پاسخ به: صد و يك راه براي ذله كردن همدیگه! (ریونکلاو)
ارسال شده در: یکشنبه 8 مهر 1403 17:47
تاریخ عضویت: 1402/11/28
تولد نقش: 1402/12/01
آخرین ورود: امروز ساعت 12:19
از: هاگزمید
خلاصه:ریونی ها فوق العاده گرسنه هستند اما اجازه استفاده از جادو را ندارند و باید صرفا از طریق مشنگی خودشان را سیر کنند. در این راستا ابتدا پیشنهاد سرقت از گرینگوتز توسط "لاکهارت" داده می شود اما مورد موافقت قرار نمیگیرد و در نهایت با ابتکار عمل ناظرشون "دیزی" تصمیم میگیرن از آشپزخانه هاگوارتز دزدی کنند. در آنجا در حالی که دست و پای "شیلا" و "بردلی" به یکدیگر پیچ و تاب خورده است، "اما ونیتی" مانند منجی سر میرسد و پیشنهاد میکند تا راهکار اصلی را به آن ها ارائه دهد: تظاهر به کارشناسی بهداشت.
اما این ایده هم عقیم می ماند و در میان سر و صدا و عصبانیت "روونا" آن ها نه غذایی در آشپزخانه پیدا میکنند و نه جن خانگی ای. در میان "بردلی" مجددا پیشنهاد اولیه اش برای اعدام "لاکهارت" و پاک کردن صورت مساله را ارائه می کند اما به خیار انگاشته می شود.
خلاصه، گرسنگی به ریونی ها غلبه میکند و تصمیم میگیرند که "اما ونیتی" را بخورند! آن ها به او ادویه میزنند و با همکاری خودش! آماده خوردنش میشوند که در نهایت میفهمند گول خورده اند و او روحی بیش نیست. "اما ونیتی" غیب می شود و در این میان جن های خانگی به آشپزخانه باز می گردند...-----
جن های خانگی از روزی که همنوعانشان در گرینگوتز ترفیع گرفته بودند دچار اعتماد به نفس مضاعف شده بودند و دیگر روحیه شکست پذیری در مواجهه با جدوگران نداشتند، بنابراین با ملاقه و قابلمه و گوشکوب و اخم های در هم کشیده و عصبانیت به سمت ریونی ها حرکت کردند و سر دسته شان که در واقع سر آشپزشان بود و طبیعتا کوتاه قد نیز بود جلو آمد و با ملاقه از پایین به زیرچانه گابریل که اولین نفر از ریونی ها بود زد و گفت:
_ ای دانش آموزان دزد نابکار! میخواستید غذا بدزدید؟

گابریل:
_ آقا اجازه؟ نخیر! ما میخواستیم دور هم جمع شیم و با Paint نقاشی بکشیم! اینقده خوبه!

جن خانگی سرآشپز:
_ فک کردی بچه ریونی خیلی باهوشی؟ دروغ میگی؟ میدونی من کیم؟ به من میگن شِف شَگی!

روونا و دیزی که از برخورد شِف شَگی ناراحت شده بودند جلو پریدند و گفتند:
_ هووووووی! با همگروه ما درست صحبت کنا!

شِف شَگی که دیگر از عصبانیت عَنان از کَف داده بود، با خروشی جنگی فریاد زد:
_ جن های خانگی! همرزمان دلاور! ملاقه و قابلمه را بکشید و به این دزدان حمله...
در این میان، بردلی، بیخودی و با صدای بلند:
_ سیب زَمِنی ... خیــــــــــار ... گوووووووجه ... پتاسیم ... بادمجــــــان!

ریونی ها، جن های خانگی و شِف شَگی با تعجب از حالت جنگی درآمدند و به بردلی نگاه کردند. اما آیا او چه در سر داشت؟ خواهید فهمید...