختی گیر میکنن از قبل با اون سازمان قرار داد میبندن تا اگر در آینده بلایی آسمونی یا زمینی رو سرشون خراب شد کم تر نگران مخارج جبرانش باشن.
هرچند از قبل اون سازمان حسابی تیغشون زده.- چه چیزای جالبی دارن ماگلا.
- بله اگر دیگه سوالی نیست بریم سر مبحث جذاب خودمون. خب تا اینجا متوجه شدید تلفن یه وسیله شخصیه که تو جیب جا میشه و همه جا میتونین با خودتون ببرین.
-حالا به چه درد میخوره؟
- سوال خوبی بود جواب خوبی هم داره. کاربردش مثل جغد های شماها میمونه ولی با سرعت و دقت و امکانات بیشتر.
- خب چرا به جای تلفن زدن جغد نفرستیم؟
- اولا که استفاده از جغد پیش ماگلا مرسوم نیست. بنابراین بیچاره لوله کش با دیدنش ممکنه حسابی شوکه بشه. دوما تا بخواین بنویسین و بفرستین و جوابش برگرده تالارمونو آب برده.
- هوم یعنی همین الان همزمان که تلفن بزنی اون جوابو میده؟
- دقیقا!
- شگفتا! چجوری همچین چیزی ممکنه؟ ماگلا کی انقدر پیشرفت کردن؟
- به عنوان یه ماگل موافقم. منم از این سرعت عجیب پیشرفت حیرت زدم.
- خب زود باش دیگه چرا مارو نگاه میکنی زنگ نمیزنی بده خودمون بزنیم.
- مگه بلدین؟
- گفتی ماهم یادگرفتیم دیگه.
تام ریدل که با شک و تردید به آنها خیره نگاه میکرد تردید داشت به این سرعت متوجه حرف هایش شده باشند. از این اعتماد به نفس ناگهانی در آنها کمی جا خورد و فکر کرد یعنی امکان دارد کور سوی امیدی که میخواست را بلاخره در آنها ببیند؟ یعنی بلاخره حرف های او را فهمیده اند؟