wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: شنبه 10 آبان 1404 16:50
تاریخ عضویت: 1399/06/24
تولد نقش: 1399/06/25
آخرین ورود: دیروز ساعت 18:22
از: تارتاروس
پست‌ها: 317
آفلاین
همه به همدیگه نگاه کردند تا اگر کسی احیانا به تام لایک نشون داده و این نقشه رو خوب جلوه داده، له و لورده کنن.
خود تام هم به نویسنده قبلی خیره شد که شبیه آناستازیای مناطق محروم بود و بعد با تکان دادن سرش ادامه داد.
-اشکال نداره. هیر وی گو اگین. آقا این گوشیو روشن کنید ببینم حرف حسابش چیه؟ آیا واقعا خدای آب و لوله است یا فقط لوله ها دارن از طریق اون حرف میزنن؟! خب کی میخواد اول امتحان کنه؟
-من امتحان میکنم ریدل جوان.

این را نیکلاس فلامل گفت و از آب بیرون آمد و روی چهارپایه کوچکش نشست. گوشی رو تحویل گرفت و حسابی برانداز کرد.
-از اینا نداشتیم. اما خب سعی خودمو میکنم.

نیکلاس یه کابل شارژ ظاهر کرد و شروع کرد با اون کابل، پایین گوشی رو قلقلک دادن.
-هی هی هی..وای نکن.
-هه هه هه.
-هار هار هار... اخ نکن بهت میگم.
-هه هه هه.
-هااهااها...ااااااایــــــــــــــــــــــــــــــــ.
- اخ ببخشید.

نیکلاس با حواس پرتی کابل رو داخل گوشی فرو کرده بود. گوشی سرخ شد و شروع به شارژ شدن کرد. اما نیکلاس سریع کابل رو بیرون کشید.

-آیییی. گیر عجب وحشی هایی افتادم ها. لوله ها حملــــه!!!

فشار آب زیاد شد و از توی تک تک لوله ها آب فوران کرد و هافلی ها که به زور خود را نگه داشته بودند، را در آب چپه کرد. هافلپافی ها سریع یک اتاق دیگر عقب نشینی کردند و در را بستند.

نیکلاس گوشی رو به نفر بعدی داد.
-بیاین شما امتحان کنین. شاید با شما راه بیاد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تصویر تغییر اندازه داده شدهتصویر تغییر اندازه داده شدهتصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: چهارشنبه 3 اردیبهشت 1404 12:43
تاریخ عضویت: 1403/11/27
تولد نقش: 1403/11/30
آخرین ورود: امروز ساعت 01:56
از: هر جا که بخوام!
پست‌ها: 513
مدیر کل جادوگران، بانکدار گرینگوتز، استاد هاگوارتز
آفلاین
لوله‌های آب چشم و دهن نداشتن، دست و پا هم نداشتن. اما حالتی که به خودشون گرفته بودن به طرز عجیبی وایب اینو می‌داد که دست به کمر با چشمانی خشمگین و پاهایی آماده برای خیز برداشتن، لشگری برای حمله با رهبری گوشی تشکیل دادن.

زاخاریاس با دستپاچگی دستاشو رو شقیقه‌هاش می‌ذاره تا عمیقا تو فکر بره. اما هرچی فکر می‌کنه و به سلولای مغزیش دستور می‌ده تا خاطره مورد نظرو پیدا کنن، نمی‌کنن! پس با ناامیدی دست از گشت و گذار تو مغزش برمی‌داره تا به جاش مغز هم‌گروهیاش رو کنکاش کنه.
- کسی یادش میاد چطوری آب همه جا رو برداشت؟

ملت هافلپافی که جرات نداشتن از جاشون تکون بخورن تا مبادا لشگر لوله‌های آب حمله‌ای رو آغاز کنه، آروم جواب می‌دن:
- خب که چی؟ الان وقت این حرفاس؟ تو لحظه زندگی کن مرد!
- نگاشون کن آخه! یجوری بهمون زل زدن انگار ما خرابشون کردیم.

با شنیدن کلمه "خراب" نگاه همگان به صورت خودکار به سمت تام می‌چرخه. تام که سنگینی نگاه حضار بر روی خودش رو حس کرده بود، سعی می‌کنه خونسردی خودشو حفظ کنه.
- نیمه پر لیوان رو ببینین نوادگان با پشتکار هلگا! ما الان تولید یه فرمانده به اسم گوشی کردیم که کنترل همه لوله‌ها رو برعهده داره!

تام اولش انتظار نداشت ایده‌ی ناگهانیِ به این بکری به ذهنش برسه، ولی حالا که دیده بود ناخودآگاه ایده تپلی از جیبش در آورده، با اعتماد به نفس یک قدم به جلو می‌ذاره.
- کافیه مخ گوشیو بزنیم و بیاریمش سمت خودمون تا دستور بده همه لوله‌ها برگردن سرجاشون و تالارامون دوباره خشک و زرد بشه.

هافلپافیا آماده بودن تا یقه تام رو بگیرن و از سر در تالار آویزونش کنن، اما ایده‌ای که داده بود واقعا هم بیراه نبود و اتفاقا خیلیم خوب به نظر میومد!
فقط مشکل این بود که گوشی خیلی شبیه کسایی که بخواد به حرفشون گوش بده نبود. آخه می‌دونین... همین چند پست پیش cpuش رو ازش گرفته بودن. حق داره واقعا.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
🦅 Only Raven 🦅
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: پنجشنبه 23 اسفند 1403 21:25
تاریخ عضویت: 1399/09/24
تولد نقش: 1399/09/28
آخرین ورود: جمعه 23 آبان 1404 17:36
از: دست این آدما!
پست‌ها: 380
قاضی آزکابان
آفلاین
همه در حالی که پاهاشون توی آب شلپ شولوپ می‌کرد، از حموم خارج شدن و در رو محکم پشت سرشون بستن. همونطور که هیبرنیوس دستگیره رو به سمت خودشون می‌کشید، فلیسیتی رفت تا از آشپزخونه هافل چندتا قابلمه و آبکش بیاره تا به عنوان کلاهخود ازش استفاده کنن و مثل تام چیزی تو سرشون نخوره.

- مامی جان چه غلطی داشتی می‌کردی شما آخه؟

تام سرش رو مالید و با شرمندگی به هلگا نگاه کرد.
- من کاری نکردم... تازه خیلیم محترمانه با مادَرِ بُرد رفتار کردم که.

زیاد از حرف تام نگذشته بود که در حمام با فشار آب منهدم شد و کل تالار هافلپاف رو آب برداشت.

- من قل قل دارم قل غرق قل قل قل قل!
- بچسبین به ستون!

در حالی که همه مشغول غرق شدن یا نجات دادن خودشون بودن، هلگا روی یه تخته چوبی شناور بود و سعی داشت کسی رو بالا بکشه.
- نیک! دستمو ول نکن!

نیکلاس با این که سن و سالی ازش گذشته بود، ولی همچنان ساید دراماتیک خودش رو حفظ کرده بود و با لحنی نمایشی گفت:
- نه مامی هلگا. خودت رو نجات بده.

و بعد خودش رو رها کرد. البته که آب نهایتا تا زیر چونه‌ش می‌رسید و اتفاق خاصی براش نیفتاد.
صدای تشویق از سمت حموم، توجه هردوشون رو که پوکر فیس به هم نگاه می‌کردن جلب کرد.

- عجب انسان‌های با استعدادی. تحت تاثیر قرار گرفتم.

از داخل حموم و با موج آب، گوشی تام سوار بر تشت پلاستیکی بیرون اومده بود و پشت سرش هم لوله‌های آب که انگار زنده شده بودن و گوش به فرمان گوشی بودن، روی آب می‌خزیدن. و هیچ کدوم به نظر خوشحال نمی‌اومدن.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط آلنیس اورموند در 1403/12/23 21:41:24

Together we do whatever it takes
We're in this pack for life
We're wolves
We own the night!


Hell is empty
And all the devils are here

William Shakespeare
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: پنجشنبه 23 اسفند 1403 20:32
تاریخ عضویت: 1403/11/10
تولد نقش: 1403/11/12
آخرین ورود: دیروز ساعت 15:20
از: گوی پیشگویی!
پست‌ها: 217
فرماندار جامعه جادوگری، استاد هاگوارتز
آفلاین
با جدا شدن CPU، انگار جون مادربرد هم باهاش کنده شد. یه لحظه سکوت سنگینی تو تالار برقرار شد. صدای چیک‌چیک قطره‌های آب که از سقف می‌چکید، تنها چیزی بود که شنیده می‌شد.

هیبرنیوس با حالتی که انگار صحنه‌ی قتل یکی از بستگان نزدیکش رو دیده باشه، خشکش زده بود.
ارنی با دستپاچگی گفت:
- این... این عادیه؟

تام، با جدیتی مثال‌زدنی، CPU رو مثل سیبی که تازه چیده باشه بالا گرفت و گفت:
- بله. این مرحله‌ی آفت‌زدایی بود. مرحله بعدی بازسازیه!

تام با یه سنجاق قفلی و یه نی پلاستیکی که معلوم نبود از کجا آورده، شروع کرد به عملیات "بازسازی".
در کسری از ثانیه سیم‌های گوشی مثل اسپاگتی از هم وا رفتن. اونم با وسواس خاصی داشت به هم می‌پیچوندشون و زیر لب چیزایی زمزمه می‌کرد که بقیه فکر می‌کردن طلسم بود، ولی احتمالاً فحش بود.

ناگهان، گوشی یه جرقه‌ی تازه زد و از توش صدای «بوق... بوق...» اومد.
همه هاج و واج نگاه کردن. زاخاریاس با هیجان گفت:
- زنگ خورد! خودش زنگ خورد!
تام لبخند فاتحانه‌ای زد و گفت:
- دیدین گفتم؟

بعد آروم گوشی رو برداشت و گفت:
- الو؟
اما اون طرف خط فقط یه صدای عجیب و غریب بود. یه چیزی بین ناله‌ی لوله‌های فرسوده و صدای گراز زخمی.
زاخاریاس پچ‌پچ کرد:
- فکر کنم خود لوله‌ها دارن زنگ می‌زنن!
ناگهان آب با فشار بیشتری فوران کرد و یکی از شیرها به شکل کاملاً نامعقول شروع کرد به چرخیدن دور خودش.
ارنی با وحشت داد زد:
-این دیگه چیه؟!
تام با خونسردی گفت:
- این؟ این... جزئی از نقشه‌ست. همه چی تحت کنترلـ...
هنوز جمله‌ی تام درست و حسابی تموم نشده بود که شیر چرخ‌زن بعد از سه دور کامل، کنده شد و به سمت سقف پرتاب شد. سقف ترک برداشت. یه تیکه ازش هم افتاد روی سر تام.
همه عقب رفتن. تام نفس عمیقی کشید و گفت:
- نگران نباشید بلاخره پیش میاد. فقط همین بود. دیگه اتفاقی...

بــــــــــــــوم!

این صدای شیر دوم بود که کنده شد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
تویی که داری این پیام رو میخونی... برات مرگی دردناک پیشگویی میکنم! مرگی با سوراخ شدن انگشتت با دوک... نه چیزه... با اولین چیزی که بهش دست میزنی!
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: پنجشنبه 23 اسفند 1403 19:05
تاریخ عضویت: 1399/09/24
تولد نقش: 1399/09/28
آخرین ورود: جمعه 23 آبان 1404 17:36
از: دست این آدما!
پست‌ها: 380
قاضی آزکابان
آفلاین
با سنگینی نگاه هافلیا رو تام، عرق سردی رو پیشونیش نشست. ولی با خودش فکر کرد وقتی که کار با ظرافتی مثل باغبونی رو تونسته انجام بده، کارای دیگه در برابرش هیچی نیستن! اون با دست خالی تونسته کاری کنه خشک‌ترین گیاها هم گل و میوه بدن! دوتا تیکه فلزی که دیگه این حرفا رو نداشت.

با همین فکرها و دلخوشیا، لبخند کجی روی صورتش نقش بست و خودش رو توی حلقه هافلیا جا کرد. مادربرد رو مقابلش گذاشت و با دقت بهش خیره شد.

- تام می‌دونی که با نگاه کردن نمی‌تونی درستش کنی دیگه؟

تام بادی به غبغبش انداخت و دست هیبرنیوس که جلوش دراز شده بود تا مادربرد رو برداره رو پست زد.
- پس احترام مادَرِ بُرد کجا رفته؟ باید با احترام و ملایمت باهاشون برخورد کنی که یه وقت قهر نکنن!

هیبرنیوس نمی‌تونست تشخیص بده که تام داره دستش می‌ندازه یا جدیه. ولی چهره تام خیلی مصمم به نظر می‌رسید.

تام بعد از چند ثانیه خیره شدن به برد گوشی، بالاخره اون رو برداشت تا از زوایای دیگه هم بررسی‌ش کنه. و تموم این مدت داشت با خودش تجزیه و تحلیل می‌کرد:
- اینم مثل یه باغچه می‌مونه دیگه... اگه اینا گلاش باشن، این خطا هم ریشه‌ها ان که گل و گیاها رو به خاک وصل می‌کنن... بعدم این باید بچرخه که جلوی میوه دادن اون درخته رو نگیره... اونجا هم باید آفت‌کشی بشه و... اوه اوه عجب علف هرز گنده‌ای!

تام همونطور که جمله آخر رو توی ذهنش گفت، cpu گوشی رو جدا کرد و همون جا بود که مادر و خواهر مادربرد رو جلوی چشماش آورد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!

Together we do whatever it takes
We're in this pack for life
We're wolves
We own the night!


Hell is empty
And all the devils are here

William Shakespeare
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: جمعه 10 اسفند 1403 12:49
تاریخ عضویت: 1397/11/04
تولد نقش: 1397/12/14
آخرین ورود: یکشنبه 2 شهریور 1404 21:49
از: سیرازو
پست‌ها: 441
آفلاین
تام در حال دور شدن از حمام بود.
- دنبالم نیاین! قرار نیست نظرم رو عوض کنم.

هیچ صدای پایی غیر از صدای پای خودش نبود.
- اصرار نکنین! هیچ‌جوره امکان نداره که برگردم.

غیر از صدای خودش، صدای دیگری به گوش نمی‌رسید.

تام برگشت تا دلیل سکوت هافلپافی ها را بپرسد ولی کسی را ندید.
- چه زود فراموش شدم. اون از وضعیت ازدواج اینم از وضعیت ارشد گروه بودن. اگه گل و گیاهام نبودن هیچ دلخوشی‌ای نداشتم. ولی خب اشکال نداره. من برای توجه ارشد گروه نشدم. بزرگی می‌کنم و برمی‌گردم تا بهشون کمک کنم.

تام دوباره به سمت حمام هافلپاف حرکت کرد. در حمام را باز کرد و جماعت هافلپافی را دید که دور هیبرنیوس مالکولم جمع شده بودند.

- وای آقای تال! تو فوق‌العاده‌ای! از کجا یاد گرفتی که این چیزا رو درست کنی؟
- آقای تال اگه تورو نداشتیم چیکار می‌کردیم؟
- واقعا خوشحالم ارشدی تالاری که ساختم تویی مامی جان!

تام با شنیدن این حرف‌ها حسادتش گل کرد. یعنی چه که الان همه دارند از مالکولم تعریف می‌کنند. در تالار هافلپاف چیزی به نام "نو که میاد به بازار، کهنه می‌شه دل آزار" نداریم. برای همین سینه‌اش را بالا گرفت و با اعتماد به نفس به سمت اعضای گروه هافلپاف رفت.

- این قسمت یکی از مهم‌ترین قسمت هاشه بچه‌ها!
- آفرین دقیقا!

همه به سمت تام که داشت الکی سرش را به منظور اینکه "من خیلی بلدم" تکان می‌داد، برگشتند.

- تو هم بلدی تام؟
- بلد؟ من خوراکم حلیم کاری مادر برده!
- منظورت لحیم کاریه دیگه تام؟

تام جوری رفتار کرد که انگار حرف هیبرنیوس را نشنیده.
- اینو بده به من تا کارو در بیارم.

تام مادر برد گوشی را از هیبرنیوس گرفت. هیچ ایده‌ای نداشت که باید چه کار کند ولی این را خوب می‌دانست که باید هرکاری می‌تواند بکند تا دوباره ارشد محبوب تالار هافلپاف شود.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: یکشنبه 5 اسفند 1403 22:19
تاریخ عضویت: 1403/11/11
تولد نقش: 1403/11/12
آخرین ورود: دیروز ساعت 16:45
از: سیرک عجایب
پست‌ها: 125
رئیس مجمع ویزنگاموت، ارشد هافلپاف، رئیس کسبه دیاگون، استاد هاگوارتز
آفلاین
خلاصه: در اثر دسته گل سدریک، شیرهای آب تالار هافلپاف ترکیدن و تالار دچار آب گرفتگی شده. تام ریدل (پدر) به عنوان ارشد گروه به اتفاق سایر هافلپافی‌ها دارن سعی می‌کنن این مشکلو حل کنن. تام گوشیشو میده به زاخاریاس تا به لوله کش زنگ بزنه، اما چون همه دخترا رو لوله کش سیو کرده بود، پیدا کردنِ لوله کش واقعی سخت میشه. آخرشم وقتی یه واقعیشو پیدا میکنن، انقد این دست و اون دست می‌کنن که آنتن قطع میشه.


- دیدین چیشد؟ الان چیکار کنیم؟

همان لحظه، زاخاریاس گوشی را در دستش تکان می‌دهد تا شاید آنتن گوشی درست شود، اما ناگهان در این بین، جعبه‌ی مستطیلی شکل از دستش سُر خورده و روی زمین می‌افتد. ناگهان دود از گوش و حلق و بینیِ گوشی بالا می‌رود.

-... فکر کنم افتاد تو آب!
- من دیگه باهاتون حرفی ندارم! اصلا بذارین تالارو آب ببره. نه کمکتون می‌کنم، نه هیچی.

و تام بدون هیچ حرف دیگری، پشتش را به هم گروهی هایش می‌کند و تالار را ترک می‌کند.

- الان چیکار کنیم؟
- بریم دنبال تام یا دنبال لوله کش؟
- معلومه که باید بریم دنبال نام

هلگا درحالیکه دامنش را بالا گرفته بود تا به آب برخورد نکند، مقابل هافلی ها ایستاد. او گوشی تام را از زمین برداشته بود و آب را از سر و رویش پاک میکرد.

- در حالت عادی اینو می‌گفتم، اما الان دیگه باید تام و لوله کش و همه رو فراموش کنین! اول بیاین این گوشیو درست کنیم... یه فرمولی یاد گرفتم برا این لوله ها. انگار یه گوگل دارن که باید اونجا سرجی چیزی کنیم ببینیم چجوری میشه لوله ها رو درست کرد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: جمعه 6 مهر 1403 18:32
تاریخ عضویت: 1397/05/27
تولد نقش: 1398/04/17
آخرین ورود: امروز ساعت 01:53
از: گیل مامان!
پست‌ها: 864
آفلاین
- راست می‌گیا! چرا برگردوندیمت واقعا؟ الان درستش می‌کنیم.

و این تام بود که دوباره در هوا دست به دست به محلی که قبلا از آنجا بلند شده و به محل اولیه برده شده بود، برگردانده شد. درست در این حین، لحظه‌ای به صورت اسلوموشن‌وار در حالی که در دستان زاخاریاس به دستان مرگ سپرده می‌شد، تلفن همراهش را دید که به صورت برعکس از دستان مرگ به دستان زاخاریاس سپرده شد و به مبدا حرکت تام برگشت.

تام در حالی که از درد ناشی از دفعات متعدد برخوردش با سقف تالار، سرش را نگه داشته بود، نگاه عصبی‌ای به هم ‌گروهی‌هایش انداخت.
- مشکل دارین؟ مشکل دارین؟ شما هم گروهین یا دشمنین؟!
- تقصیر ما نیست که تام! به قول آقای کوئلیو، حتما این گوشی قسمتی از افسانه شخصیت نیست که بهش نمی‌رسی.
- یعنی چی که تلفن همراهم جزو افسانه شخصیم نیست؟ شماها هی منو می‌ندازین بالا بالا که نمی‌رسم به گوشیم خب!

هافلی‌ها چهره‌ای عرفانی و معصومانه به خود گرفتند.

- ببین تام، ما فقط دست تقدیریم! تقدیر اینو خواسته که این گوشی از مسیر زندگیت جدا بشه و راه خودشو طی کنه. بلاخره این تلفن همراه هم نیاز داره مستقل باشه... می‌خوای تا کی همراهیت کنه؟
- نظرتون چیه بیخیال حرفای آقای کوئلیو بشین و دوباره منو بالا بالا نندازین و فقط گوشیو به دستم برسونین تا بتونم با آقای لوله‌کش صحبت کنم؟

زاخاریاس نگاهی به صفحه نمایشگر گوشی انداخت.
- به نظر می‌رسه خود گوشی هم تمایلی به همراه تام بودن نداره! ببینید حتی آنتنشم قطع شد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: جمعه 6 مهر 1403 17:06
تاریخ عضویت: 1403/01/23
تولد نقش: 1403/01/24
آخرین ورود: چهارشنبه 9 مهر 1404 17:59
از: اعماق خیالات 🦄🌈
پست‌ها: 640
آفلاین
هافلپافی‌ها تام رو که از ترس مخاطبینش اون سر تالار قرار داشت، روی دست‌هاشون بلند می‌کنن و دست به دست ردش می‌کنن تا به زاخاریاس برسه. هافلپافی‌ها اصلا هم نامردی نمی‌کنن و تو مسیر هر از گاهی تام رو به هوا پرتاب می‌کنن یا ادای اینو در میارن که تام نزدیک بود از دستشون بیفته.

تام که وضعیت رو ناجور می‌دید، بالاخره دادش به هوا می‌ره.
- دوستان، عزیزان، اینقد با من بازی بازی نکنین. باور کنین من هرچه زودتر به اون گوشی برسم بهتـ... آخ...

برخورد کله‌ی تام با سقف تالار برای لحظه‌ای وقفه تو حرفاش پیش میاره. اما تام با وجود شاخی که رو سرش سبز شده بود تسلیم نمی‌شه و با قدرت ادامه می‌ده:
- بهتره! چون خودتون زودتر از این آبا خلاص می‌شین!

هافلپافی‌ها با شنیدن آخرین جمله‌ی تام متوقف می‌شن که همین باعث می‌شه تام سقوط آزادی رو تجربه کنه و با مخ تو آب فرود بیاد. هافلپافی‌ها "اوپس"گویان سریع تامو از زیر آب جمع می‌کنن.
- حالا می‌گی چی کار کنیم پس؟

تام که هم‌چون موش آب‌کشیده شده بود، با قیافه‌ای مظلوم جواب می‌ده:
- چرا منو با این هیکل رعنا منتقل می‌کنین تا برسم به گوشی؟ خب گوشیِ سبک رو دست به دست رد کنین تا برسه به من.

هافلپافی‌ها همزمان "آهان"‌ای می‌گن و سری به نشانه تایید تکون می‌دن.
- زودتر می‌گفتی خب!

بنابراین هافلپافی‌ها دوباره تام رو بلند کرده و ابتدا دست به دست برش می‌گردونن به نقطه‌ای که برای اولین بار بلندش کرده بودن و بعد، گوشی رو دست به دست می‌کنن تا برسه به تامی که اونور تالار قرار داشت. تام با دیدن گوشی که هر لحظه بهش نزدیک‌تر شد در دل می‌گه:
- شما که منو تا نصف راه برده بودین، دیگه چرا برم گردوندین سرجام؟ فقط کافی بود گوشیو رد کنین بیاد.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
🦅 Only Raven 🦅
بزرگ شدم!
پاسخ به: حمام عمومی هافلپاف
ارسال شده در: جمعه 6 مهر 1403 16:30
تاریخ عضویت: 1403/01/28
تولد نقش: 1403/01/29
آخرین ورود: دیروز ساعت 23:06
از: عمارت ریدل ها
پست‌ها: 221
آفلاین
- الو ممد لوله کش؟
- نه اوا آقا شما دیگه کی هستین؟ گوشی عشقم دست شما چیکار میکنه؟
- شرمنده اشتباه گرفتم. بریم بعدی.
- برادران لوله کش به جز ناصرشون؟
- مرتیکه بی ادب مگه خودت ناموس نداری به خواهر ملت متلک میندازی؟
- نه آقا اشتباه شده من...
- میام خودم پیدات میکنم اشتباهو نشونت میدم.
- بی اعصاب قطع کرد. تام حداقل میخوای خیانت کنی درست و اصولی بکن حداقل پدر برادر نداشته باشه بیان سراغمون.
-آخه قیافه خودشو باید میدیدی عجب خانومی.
- برو بعدی آقا من شنا بلد نیستم. وایساده واسه دخترای ملت نظر میده.
- اوکی. ساقی. عه این یکی لوله کش نداره تهش نیست.
- نه نه برو بعدی اونو بیخیال.
- کریم لوله. بگیرم اینو؟
- آره گمونم اون امنه.
- الو کریم لوله؟
-لوله ننته باباته هفت جدته من شرارم باز یادت رفت؟
- نه خانوم این گوشی گم شده اسم شما توش بود گفتم شاید با این صاحب احمقش آشنایید. روز شما خوش.
-برو بعدی دیگه.
- بابا دیگه تا هفت جدمو اینا جلو چشمم اوردن بذار یه نفسی تازه کنم. هوف خیلی خب بریم بعدی.
زاخاریاس با کلی ترس از فوهش هایی که قرار بود دوباره نسارش شود به صفحه مخاطبان تام، لعن و نفرینی فرستاد. با این اخلاق مفسدانه اش که وقت همه را گرفته.
بووووق...بووووق...
-الو؟
-الو خواجه حافظ لوله کش؟
- آقا خوبین شما؟ من شهینم. اون حافظم آخرین بار بیچاره شاعر بود لوله کش کیه؟
- اه اینم نیست.
تق.
- الو محمود لوله کش؟
- بله خودمم بفرمایید؟
- عهههه بلاخره خودشه. ببین من تا همینجاشو یاد گرفتم بیا گوشیو بگیر خودت بگو.

افرادی که لایک کردند

اولین لایک را ثبت کن!
ویرایش شده توسط تام ریدل در 1403/7/6 18:29:17
S.O.S

Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟