هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰:۱۰ جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

سالازار اسلیترین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ سه شنبه ۸ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۹:۰۴
از تالار اسرار
گروه:
ایفای نقش
ناظر انجمن
اسلیترین
کاربران عضو
پیام: 268
آنلاین
معرفی شخصیت سالازار اسلیترین:

گروه:

گذشته:

سالازار اسلیترین یکی از چهار بنیان‌گذار مدرسه جادوگری هاگوارتز است که نقش مهمی در تاریخ جادویی دارد. وی به همراه گودریک گریفیندور، رونا ریونکلاو و هلگا هافلپاف مدرسه هاگوارتز را تأسیس کرد. هر کدام از این بنیان‌گذاران ویژگی‌ها و ارزش‌های خاص خود را در هاگوارتز به ارمغان آوردند و سالازار اسلیترین نیز از این قاعده مستثنی نبود. وی بنیان‌گذار گروه اسلیترین بود که به تأکیدش بر خون پاک و استعدادهای خاص جادویی معروف بود. او بر این باور بود که فقط کسانی که از خانواده‌های جادوگری با سابقه هستند باید در مدرسه هاگوارتز پذیرفته شوند. این اعتقاد باعث شد که اسلیترین با دیگر بنیان‌گذاران مدرسه، به‌ویژه گودریک گریفیندور، اختلاف پیدا کند. این اختلاف نظر باعث شد که اسلیترین در نهایت مدرسه هاگوارتز را ترک کند.

از دیگر ویژگی‌های بارز سالازار اسلیترین می‌توان به زیرکی و قدرت در جادوی سیاه اشاره کرد. او به توانایی‌های بی‌نظیرش در جادوی سیاه و توانایی صحبت با مارها شهرت پیدا کرد. این ویژگی‌ها و توانایی‌ها باعث شد که گروه اسلیترین به گروهی مرموز و قدرتمند تبدیل شود. اعضای این گروه به‌طور کلی به زیرکی، بلندپروازی و توانایی‌های خاص جادویی مشهور هستند.

سالازار اسلیترین همچنین تالار اسرار را در هاگوارتز ساخت. او این تالار را به گونه‌ای طراحی کرد که تنها وارثان واقعی او بتوانند به آن دسترسی پیدا کنند. هدف از ساختن این اتاق، محافظت از مدرسه در برابر کسانی بود که به عقیده او نباید در هاگوارتز حضور داشته باشند. تالار اسرار همچنین خانه باسیلیسک، یک مار غول‌پیکر و مرگبار بود که تنها وارثان اسلیترین می‌توانند آن را کنترل کنند.

سالازار اسلیترین نمونه‌ای از یک جادوگر با استعداد و بلندپرواز است که توانست با خلق گروه اسلیترین و اتاق اسرار، نام خود را برای همیشه در تاریخ جادوی هاگوارتز جاودان کند.

حال:

سالازار بعد از شنیدن اهداف بلندپروازانه یکی از نوادگان خود، گلرت گریندل‌والد، به دنیای جادوگری بازگشته تا به او کمک کند که جادوگران را باری دیگر تبدیل به قدرت اول دنیا کند. جادوگران اصیل باید بر کل دنیا، از جمله ماگل‌ها و جادوگران دیگر، حکومت کنند و دلیلی وجود ندارد که جادوگران که برتر از ماگل‌ها هستند، خود را از این دنیا پنهان کرده و از قدرتی که طبیعت به آنها داده برای فتح جهان استفاده نکنند. اگرچه که سالازار سن بالایی دارد و در سایت جادوگران دیگر از مرحله پدر بودن هم گذشته و تبدیل به پدربزرگ شده است، اما همچنان خود را بهترین جادوگر سیاه می‌نامد و بلندپروازی او ذره‌ای کم نشده است. وقت آن رسیده که جادوگران به جایگاه اصلی خود برگردند و زنده شدن دوباره سالازار نشانه‌ای در غریب‌الوقوع بودن این آرزو است.


تایید شد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۴ ۱۵:۰۷:۴۶

بخشی از خاطرات سالازار اسلیترین : تاریکی که زنده ماند!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰:۱۰ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

ساکورا آکاجی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۰:۵۲ دوشنبه ۴ دی ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۱۷:۲۳
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 117
آفلاین
درخواست ویرایش دارم


نام : ساکورا
نام خانوادگی : آکاجی
معنی نام: شکوفه درخت گیلاس (نام ژاپنی است)
تاریخ تولد : 2 ژوئن ۲۰۰5
ملیت : دو رگه ژاپنی آمریکایی
محل تولد : یوکوهاما ، ژاپن
محل سکونت : خانه ای در جایی نا معلوم
تایپ شخصیتی : ENTP / مجادله گر

گروه های چهارگانه هاگوارتز : گریفیندور
رده خونی : دو رگه
پاترونوس : روباه قرمز
چوبدستی : ۱۲ اینچ طول دارد، جنس آن از چوب راش و دارای مغزی از پر ققنوس و انعطاف پذیر است.

جارو: صاعقه2024
نام جغد: بانداژی
وابستگی ها: دانش آموز هاگوارتز و جستجوگر تیم کوییدیچ گریفیندور.
شغل : کاراگاه آژانس کاراگاهی جادویی مستقل.

خصوصیات ظاهری:
موهای قهوه ای تیره و حالت دار تا کمر که همیشه مقداری از آنها معمولا روی صورتش ریخته.
چشم ها همرنگ مو هایش هستند با این تفاوت که حالتی تیره و تاریک دارند.
دست ها از مچ تا ساعد و گردن و قفسه ی سینه باند پیچی شده اند و زیر آنها همیشه می توان دست کم یک زخم التیام نیافته پیدا کرد.

قد کمی بیشتر از متوسط که برای سنش بلند است. لباس هایش معمولا شامل کتی کرمی رنگ تا زیر زانو که زیر آن پیراهن مردانه سفید پوشیده. به جای کروات از گیره ای با سنگ سبز استفاده میکند و شلوار ساده ای به رنگ قوه ای نسبتا روشن به پا دارد.

علاقه مندی ها : گربه ها، کتاب، چاقو ، خودکشی، معما و چرونده های جنایی، بانداژ، امتحان طلسم های جدید.
تنفر: تقریبا هر چیزی که از نظرش به درد نمی خورد، پیشگویی، الکل، سگ.

اخلاق: مرموز، باهوش، شاد و فعال، کرم ریز، باهوش و متظاهر، اهل شوخی در حد عادی.

توانمندی ها: داشتن اطلاعات به دلیل مطالعه و سر و کله زدن با تقریبا تمامی پدیده ها بجز پیشگویی . یادگیری سریع، تند خوان، کوویدیچ ، زندگی کردن، مار زبان.

خصوصیات اخلاقی:
اهل کتاب است و زود عصبانی می شود اما به همان سرعت آرام می شود زیرا نمی خواهد درگیر کاغذ بازی های بیمارستان و کفن و دفن شود هرچند احتمالا فردا صبح آن روز خود را در حالی که قصد پرتاب خود از پنجره به بیرون را دارید پیدا کنید.

علی رقم هوش بالایش معمولا خود را دختری خنگ نشان می دهد تا مسئولیت زیادی به عهده اش نباشد زیرا کم حوصله است.

ساکورا با اینکه اصالتا دو رگه ژاپنی است اما بسیار خوش چهره است گرچه از آن برای اجرای نقشه هایش استفاده چندانی نمی کند مگر کشیدنشان به لبه پرتگاه‌.

افراد زیادی در زندگی او حضور ندارند که شناخت کاملی از شخصیتش داشته باشند اما تا جایی که مشخص است دچار افسدگی شدید است که این را از طریق تلاش هایش برای خودکشی می توان فهمید هرچند به گفته یکی از معدود دوستانش اگر می خواست واقعا بمیرد اکنون مرده بود.

به علت بیماری خواب اکثرا خسته و بی حوصله است ولی با به وحد آمدنش میتوانید وحشت ناک ترین چیز ها را تصور کنید زیرا انرژی بسیار زیادی دارد که نمیدانیم از کجا می آید.

معمولا مشغول آنالیز کردن شخصیت های اطرافش و موقعیت است و دیر اعتماد میکند با این حال همیشه خوش رو است و می توانید انتظار داشته باشید از شما درخواست خودکشی دو نفره کند.


پیشینه:
مادر و پدر ساکورا در ژاپن آشنا شدند، هنگامی که مادر ساکورا برای حل یک پرونده به آنجا رفته بود.

مادرش ساحره و پدرش ماگل بود اما توانایی خاصی داشت و کاراگاه بود و همکاری آنها در پرونده باعث نزدیکی آن دو نفر شد.
پدر ساکورا در گذشته تلاش های زیادی برای خودکشی نا موفق داشت اما با حضور مادر ساکورا و یک دوست نزدیک امیدی برای زندگی یافت. تنها یک سال بعد از ازدواج آن دو ساکورا به دنیا آمد.

تنها چهار سال از زندگی نسبتا شاد آنها گذشته بود که مادر و پدرش درگیر یک پرونده شدند که پایان غم انگیزی برایشان رقم زد. ساکورا شاهد مرگ پدر و مادرش بود و این تاثیر بزرگی بر روحیه اش گذاشت.

او تا یازده سالگی عملا ناپدید شده بود اما درست یک روز پیش از رسیدن نامه هاگوارتز در انگلستان در یک دکه نان فروشی ظاهر شد و هیچ ردی از او در این سال ها پیدا نشد.

او از آن تاریخ به بعد در یک کانتینر رها شده در محل دفن زباله فراموش شده، در منطقه ای دور افتاده زندگی می کند و به ژاپن رفت و آمد دارد.

رابطه خوبی با هر دو جامعه ماگلی و جادویی دارد و از همین سن شاغل است هرچند برای داشتن مدرک مشغول تحصیل در هاگوارتز است و یا شاید به دنبال اطلاعات؟

نام فامیلی اش در زمان ناپدید شدن تغییر پیدا کرده اما اطلاعاتی از فامیلی قبلی اش وجود ندارد. از انجایی که قبر مادر و پدرش در ژاپن است کسی نمیداند فامیلی آنها چه بوده و این به صورت یک راز باقی مانده.

شعار شخصی: گاهی باید زندگی ای که به ما داده میشه رو از دست بدیم تا قدرشو بدونیم. افتخار میدی با هم خودکشی دونفره کنیم؟


انجام شد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۳ ۱۶:۴۰:۲۲
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۳ ۱۶:۴۱:۵۲

It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶:۵۹ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳

گریفیندور

اینجل کراوکر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶:۲۳ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۳:۱۵ دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳
از اتاق سرخ
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
نام و نام خانوادگی:
اینجل کراوکر

چوبدستی:
چوبِ پلاستیک، مغز شیره‌ی درخت افرا، طول ۲۱ سانت

گروه:
گریفیندور

اخلاق و مرزهای اخلاقی:
نداریم

ویژگی‌های ظاهری:
خوشگل، جذاب، قد بلند، رعنا، سیفیت، اصلا اووفف
مدل مو مد روز و خفن
جانورنمای عنکبوت. دارای دو دست زاپاس، برای مواقع نیاز.
راستی... چشماش رو دیدین؟

زندگینامه:
کلا خانوادگی خفن و جذاب و قوی و هنرمندن. ریه‌های قوی و انرژی جسمانی بالا، از ویژگی‌های خانوادگی این عزیزانه. در نتیجه در عرصه‌ی نمایش‌های بسیار خاص تلویزیونی که هنر و انرژی بالایی رو می‌طلبن و پرتنش هستن، فعالیت می‌کنه. از این نمایش‌ها پول خوبی به جیب می‌زنه و حتی برای پز دادن ثروتش، دندون طلاش رو با رئیسش ست کرده، هرچند رئیسش اذیتش می‌کنه و باهاش رفتار بدی داره... اصلا مگه شما قربون صدقه‌ی همون دوستی که همه‌ش پشتش بد میگید، نمیرین؟
حریم خصوصی براش معنی خاصی نداره. تو هر سوراخ سنبه‌ای دست و پا و کله‌ش رو فرو می‌کنه.
چوبدستی بسیار خاصش، سفارشی از طرف رئیسش براش ساخته شده. رئیسش هم عاشق اینه که موقع اجرای انواع طلسم‌های نمایشی سر ست فیلمبرداری، تماشاش کنه.
امّا... اما گول نخورید! اینا همه یه پوششن برای شغل اصلیش. اینجل در اصل یکی از مامورهای بخش نگو و نپرس وزارته که یکی از حساس‌ترین سمت‌ها، بعد از خود وزیره. اینجل هم رفت سراغ یه شغل دوم که هم از توانایی‌های فیزیکیش نهایت بهره رو ببره، هم اگر کسی شغلش رو پرسید، نگه. برد - برد!

شناسه قبلی:
دروئلا روزیه

تایید شد.


ویرایش شده توسط انجل.کراوکر در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲ ۲۳:۰۵:۲۴
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲ ۲۳:۴۱:۲۶


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲:۱۷:۲۵ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳

سیلوی کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲:۰۰ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۰۱:۲۳
از آشیونه کلاغا
گروه:
کاربران عضو
گردانندگان سایت
مترجم
ایفای نقش
ناظر انجمن
پیام: 12
آفلاین
نام: سیلوی
نام خانوادگی: کرو (crow)
نژاد: کلاغ
چوبدستی:شاخه درخت 7 سانتی با مغزی پنیر و ریسه های براق
پاترونوس: پنیر!

ویژگی های ظاهری:
سر و تن و پر و دم های سیاه...اگه گفتید چه سیاهی؟ بله درسته پر کلاغی! لباس های مرتب و آراسته و کلاه گیس های رنگ و وارنگ متنوع!

بیوگرافی:
پدر و مادرش همدیگه رو اتفاقی موقع پنیر دزدی میبینن و عشق در نگاه اول و این صحبتا. چیزی نمیگذره که ازدواج میکنن و مدتی بعد سیلوی به دنیا میاد.سیلوی از همون جوجگی استعداد زیادی از خودش توی همه زمینه ها از جمله آواز های دلنشین, دقت و دید بی نقص,شرارت و دزدی چیز های براق و غیر براق نشون داد(مثل اون باری که به جای پنیر اشتباهی یه تیکه صابون دزدید و خورد فهمید غذای مورد علاقشه). اما اون فقط یه جوجه کلاغ معمولی نبود!
سیلوی یه جوجه کلاغ جادویی بود و چیزی نگذشت که نامه هاگوارتزش اومد و اونجا به تحصیل جادوگری پرداخت و جادوگر ماهری شد و مایه افتخار مامان و باباش و زبانزد فک و فامیل شد.
آرزوی سیلوی اینه که برند صابون سازی خودشو داشته باشه و تور های جهانیش سولد اوت بشن!


تایید شد!


ویرایش شده توسط سیلوی.کرو در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲ ۲:۲۱:۴۱
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۲ ۲:۲۱:۴۷


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۹:۴۰:۴۸ سه شنبه ۱ خرداد ۱۴۰۳

اسلیترین

گلرت گریندلوالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۵۱:۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
مشاور مدیران
اسلیترین
ایفای نقش
پیام: 1314 | خلاصه ها: 1
آفلاین
نام: گلرت گریندلوالد (Gellert Grindlewald)

پدر و مادر: گانتر (خون خالص) و آدالنا (نیمه پری)

تاریخ تولد: تابستان 1882

پاترونوس: ققنوس

جانورنما: -

بوگارت: مرگ

چوبدستی: Elder Wand

گروه هاگوارتز: اخراجی از دورمسترانگ، احتمالا اسلیترین

شغل: یک قدمی وزارت سحر و جادو

ویژگی های ظاهری: موی طلایی، نگاهی نافذ، چشمانی آبی رنگ در صورتی اسکلت‌مانند، قدی متوسط

تایپ شخصیتی: ENTJ

زندگینامه: پیش از آنکه زندگی‌اش به آلبوس دامبلدور گره بخورد، به دلیل تمرین جادوی سیاه (که منجر به مرگ چندین نفر از همکلاسی‌هایش می‌شود) از مدرسه دورمسترانگ اخراج می‌شود. نشان یادگاران مرگ را بر دیوار مدرسه نقش می‌دهد و می‌رود. گلرت به دنبال رسیدن به اوج قدرت و برتری بر ماگل‌ها، با آلبوس دامبلدور هم‌پیمان می‌شود تا یادگاران مرگ را با هم پیدا کنند، اما پس از آنکه خواهر آلبوس در نزاع بین او، آلبوس و آبرفورث جان می‌دهد، ناچار مسیرش از آلبوس دامبلدور جدا می‌شود.
او دست از اهداف والای خود نمی‌کشد و با تصاحب ابرچوبدستی (یکی از یادگاران مرگ)، به قدرت می‌رسد. در دوران اوج خود، دنیا را از شر ماگل‌زاده‌های زیادی خلاص می‌کند. در یک قدمی فرمانروایی بر دنیا، نقطه‌ضعف او (آلبوس دامبلدور) در مقابلش قرار می‌گیرد و نقشه‌هایش را نقش بر آب می‌کند.
روایت شده که او را به زندان نورمنگارد انداخته‌اند و تام ریدل در جستجوی ابرچوبدستی او را به قتل رسانده است. حتی به دروغ گفته‌اند در پایان عمر از کرده‌های خود پشیمان بوده و هدف والای برتری جادوگران را کنار گذاشته است. زهی خیال باطل. جان‌نثاری که به جای او حبس کشید و به دست تام کشته شد هرگز شناسایی نشد و او سال‌های پیری خود را به صورت ناشناس در جایی در ایرلند شمالی زندگی کرد. استعداد ذاتی و تلاش بی‌انتهایش در ساختن چوبدستی به او کمک کرد بدل ابرچوبدستی را بسازد. خبر مرگ دامبلدور شوک بزرگی به او وارد آورد اما او را به هدف خود نزدیک کرد. پیش از آنکه دامبلدور را در گور بخوابانند، ابرچوبدستی بدل را جایگزین ابرچوبدستی اصلی کرد تا به این صورت تام ریدل نتواند هری پاتر را شکست دهد و خیال رسیدن دوباره به قدرت را با خود به گور ببرد. شاهکار دیگر گریندلوالد (که سختی زیادی هم برایش متحمل شد)، دزدیدن سنگ جادوی اسرارآمیز بود که به او کمک می‌کرد اکسیر جوانی بسازد و اجازه دهد دنیای جادوگری سال‌های سال در توهم حذف کامل نمادهای قدرت در جادوی سیاه زندگی کند... اما...
شعار: به هدف والاتر می‌رسیم!

دوباره سلام!
تایید شد و خوش برگشتی.


ویرایش شده توسط مرلین (پیر دانا)old در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱ ۹:۵۳:۱۶
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۳/۱ ۱۱:۲۶:۳۵

زمان ما رسیده است، برادران و خواهران من! دیگر در خفا نخواهیم بود! صدایمان را خواهند شنید و این صدا کرکننده خواهد بود!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳:۳۶ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، مرگخواران

تلما هلمز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۱ جمعه ۱۴ مهر ۱۴۰۲
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۴۹:۳۷
از من دور شو! تو خیلی مشکوکی!
گروه:
ایفای نقش
گریفیندور
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 168
آفلاین
نام: تلما هلمز

پدر و مادر: برایان و سلنا هلمز

تاریخ تولد: -

پاترونوس: -

جانورنما: روباه

بوگارت: تلمایی که خیلی حواس پرته و به هیچ چیز شک نمیکنه و دیگه مرگخوار نیست!

چوبدستی: چوب درخت کاج، هسته موی روباه!

گروه هاگوارتز: گریفیندور

شغل: مرگخواری در حال استفاده از ثروت باباش!

ویژگی های ظاهری: تلما یه زن جوونه، موهای خرمایی کوتاه داره، چشماش قهوه ایه و همیشه یه آرایش ملیح کرده، اکثر اوقات موهاش رو جمع میکنه، لباس هاش بیشتر ساده‌ان و یه گردنبند ظریف نقره هم به گردنش بسته.

تایپ شخصیتی: ENTJ

زندگینامه: تلما یه دختر خیلی کوچیک بود که پدر و مادرش رو از دست داد و با یه روباه نارنجی بزرگ شد. برای همین همیشه مثل یه روباه عمل میکنه. مثلا به همه چیز شک داره و یکم شکاکه. البته، یه ذره بیشتر از یکم... تقریبا خیلی شکاکه! و همیشه به بدترین چیز ممکن فکر و طبق اون برنامه ریزی میکنه. با اینکه این اخلاق هاش خیلی دیکران رو رنج میده، خودش خیلی از رفتاراش خوشش میاد. کل خونوادش به هوش زیادشون معروف بودن و همه هم میگن تلما هم این هوش رو به ارث برده. از پدر و مادرش، فقط یه خنجر جواهر کاری شده، یه عمارت بزرگ و یه گردنبند ظریف نقره براش مونده. البته، ثروت کل خاندان هلمز هم برای اونه!
وقتی ۱۱ سالش شد و رفت هاگوارتز، به گروه گریفیندور افتاد. اونجا دوستای زیادی پیدا کرد. وقتی هم که فارغ التحصیل شد، تصمیم گرفت راه پدر و مادرش رو ادامه بده و به لرد سیاه بپیونده. با اینکه مدت زیادی طول کشید قبولش کنن، اما حالا یکی از مرگخواراست و همه به عنوان شکاک ترین مرگخوار میشناسنش!
از محفلی ها بدش نمیاد ولی از گادفری میدهرست متنفره! به غیر از اون، از هرکی بهتر از خودش بدش میاد.
عاشق رنگ بنفش، ارباب، قهوه، کتاب و شَکه!
به همه مرگخوارا احترام میزاره ولی برای الستور و مروپ ارزش دیگه ای قائله.
همیشه هم روباهش کنارشه.

شعار: من فقط برای اینکه شکاک بودم تا الان زنده موندم!



انجام شد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۹ ۱۲:۳۵:۳۵

از من و روباهم دور شو! من بهت شک دارم!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۲۱:۴۵ چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور

گدلوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۵:۲۴ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۲:۰۵:۵۹
از سر قبرم!
گروه:
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
پیام: 10
آفلاین
نام:

گدلوت

گروه: گریفندور

ویژگی های ظاهری:

قد بلند که همواره با ردای خاکستری همراه می‌شود. ابرو های کمانی به هم پیوسته و ریش بزی کوتاه به چهره استخوانی اش ابهت خاصی می‌دهند، اما امان از زمانی که چشم در چشم هایش می‌شوید، دیگر اندازه ارزنی برایش احترام قائل نیستید.
تمام آن عظمت و عصمت در لحظه ای جایش را به قورباغه ناموزونی می‌دهد که سعی دارد شما را طلسم کند. دستان کشیده و لاغرش به مانند آرواره های ملخ به دور ابرچوبدستی حلقه زده اند تا از هیکل نحیف و لاغرش محافظت کنند. کفش های کهنه و موهای بلندی که می‌تواند رقیب جدی ای برای مرلین باشد نشان از کهولت سن و زوال عقل او می‌دهد.

سرگذشت و ویژگی های اخلاقی:

گدلوت، یا گدلوت عصبانی، کنت گدلوت، کنت قورباغه و یک خروار لقب دیگر، همیشه در حال دشنام دادن و فریادزدن است. البته اگر شما هم یکی از صاحبین ابرچوبدستی بودید ولی در طول تاریخ بخاطر ظاهرتون شناخته می‌شدید احتمالا همینقدر کله عصبی داشتید.

باری به هر جهت، گدلوت یکی از صاحبین ابرچوبدستی به حساب می‌آید که توسط پسرش کشته و طعمه مرگ شد. گدلوت علیرغم خشونتش همواره خودش را جزو جادوگران خادم به سفیدی می‌داند. اصلاً برای همین هم صاحب ابرچوبدستی شد. صاحب قبلی را -که تبهکار بود- در درون شکم یک اسب ماده زنده جا داد و به اعماق رودخانه فرستاد تا اسب بیچاره و جادوگر تبهکار با همدیگر تلف شوند.
گدلوت همچنین یکی از پیشگامان جادوی سیاه بوده است که چندین کتاب هم با همین موضوع نوشته است. از وی به عنوان یکی از توسعه دهندگان اصول و مبانی جادوی سیاه در قرون نخستین جادوگری یاد می‌کنند.
هرچند که از بعد از گذشت صدها سال از آن توانایی حیرت انگیز در جادوگری فقط پای لنگان و دهان پر تفی مانده که دشنام می‎‌دهد.

پ.ن: شناسه های قبلی: رون ویزلی، کنت الاف، مرلین.

تایید شد.
لینک شناسه‌های قبلیت رو هم وارد پروفایلت کردم. لطفا اگه نمی‌خوای بگو تا پاکشون کنم.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۶ ۰:۲۷:۱۶


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴:۳۵ شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

اسلیترین

هاسک پایک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۴:۰۹ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۴:۱۴:۱۸
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
پیام: 7
آفلاین
نام و نام خانوادگی:
هاسک پایک

ویژگی‌های ظاهری:
بعضی آدما هستن از روی قیافه‌شون، نمی‌تونین بفهمین چند سالشونه. هاسکم یکی از اوناست. با موهای قهوه‌ای/خاکستری و چشمای طلایی رنگش واقعا می‌تونه هم ۳۰ ساله به نظر بیاد، هم ۷۰ ساله‌. بستگی داره وقتی می‌بینیدش، روی چه مودی باشه. معمولا بداخلاق و غرغروعه و انگار چشماش دوتا ماهی طلایی مرده‌ن که روی سطح آب شناور موندن‌. صورتشم انگار یخ بسته و زورش میاد یه کلمه جواب کسی رو بده‌‌.

ظاهرش می‌تونست خیلی جدی باشه اگه اون کلاه شعبده‌بازی رو مدام روی سرش نمی‌ذاشت. می‌دونین حقه‌های شعبده‌بازا شاید برای ماگلا جالب باشه ولی توی دنیای جادوگری؟ نهایتا یه دلقک درجه ۳ میشی. ولی خب بذارین صادق باشیم، مسئله‌ حادتر از این حرفاست‌. اگه زیاد بهش دقت کنین - که خوشش نمیاد- گوشای گربه‌ایش رو زیر کلاهش می‌بینین و یه دم نرم گربه‌ای که از زیر کتش میز‌نه بیرون گاهی. چرا؟ میشه گفت حاصل یه وضعیت پیچیده ی ارثیه. :همر:
باطل گفتم، جانورنمای گربه‌س. :دی

ویژگی‌های اخلاقی:
همونطوری که از ظاهرش پیداست، هاسک به شدت غرغرو و ناراضیه‌. ناراضی از چی؟
همه‌چی دوستان. همه‌چی. مشکلاتش از زمانی شروع شد که بزرگان جامعه ی اصیل جادوگری (که زمانی عضوشون بود) به مشکلات خیلی کوچیک و پیش پا افتاده ی هاسک پی بردن. پی بردن وقتایی که کسی بالای سرش نیست، یه بشکه نوشیدنی کره‌ای رو سر می‌کشه تا فراموش کنه.
چیو؟
نوشیدنش رو.
و اینکه مقدار زیادی از زمین‌های خاندانش رو توی شرط‌بندی از دست داده. چیزی که فقط برای شرط‌بندی بیشتر حریصش کرده. چیزی نیست که هاسک سرش شرط‌بندی نکنه و همین باعث شده توی یه چرخه ی بی‌پایان و طاقت‌فرسا از باختن و نوشیدن غرق بشه.

چوبدستی:
چوب تنه ی درخت انگور و موی سبیل گربه

گروه هاگوارتز:
اسلیترین

پاترونوس: -

شناسه قبلی :دی



تایید شد.
لینک دو شناسه قبلیت رو هم وارد پروفایلت کردم. لطفا اگه نمی‌خوای بگو تا پاکشون کنم.


ویرایش شده توسط Husker در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۲ ۱۱:۳۸:۳۷
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۲ ۱۲:۱۸:۲۰


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۴۱:۵۹ شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳

هافلپاف، محفل ققنوس

کدوالادر جعفر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۴:۴۸ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۲۱:۱۳:۱۶
از وسط دشت
گروه:
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
محفل ققنوس
ناظر انجمن
پیام: 113
آفلاین
معرفی نامه به دلیل وقایع رخ داده در این پست و این پست، تغییر می‌کند.

نام خانوادگی و نام: کدوالادر جعفر

رابطه عاطفی: مطلقه

فرزند: خارماکف کدوالادر، سابقا خیرالله کدوالادر

ویژگی های ظاهری: کت و شلواری مشکی و برند به تن که هزاران دست ازش داره و هیچوقت غیر اون چیزی نمیپوشه. درواقع کسی ندیده که بپوشه. صورتی اصلاح شده و عینکی دودی به چشم.

شغل: دهدار دهکده هاگزمید، رئیس مافیا، وکالت، صادر کننده گوشت و لبنیات گوسفندی، کدو، قهوه و سیگار در کل جهان جادویی و غیر جادویی

تایپ: INTJ

چوبدستی: چوب درخت انار با مغز پشم گوسفند. 26 سانتی متر و جمجمه ی گوسفندی نقره ای تعبیه شده در نوکش. انعطاف ناپذیر.

پاترونوس: گوسفند شاخ دار

بوگارت: برگشتن به شغل قبلیش

نقل قول:
زندگینامه:

والا عارضم خدمت شریف انور منور نورانیتون که پدر ما، آقا حمدالله ننهه ماره (ننه مار نه! ننه ما. مادر من!) تو جنگلی میبینه. مادرم تعریف می کرد که اونموقع یسری آدم که کاه گِل بودن یا کاگل بودن؟ ماه گل بودن؟ درست تو یادم نی. خلاصه انداخته بودن اَرُدش.(= افتاده بودن دنبالش.) ایی شل ناموسا میخواستن ننه ماره شکار کنن. مرلین شاهده اگ ننه ما مارم بود نباید ایی کاره میکردن. مگه ننه مَع چیزیه که میخواستین شکارش کنین؟ به هرحال، پدر ما مث شیری نجاتش میده؛ حالا خودش به صدها روش غیر استاندارد بی ناموس میشه بماند!

هِچی. اوموقعا اسم ننه ما فلاور لاوندر بوده. که پدرم طی حرکتی مرلین ناپسندانه اسمشو فارسی میکنه و میزاره گل نساء. یعنی اسم مادرشه میزاره رو مادر مَع. یعنی مادر مَع گل نساءعه مادر پدرمم گل نساءعه. بعد، اونزمان که اطراف دهات ما هاگوارتز ماگوارتزی نبود که پروفسورا مرلین ماره بدن تو مشتمون؛ مادر ما جاهدانه و خودجوش توله های خُدشه به دندون میگیره و جادوگرشون میکنه. به همیی خاطر من و برادرم اکبر بچه مکتبی های جادو هستیم. البته خواهرمون نبود. ننم به خواهرمون میگُ فشفشه. بچه گنأزا اصلنم شیطون نبودا، اتفاقا خیلی دختر خانوم و آروم و مظلومویی بود. ولی مادرم بهش میگف فشفشه. منم نفهمیدم چرا؟

پدر و مادر ما اسم و فامیل ماره بین خودشون تقسیم کردن. فامیلمون، فامیل ننمون باشه و اسمامونو پدرمون بزاره. اسم منو گذاشت جعفر، اسم برادرمو گذاشت اکبر اما تو اسم خواهرم موند. تا اینکه یه جنگی شد. پدر مَع رفت جنگ. برگشت، اسم خواهرمو گذاشت سنگر! دلیلشم این بود که اگه ایی سنگرو نبود، 8 بار مرده بود! آخرشم به قولی که به ننم داده بود عمل نکرد و فامیل مایه گذاشت فامیلو خودش. لَنگو! ما شدیم جعفر لَنگو. جعفر لاوندر کجا؛ جعفر لنگو کجا؟ مَع به پدرم گفتم پدر مَع لنگو چیه؟ تو قبلا که لنگ میزدی بت میگفتن لنگو! نکُ ایی کاره خُد ما. به مَع گف حرف نزن بچه. برو پی بازیت!

آقا خلاصه زندگی ما همیطو به هزار و یک درد و بدبختی گذشت. دختر عاموم، اقدسُ به زور دادن بم. من اونو نگرفتم. او منو گرفت! همیطو گذشت و زد و... مادر ما مریض شد و افتاد گوشه خونه! به مَع وصیت کرده بود بعد ایکه مَع مردم، برین لندن. بابو! مرلین نیاره! وقتی به اقدس گفتم باید بریم لندن یَک شلافه بازی و لولی بازی درآورد. به کتاب مرلین، مرلینمو داد تو مشتام. آخه مادر مَع! مرلینت برا خودت، ایی چه وصیتی بود؟ خلاصه... زمینمو فروختم. گله امو فروختم. کلیه خودمو فروختم. کلیه اقدسو نفروختم، بجاش دو سه تا از دندونای شکستمو که اشتباهی خوردن به دمپایی اقدسو فروختم! زنده اییمو فروختم بار کردم طَرَ لندن.
الان ما تو روستای استمفرودیم. کور عَ دو چشم بشم، اِقع قشنگه که اصلا باباش بسوزه!

راستی... اینم بگم که چی شد فامیلیم شد کدوالادر! رفتم ثبت احوال ایی خارجکیا. گفتم اسم مایه بزنین شناسناممونو بدین. ایی کُچه عو توی همیجا دنیا اومد. به ما اقامت دادن. بعد آقا این یارو به مَع گف وات ایز یور نیم؟ منم که میدونید! انگلیسیم فول! خیلی مسلطم به زبان انگلیسی! زیاد! خارق الانگیز! فهمیدم که میگه شغلت چیه! گفتم آی اَم کدو داریم بالا ده! یدفعه یارو گفت وات؟ گفتم کدو... کدو بالا ده! یدفعه دوتا یس یس کرد و 7 تا شناسنامه داد زیر بغل ما! رفتیم خونه. دیدم تو شناسنامه زده کدوالادر جعفر!


اینا، همه رو گوشه ذهنتون داشته باشین. اما ازین جا به بعدشو دقت کنین. بعد ازینکه طی یسری اتفاقات cursor سیستم حسابدار بیمارستان سنت مانگو توسط گوگل ترنسلیت خورده شد و اشتباها تمام بودجه بیمارستان به حساب جعفر ریخته شد که میتونید همشو اینجا بخونید، جعفر تصمیم گرفت زندگیشو عوض کنه.

اون ابتدا ظاهر خودشو عوض کرد. سپس لشگری از گوسفند های انسان نما ساخت و تشکیلات خودشو راه اندازی کرد. عمارت سیاه و بزرگ خودش رو در بهترین و بالاترین منطقه هاگزمید بنا کرد. او که همیشه آرزو داشت به کار صادرات گوشت و لبنیات گوسفند و کدو مشغول باشه، حالا با پشتوانه ای که داشت تونست به آرزوش برسه و علاوه بر کالاهای ذکر شده، تونست توی صادرات و واردات قهوه و سیگار برگ هم موفق بشه و حالا مافیای همه این کسب و کارها و دهکده ی هاگزمید، زیر دست جعفره.

بودن سیگار و قهوه توی دست و بالش باعث شد که با لذت این دوتا آشنا بشه و همیشه قهوه و سیگار همراهش باشه. جعفر دیگه معتاد به سیگار و قهوه اس! اما یچیز دیگه که با لذتش آشنا شد، خوندن بود. جعفر کلاسای فشرده ای برای سواد آموزی برداشت و کلی کتاب در زمینه موفقیت و روانشناسی خوند. چه جادویی و چه غیر جادویی. اون از تمامی تکنیک های روانشناسی با خبر شد و فهمید پشت پرده ی دنیا و آدما چه خبره. به همین خاطر به بحث و صحبت با آدم هایی با تفکرات جالب هم معتاد شد.

روز به روز به ثروت و اموال جعفر افزوده شد و همونطور که میبینید دیگه حیاطش جا نداره. اون به هنر هم علاقمند شد و سفارش داد تابلوی شام آخر داوینچی رو با حضور اون و افرادش باز آفرینی کنن و همچنین علاقه بسیارش به هنر و حضور وافر هنر های جادویی و غیر جادویی در کشور فرانسه، باعث شد که اون به زبان فرانسه علاقمند و یادگیری زبان فرانسه رو شروع کنه. حالا کلاس های درسش تموم شده و اون به هنر و زبان فرانسه هم معتاد شده.


انجام شد.


ویرایش شده توسط کدوالادر جعفر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۲ ۱:۵۲:۴۸
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۲ ۲:۰۷:۱۶


Lorsque vous sentirez que tout est fini, le reflet du miroir vous montrera le chemin


در آغوش روشنایی پروفسور!



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲:۴۵ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

گریفیندور، محفل ققنوس، مرگخواران

الستور مون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۹:۵۳ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۱:۴۵
از ایستگاه رادیویی
گروه:
گردانندگان سایت
ناظر انجمن
کاربران عضو
گریفیندور
ایفای نقش
مرگخوار
محفل ققنوس
پیام: 139
آفلاین
خیلی خب... وقت تصحیح و گفتن حقیقت در بعضی از موارده. احتمالا می‌پرسید که چرا؟ برای اینکه بعضی وقتا، گفتن حقیقت می‌تونه خیلی ترسناک‌تر یا حتی سرگرم کننده‌تر باشه!

نام و نام خانوادگی: الستور مون

نژاد: نیمه شیطان

ویژگی‌های ظاهری: موهای قرمز و مشکی، عینک تک چشمی، چشمای قرمز، کت و شلوار قرمز، پاپیون سیاه، گوش‌های گوزنی پوشیده شده با مو، شاخ‌های گوزن کوچک که از بین موهایش جوانه زده‌اند.

ویژگی‌های اخلاقی: همواره شاد و خندان، معمولاً به صورت طعنه‌آمیز صحبت می‌کنه و به موسیقی جاز / Jazz علاقه زیادی داره.

نقل قول:
چوبدستی: چوب افرا (Maple)، با طول 12.5 اینچ، معادل 31.75 سانتی‌متر و مغز ریسه قلب اژدها.

این یه دروغ واضحه. من چوبدستی دارم، ولی نیازی به استفاده ازش ندارم.

گروه هاگوارتز: گریفیندور

پاترونوس: -

زندگی‌نامه:
نقل قول:
الستور توی خانواده‌ای با پدر بریتانیایی و مادر اهل نیواورلئان که یه ساحره وودو بود به دنیا اومد که البته این موضوع فاقد اهمیته و صرفاً جهت طولانی شدن زندگی‌نامه نوشته شده.

می‌دونید... پدرم در واقع اهل بریتانیا نبود...

نقل قول:
الستور در سن یازده سالگی مثل بقیه به مدرسه جادوگری هاگوارتز رفت و توی گروه گریفیندور جا گرفت. بعد از فارغ‌التحصیلی از هاگوارتز، الستور خیلی گیج شده بود که حالا با زندگیش چی‌کار کنه، و برای همین از مادرش کمک خواست، چون پدرش توی یه سیرک جادویی کار میکرد و تقریباً هیچ‌وقت پیششون نبود.

اینجا رو باید واضح‌سازی کنیم، هوم؟ پدرم در واقع تو یه سیرک جادویی کار نمیکرد و نمیکنه... پدرم یه شیطانه که مادرم با جادو احضار کرد و باهاش ازدواج کرد و... آره دیگه.

نقل قول:
و مادرش هم چون خیلی تشویقش میکرد که دنبال علایقش بره و همیشه حمایتش میکرد، یک مقدار زیادی علایق این بچه به گوزن‌ها و رنگ قرمز رو جدی گرفت و بهش دوتا شاخ گوزن کوچیک و چشمای قرمز داد، که البته الستور حسابی کیف کرد و افسردگی بعد از فارغ‌التحصیلیش هم درمان شد. و بعد هم تصمیم گرفت بره دنبال حرفه گویندگی رادیو و انقدر به کارش علاقه پیدا کرد که از مامانش خواست صداش رو هم رادیویی کنه حتی که همیشه در حال گزارش دادن باشه!

چرنده. صدا و ظاهرم کاملا از پدرم به ارث رسیده و فقط با معجون مرکب پیچیده توی هاگوارتز خودم رو کاملا شبیه انسان میکردم... البته که نمیخوایم بدونیم به سر اونی که شبیهش میشدم، چی اومده بود، درسته؟

نقل قول:
همچنین یه عصا برای خودش خرید و یه رادیو توش جاسازی کرد که همه‌جا بتونه از صداهای رادیویی مختلف واسه پرت کردن حواس ملت، یا رفتن رو مخشون یا حتی در گفت‌گوهای عادی استفاده کنه، چون قطعاً این کاریه که آدم‌هایی که از سلامت روان کامل برخوردار هستن انجام میدن، البته نباید فراموش کرد عصا باعث افزایش استایل میشه و یک سلاح سرد عالیه، وقتی هم کاری نداره عصاشو هرجا بخواد ول میکنه و سایه‌ش طبیعتا برمیداره و هروقت خواست دوباره میده بهش، که خب باز هم یک همزیستی مناسب و خوبه.

عصا و سایه... آره. اونا هم حاصل همکاری شیطانی - جادویی مادر و پدر عزیزمه. شاهکار کردن، نه؟

همچنین کت و شلوار قرمز میپوشه که همیشه تو چشمه، و انقدر از تکنولوژی‌های جدید مثل فیلم‌برداری و عکسای جادویی متحرک متنفره که توی همه‌شون به صورت شطرنجی میفته و گند میزنه تو عکس و کلاً نمیشه باهاش عکس دسته‌جمعی گرفت. آها! سایه‌ش هم مستقله و خیلی وقتا سعی میکنه بکشونتش توی دیوار، یا از تو دیوار در بیاد، یا بره ملت رو اذیت کنه یا از این کارای خوب خوب، چون خب بهرحال مگه یه مرد بدون لبخند و سایه‌ش چی برای عرضه داره؟
زمانی که عصبانی میشه شاخ‌هاش رشد میکنن، نور سبزی در محیط تابیده میشه و تمام چشمش سیاه میشه به غیر از مردمکش که همچنان قرمز و درخشان باقی میمونه، سرعتش به شدت زیاد می‌شه و می‌تونه خیلی سریع حریفش رو از پا در بیاره.

تنها کسی که می‌تونه بدون خطر کشته شدن یا قطع شدن انگشتاش به الستور نزدیک بشه، یا حتی از سر و کولش بالا بره، گابریل دلاکور هست، که نشون‌دهنده دوستی نزدیک این دو نفره.


انجام شد.


ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۱ ۲۳:۲۱:۴۰
ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۲۱ ۲۳:۲۲:۵۸

Smile my dear, you're never fully dressed without one







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.