ادامه خاطرات سالازار اسلیترین : تاریکی که زنده ماند! (ادامه بخش چهارم) بخش پنجم: تاریکی که زنده ماند در اعماق هاگوارتز، جایی که کمتر کسی جرئت ورود به آن را داشت، تالار اسرار با ابهت و ترسناکی همیشگیاش قرار داشت. دیوارهای سنگی و قدیمی تالار با نقشهای باستانی پوشیده شده بود و ستونهای عظیمی که از زمین تا سقف کشیده شده بودند، در تاریکی فرو رفته بودند. صدای قطرات آب که از سقف به زمین میچکید، سکوت مرگبار تالار را میشکست.
گریندل والد و مروپ گانت، دو جادوگر قدرتمند و متحد سالازار اسلیترین، بعد از مطالعه خاطرات سالازار و مشاهده نبرد باسیلیسک و هری پاتر، در میان سایهها به آرامی پیش میرفتند. هر دو از عظمت و جادوی سیاه این مکان باخبر بودند و میدانستند که قدم به قدم نزدیکتر شدن به هدفشان، آنها را به تحقق بازگشت سالازار نزدیکتر میکند. مروپ، با موهای بلند و تیره و چشمانی که از عزم و ارادهای قوی حکایت داشت، دستهایش را در اطراف ستونهای قدیمی تالار حرکت میداد و احساس میکرد که جادوی سیاه سالازار در همهجا نفوذ کرده است. گریندل والد با صدای آرام و مقتدرانه گفت:
- مروپ، همه چیز آماده است. باید با دقت عمل کنیم. هیچ اشتباهی نباید رخ دهد.
مروپ سرش را تکان داد و با نگاهی مصمم پاسخ داد:
- نگران نباش، گلرت. ما اینجا هستیم تا سالازار را بازگردانیم و جهان جادوگری را به شکوه و عظمت واقعیاش برگردانیم.
آنها به آرامی به سمت مرکز تالار اسرار، جایی که مجسمهی عظیم سالازار اسلیترین قرار داشت، پیش رفتند. مجسمه با چشمانی سنگی و نافذ، به نظر میرسید که همه چیز را میبیند و بر اعمال آنها نظارت میکند. گریندل والد و مروپ مقابل مجسمه ایستادند و سپس با هم شروع به تلاوت جملاتی از طلسمی باستانی کردند که برای بازگرداندن سالازار اسلیترین به کار میرفت.
مروپ با صدای آرام و متین گفت:
- به نام خونت، به نام جادویت، به این دنیا بازگرد، سالازار اسلیترین.
گریندل والد جامی طلایی را از کیفش بیرون آورد و ادامه داد:
- به نام وفاداری ما به تو، به نام قدرتی که از تو گرفتهایم، به این دنیا بازگرد.
ناگهان هوا تغییر کرد و انرژی غریبی در تالار پخش شد. باد سردی از گوشههای تالار وزید و نور سبز رنگی از دل مجسمه به بیرون تابید. مروپ و گریندل والد به مجسمه نزدیک شدند و جام طلایی را در پای آن گذاشتند. گریندل والد چاقویی نقرهای و براق را از جیبش بیرون آورد و با دقت به سمت مروپ رفت. مروپ بدون هیچ تردیدی دستش را به جلو دراز کرد و گریندل والد چاقو را بر روی دست او کشید. قطرات خون قرمز روشن به آرامی در جام چکیدند و سپس گریندل والد همان کار را با دست خود انجام داد. خون هر دو جادوگر درون جام مخلوط شد و نوری سبز و درخشان از آن بیرون زد.
با صدای بلند و مصمم، مروپ گفت: "سالازار اسلیترین، جد بزرگ، به این دنیا بازگرد. ما تو را فرا میخوانیم تا قدرت و جلالت را به جهان جادوگری بازگردانی."
ناگهان، نوری سبز و قدرتمند از جام بیرون زد و به آسمان تالار پخش شد. هالهای از انرژی قدرتمند در اطراف مجسمه شکل گرفت و به تدریج شکل انسانی به خود گرفت. گریندل والد و مروپ با احترام و حیرت به این صحنه نگاه میکردند. پیش روی آنها، سالازار اسلیترین با تمام عظمت و شکوهش ظاهر شد. چهرهای سرد و مصمم داشت، با چشمانی که درخشش خطرناکی داشتند. او به آرامی به اطراف نگاه کرد و سپس لبخندی شیطانی زد. مروپ با اشک در چشمانش به جلو رفت و گفت:
- پدربزرگ، ما سالها منتظر این لحظه بودهایم. جهان جادوگری نیازمند راهنمایی و قدرت شما است.
گریندل والد نیز به او پیوست و افزود:
-سالازار اسلیترین بزرگ، با بازگشت تو، ما میتوانیم دنیای جادوگری را از ناپاکان پاک کنیم و عظمت واقعیمان را بازگردانیم.
سالازار با نگاهی عمیق به آنها گفت:
- نخست باید پیروان بیشتری جذب کنیم. وقت آن است که جادوگران اصیل را بازگردانیم و دنیای جادوگری را از ناپاکان پاک کنیم."
هر دو جادوگر با هیجان و اراده گفتند:
- ما همراه تو خواهیم بود. تا آخرین نفس برای هدفمان خواهیم جنگید.
- پس بیایید شروع کنیم.
دنیا باید بداند که سالازار اسلیترین بازگشته و جادوگران اصیل به قدرت بازمیگردند، جهان از آن ماست!