سوژه دوئل رکسان خالی، آریانای وقت نشناس، تاتسویای اوس ساما:
بازرسی خصمانه!توضیح: شما بازرس وزارتخونه شدین. برای بازرسی به جایی فرستاده می شین که مدیر/مسئول یا صاحبش کسیه که باهاش دشمنی دارین یا به هر دلیلی ازش خوشتون نمیاد.
الان وقت انتقامه و هی می خوایین از اون مکان ایراد الکی بگیرین و تعطیل یا جریمه اش کنین.
توضیح بدین اون مکان کجاست...کی اداره اش می کنه...کاراش درست و قانونی هستن یا نه و شما موفق می شین یا نه.
سوژه رو لازم نیست حتما در مورد شخصیت خودتون بنویسین.
برای ارسال پست در
باشگاه دوئل، دو هفته ( تا دوازده شب پنجشنبه 18 مهر) فرصت دارید.
جان سالم به در ببرید!
.............................
نتیجه دوئل رودولف لسترنج و ابیگییییل نیکولا:امتیازهای داور اول:
رودولف لسترنج: 27.5 امتیاز - ابیگییییل نیکولا: 26 امتیاز
امتیازهای داور دوم:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز - ابیگییییل نیکولا: 25.5 امتیاز
امتیازهای داور سوم:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز - ابیگییییل نیکولا:26 امتیاز
امتیازهای نهایی:
رودولف لسترنج: 27 امتیاز - ابیگییییل نیکولا: 26 امتیاز
برنده دوئل:
رودولف لسترنج!..................
-برای آخرین بار بهت می گم...میای سرجات یا روش برخوردمو عوض کنم؟
-روش برخوردتو عوض کن ببینم می خوای چیکار کنی!
بدن عصبانی شد...سر، تصمیم گرفت شانه هایش را بالا بیندازد؛ ولی شانه روی بدن بود.
با وجود این، سر سلاح قدرتمندی داشت.
-مغزت هنوز توی منه. دستور می دم شونه هاتو بالا بندازی.
-مغزم هر جا می خواد باشه...با هیچی به شونه هام وصل نیست. در نتیجه، دستورت دریافت نشد!
-تو اصلا با چی داری حرف می زنی؟ دهنم که روی منه...
بدن جواب نداد. پشتش را به سر کرد و سرگرم بریدن طناب ها شد.
-هی هی...مواظب باش...داری دستامو زخمی می کنی.
-دستای خودمن! اگه می تونی جلومو بگیر.
بدن رودولف، خیلی زود فهمید که سرش زیاد قابل مذاکره نیست. باید فکر دیگری می کرد. ولی سخت بود.
فکر کردن بدون مغز، کار سختی هست. برای همین فکر نکرد...عمل کرد!
چند دقیقه بعد، چند جادوگر سیاه و خشن دور میزی نشسته بودند. در صدر میز، بدن بدون سر رودولف نشسته بود که کت و شلواری شیک و تمیز به تن داشت و حتی کراوات هم زده بود که هر چه بیشتر، قانع کننده به نظر برسد. گرچه چون گردنی در کار نبود، مجبور شده بود کراوات را با سنجاق قفلی به یقه کتش وصل کند.
-خب آقایون...اینطور که فهمیدم کار شما فقط با مغزه...منم که کار زیادی با مغزم ندارم. الان می خوام باهاتون معامله کنم. بذارین من برم...منم لوتون نمی دم!
یکی از "آقایون" وانمود کرد که در حال فکر کردن است...
-خب...گفتی معامله...این وسط چی به ما می رسه؟ اگه دفنت کنیم هم نمی تونی لومون بدی.
بدن رودولف آرزو کرد که کاش سرش آنجا بود و به او کمک می کرد.
-مغز ندارم...ولی هیکل متناسب و عضلات جذابم در خدمت شماست!

می تونم براتون سر ساحره بیارم. یعنی ساحره ها رو بیارم. سرشون مال شما...
آقایون چپ چپ به رودولف نگریستند!
-نمی بینم...ولی حس می کنم! در مورد من چه فکری کردین؟

بقیه شون هم مال شما. برای شروع هم نیکولا رو میارم. ابیگل نیکولا!