هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۴
#34

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
مـاگـل
پیام: 333
آفلاین
5 ساعت بعد:

یکی از آمبلانسیا:رسیدیم.....برو جنازه رو بیار
غریبه:
یکی از آمبلانسیا: بابا.....برو بزارش تو برانکارد دیگه
---------
در بیمارستان:
اینی رو دارن میبرن به اتاق عمل
غریبه:ای وای............ای وای...........اینی منو کجا میبرین
پرستار:قبرستون......سکوت کن دیگه
غریبه:
پرستار:
پرستار:خانم جان.....غصه نخور داریم میبریمش اتاق عمل....به سرش ضربه شدیدی خورده و خونریزی داخلی کرده
غریبه: :
**میرسن به اتاق عمل**
پرستار:خانم ببخشید.....دیگه نمیتونید دنبال ما بیاین
غریبه:
******بعد از 8 ساعت*******

**دکتر میاد بیرون و دسکشاشو در میاره**
غریبه:آقای دکتر....آقای دکتر
دکتر:...خانم میخواستم به شما بگم که
غریبه:دکتر جان....دکتر من تجملش رو دارم....بگین دکتر
دکتر:ببخشید......من میخواستم که
غریبه:میدونم چی میخوایت بگین......دکتر......بگین من تحملش رو دارم
دکتر:شما میدونید من چه میخوام بگم؟
غریبه:ای وای.....اینی مرد.......ای وای.....
دکتر:خانم...کی مرد؟چی مرد؟ ساکت اینجا بیمارستانه
غریبه:
دکتر:خب اجازه میدین حرفم رو بزنم
غریبه:
دکتر:اینی با ضربه ای که به سرش خورده....دچار فراموشی شده
غریبه:یعنی نمرده؟
دکتر:نه خانم...مرگ کجا بود....به حافظش آسیب رسیده
غریبه:خدا یا شکرت.....خوب شد نمرده...هزار تا آرزو داشتیم
دکتر:خب.....
غریبه:دکتر بیماریش قابله درمانه دیگه؟ با دارو خوب میشه؟
دکتر: معلوم نیست....
غریبه:اااا.....پس خوب میشه...آقای دکتر من برم یه زنگ بزنم بعد برم کمپوت و.... بگیرم
دکتر: من که نگفتم خوب میشه.....ای خدا
----------------

در هتل:

بن:خب......همین طور که میدونید من و اینی عینه یه برادر بودیم
پیتر:نه....اصلا این طور نیست....من و اینی با هم به دنیا اومدیم و با هم زیستیم ....در همه لحظات با هم شریک بودیم....مث همین هتل.....
میلی:اصلا این طور نیست.......من اینی رو خیلی دوست داشتم....و اینی هم منو دوست داشت
بن:بزار به غریبه بگم
تریمبل:ارثیه اینی ماله منه.....کسی میتونه مخالفت کنه
توماس:ای ول...ای ول....چچچچچچچچچی داداش؟ منو اینی یه روح بودیم تو دو تا بدن
همه:
**در همین موقع تلفن زنگ میزنه**
زینگ....زینگ
بن:برو در میزینن ببین کیه
تریمبل:این که زنگ دره
توماس:الو.....بفرمایید
غریبه:الو....یه خبر براتون دارم
**توماس تلفن رو قطع میکنه و خودشو میندازه توی بغل بن و میزنه گیریه....بعد همه شروع میکنند به گریه**
توماس:اینی جان....داداش....کجایی
بن:عزیزم...اینی جان.....
تریمبل:رفتی رو مارو تنها گذاشتی.....
پیتر:اینی........اینی.......اینی......
توماس:این......اینی.......اینی......
بن:اینی........اینی......اینی.......
تریمبل:ساکت.......ساکت.......تلفن داره زنگ میزنه


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۳۲ یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۴
#33

توماس جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۱ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از قصر كرنوال
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 332
آفلاین
غریبه و تومی بال سر پیکر half life یا شایدم not life اینی تو آمبولانس نشستن.آمبولانسم red-alert شو روشن کرده.از نظر تومی آدم باید خیلی die hard باشه که آجر بخوره تو سرش و خورد شه ولی زنده بمونه.خدایا توبه...

غریبه:تومی آخه تو واسه چه اومدی؟

تومی که هنوز تو فکر این بود که بن باید خیلی brave heart باشه که با غریبه در افتاده دو تا سه متر از جا میپره جوری که سقف آمبولانی سوراخ میشه و تومی از آمبولانس پرت میشه بیرون.

غریبه با خودش:اوف اینی خل بود دوستاشم همچین دستکمی از خودش ندارن.

تومی:ای خدا من آخه چی کار کنم....؟؟؟؟؟؟؟؟

==========================

غریبه چیز خاصی ننوشتم که اگه هدفی داری خراب نشه فقط یه زره خشم اومد اسم بازی و فیلمم قاطیش کنم.


کاهنان مصری سه هزار سال قبل از میلاد این کتیبه قدرت و قهرمانی را پیدا کردند و برای آن محافظانی گذاشتند.تا 3 سال پیش کسی آخرین محافظ ر�


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۶:۵۰ یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۴
#32

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
مـاگـل
پیام: 116
آفلاین
خوب راستش مثل اينکه از هرميون خبري نيست که اين پست ها رو پاک کنه !! ولي از اونجايي که من ديگه واقعآ کلافه شدم خودم نمايش رو ادامه ميدم !! نمايش قراره از اونجايي ادامه پيدا کنه که تريمبل نوشت !! يعني از آخرين پست تريمبل ادامه ميديم !!
شما پست هاي اضافي رو هم در نظر نگيريد تا پاک بشن !!البته با اجازه ي ايني ...! ( من قبلآ ، بعد از تريمبل اين نمايش رو نوشته بودم ولي طبق گفته ي ايني همون روز پاکش کردم ) !!! که دوباره مينويسمش البته يه کم تغييرش دادم،خواهشن و لطفآ ادامه ي همين رو بنويسيد !!
-------------------------------------------
غريبه ميدوه طرف تلفن ، ولي از اونجايي که هل شده بود 600 بار شماره رو ميگيره ولي هر 600 بارشم اشتباه !!! بالاخره بعد از تلاش و کوشش بسيار موفق ميشه !!
غريبه : ا.. اا ... ال ... اااالل ... الو ... الـــــــــــــــــــو ... !
اون ( ) : بله ... الو ... سلام ... بفرمايين ... !
غريبه : هوم ... چيزه ... ايني مُرد ... ! نه ... يعني هنوز نمرده ! ولي داره ميميره !!
اون :
بن گوشي رو از غريبه ميگيره و خودش توضيح ميده ، بعد اون يارو هم ميگه که تا 15 مين ديگه آمبولانس مياد !!
غريبه :
بن : بابا چرا گريه ميکني ؟! چيزي نشده که ... ! الان آمبولانس هم مياد !!
غريبه : ديگه مي خواستي چي بشه !؟! ايني من از دست رفت !!
بن :
بعد غريبه پاميشه ميره پيش ايني ... !
-----
عمو و زن عموي ايني غش کرده بودن ! پانسي هم سعي ميکرد که واسشون آب قند درست کنه ! بن هم رفت کمکش که اونارو بهوش بيارن !!
-----
عجيب بود !! آجري که خورده بود تو سر ايني ، متلاشي شده بود !! ولي سر ايني نه خون اومده بود و نه ... !!!
تريمبل : عجيبه ... ! مشکوکه ... !
غريبه : نه عجيبه و نه مشکوک ، ايني هنوز زندس ! خيلي ناراحتي که زندس؟
تريمبل : نــــــــه ... ! اونو نميگم که ... اين آجر و سر ايني رو ميگم !!!
غريبه :

*** ده مين بعد ***
غريبه : پس چرا نمي ياد ؟!؟!!؟؟!
ميلي : الانا مياد ديگه !!!!
بن : راستي ... بچه ها ... پيتر کجاست ؟!
تريمبل :
پانسي : اون آخه کي بوده که الان باشه !!!
----------------
داش تومي : سلام بچه ها ... ! خوبيد ؟
غريبه :
بن : سلام !!
تريمبل : سلام !!!
داش تومي : اِ اِ اِ اِ ... غريبه ... واسه چي گريه ميکني ؟!
غريبه : مگه نميبيني ؟! ميخواي خوشحال باشم ؟!
داش تومي چشمش ميوفته به ايني و 2 متر ميپره هوا و ميوفته بقل بن ... !
بن : اااااااااه ... ! تا ديروز بچه ها رو بايد بقل ميکردم حالا بايد اين تومي گنده رو بقل کنم !!!
داش تومي : ااا... ا ... اي ... اين.. چرا غش کرده ... ؟!
تريمبل : آجر خورده تو سرش ... !
داش تومي : آخي ... !
------------
ديش ... دام .... بوم .... بم ... !!!
آمبولانسيا : سلام !!!
غريبه : ميذاشتين فردا ميومدين !!
آمبولانسيا : هوم ... ! حالا امروز و فردا نداره که ... بالاخره بايد بردش !!! حالا کي مرده ؟ نه يعني جنازه کدومتونين ؟!
غريبه :
آمبولانسيا : نـــه ... ! منظورم اينه که ... !
آمبولانسيه به اون يکي همکارش ميگه : اصلآ ما واسه چي اومديم اينجا ؟!
همکارش : بابا تابلو نکن ديگه ... ! ببخشيد اين دوست من يکمي حواس پرته !!
غريبه: به من مربوط نيست ... ! ايني رو ميبرين بيمارستان يا خودم بفرستمتون قبرستون ؟
آمبولانسيا : باشه ... ! حالا چرا ميزنيد ؟!
اون يکي همکارش که حواس پرت بود : ببينم ... ! بالاخره ما بايد بريم بيمارستان يا قبرستون ؟!؟!!
بن : اگه لازم شد هر دوش ... ! ولي اول بريد بيمارستان !!! چون غريبه ميگه ايني هنوز زندس !!
غريبه : بن ... مي خواي تو رو هم با اينا بفرستم ؟
بن : م ... م .. مم .. من .. من.. که چيزي نگفتم !!!
تريمبل :
داش تومي : بابا چرا انقدر بحس ميکنيد ... ! ايني مرد ... !
بن : آقا پس يه راست برين قبرستون !!!
غريبه :
آمبولانسيا : آقا کمک کن بزاريمش رو برانکارد !!
--------------------
غريبه به بن : يادم نميره ... ! بذار ... حسابت و ميرسم !! واسه من پر رو شدي ؟
بن : من چي کاره بيدم ...
غريبه : پانسي و بن و ...( حالا !! هر کي ) شما ها اينجا پيش عمو و زن عموي ايني بمونيد !!
.....................
=-=-=-=-=-=
ادامه دارد ...
=-=-=-=-=-=
------------------------------------------------------
البته دور از جون ايني ... ! ايشا ا... هميشه سلامت باشيد !!!
------------------------------------------------------
باز هم تاکيد ميکنم ، لطفآ ادامه ي همين رو بيايين !! ببخشيد يه کمي طولاني شد !!


ویرایش شده توسط غریبه در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۲۸ ۷:۵۴:۲۶

تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۴
#31

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۲۰ سه شنبه ۳ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۶
از آيزن گارد
گروه:
مـاگـل
پیام: 313
آفلاین
بله صدا داد زدن اینی میادو میگه:آخخخخخخخخخخخخخخ سرم

من سریعا خودمو میرسونم اونجا تا ببینم کی این کار وقیحانه رو انجام داده آخه اگه اینی از دستمون میرفت دعوا بر سر تاج و تخت بالا میگرفت (÷یتر) و هوتوتو شدن شغل هم که سر جای خودش....

خلاصه دوییدم طرف اینی و بهش رسیدم که یکو کشو ی کانال کولری که بالای سرش بود سر جاش کشیده شدو یه ÷اره آجر کنارش و مخش تغریبا متلاشی شده بود...

بازم همین موقع سرو کله برو بچز هتل ÷یدا شدو روزازنو روزی از نو ...

من:بچه ها من حس کاراگاهیم گل کرده میرم که قاتلو ممممممم

غریبه: زبونتو گاز بگیر اینی جونم هنو زندس

من:ی خوب حالا شوما زودتر آمبولانس خبر کنید تا منم به تحقیقاتم ب÷ردازم

بعد بچه ها رفتن ÷ی کارشونو منم دنبال کارم.......

=====================

ادامه دارد......


COLLATERAL A Michael Mann Filmتصویر کوچک شده
MOVIE OF THE YEAR


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۴
#30

پیتر پتیگرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۹ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸
از هرجا
گروه:
مـاگـل
پیام: 231
آفلاین
جلسه شماره 1
موضوع: بررسی پیشنهاد های پتیر
اعضای حاضر: مگه چندتا هستیم که حاضر غایب کنیم...
=-=-=-=-=-=-=--=-=
پیتر: ببین اینی هتل ما حدود 5.5 ستاره داره ... واسه همین باید خیلی امکانات داشته باشه ... شما تو تبلیغات فقط نوشتی
استخر،سونا
مهد کودک برای بچه های شما
سالن رقص
سالن سینما
سالن دوئل (زیر نظر پرفسور اینیگو ایماگو)
کتابخانه
باغ وحش
و....
البته امکانات ماگلی هم داره مثل کافی نت و گیم نت....
اینی:
پیتر: یعنی کمه
اینی:
پیتر: ببین ما یه سری چیزای دیگه هم احتیاج داریم مثل پیتزا فروشی ... بعدشم زیر هتل باید سوپری چیزی باشه که مردم برن اونجا خرید.
اینی: خب .... اولیش شد سوپر مارکت .... اوکی
پیتر:بعدشم سالن دانسینگ واسه +18 سال باشه چون بچه اونجاها بیاد ....
اینی:
پیتر: بعدشم استخدامی های ما زیاد نیستن ... چند نفر واسه رزرو جا و همراهی ارباب رجوع و چند نفر واسه کارای ماگلی و یه 3 نفر نفر واسه گیم نت و کافی نت.... حالا کانتر بازی کردی؟
اینی:
پیتر: من بازی کردم
اینی:
پیتر: وایسا به زودی یه دست باخت حساب می زنیم ... :banana:
اینی:بیلیار هم بذاریم..
پیتر: نمنه؟
اینی: بیلیارد دیگه با چوب توپو می زنن
پیتر:
=-=-=-=-=-
یه مسیول واسه سالن بیلیار بیاد پیدا بشه...


در جنگ سرباز بی طرف وجود ندارد .....
دامبلدور نمرده ....


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۴
#29

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
مـاگـل
پیام: 309
آفلاین
بن:بابا نرو منظوری نداشتم.
پانسی: :
غریبه:پانسی وایساااااااااااااااا.
اینی:پانسیییییییییییییییی.
پانسی میره تویه دستشویی و شروع میکنه به گریه کردن.
غریبه میره پیشش و بهش میگه:پانسی خوب بن منظوری نداشت فقط اون دوست داره تو بین همه تک باشی.
پانسی:نه اون فقط میخواد من نباشم.

همون موقع بن میاد و صحبتهاش رو میشنوه و میگه:خوب اگه اینجوری فکر میکنی سخت در اشتباهی من همیشه یکی رو میخواستم ولی...ولی....
اینو میگه و بغز گلوش رو میگیره و بدو بدو میره.

اینی میاد و میگه (البته از پشت در دستشوییا ):
بابا با بن چیکار کردین که اینجوری رفت؟!!!!
غریبه:هیچی بابا فکر کنم دوباره یه شکست دیگه تجربه کرده.
اینی:پانسی کارت خوب نبود باید از دلش در بیاری.
پانسی:نههههههههههههه.اون فیلم بازی میکنه.داره منو اینجوری رد میکنه.
غریبه:پانسی واقعا که.
-------------------------------------------------------------------------*****فردا صبح*****

بن خیلی ناراحت میره به مهد کودک و سر راه میبینه که مثل اینکه خدا رو شکر اون 123 تا بچه با مامان و باباش دارن میرن.
ولی این باعث نمیشه که غم شکست از دلش در بیاد.
خیلی غمگین میره تو دفتر کارش.

اینی:سلام بن.عجب روز خوبیه.نه؟
بن:هووم...نه اصلا روز خوبی نیست.
اینی:چرااااااا؟!!!!!به خاطر پا.....؟!!!!
بن:لطفا دیگه اسمش رو جلوی من نیار چون دوباره یادش میفتم و میگیره.
اینی:باشه.راستی قراره عموم با زن عموم از لندن بیان اینجا تا هتلم رو ببینن.اونا 2 تا بچه مامانیه گوگولی مگولی دارن.
بن:آخیش چه خوب دیگه 123 تا نیستن.
------------------------------------------------------------------------
****ساعت11:58****

یه مرد و زنه 40-50 ساله با 2 تا بچه میان تو هتل.
همون موقع اینی هم میاد و میگه:بهههههههههههه عمو جان. و عموش رو میگیره تو بغلشومیگه عم......آآآآآآی.
کی اینکارو کرد؟!!!!سرم.

ادامه دارد..........................
(لطفا عقشولی بازی رو تا مدتی ادامه ندین)


ویرایش شده توسط بن در تاریخ ۱۳۸۴/۱/۲۴ ۱۷:۱۸:۵۴

::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۵:۲۵ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۴
#28

پانسی پارکینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹
از برج تاریکی _طبقه ی 13 _واحد نفرین شدگان
گروه:
مـاگـل
پیام: 24
آفلاین
غریبه:پانسی! زود باش دیگه ! مثلا قول دادی زودتر از همه بریم
من رفتم....
پانسی در حالی که لباس نارنجی با کلاه سبز پوشیده مییاد
غریبه:
پانسی : قشنگ نه؟؟
غریبه : کپی هویج شدی!
پانسی پس میرم یکی دیگه بپوشم!
غریبه :نه نه همین خوبه
---------------------------------------------------------
سالن رقص پانسی وغریبه وارد می شوند
ملت
بن:این چی پوشیدی؟؟
پانسی :قشنگ نه؟؟؟
بن:
پانسی :منظورت چیه؟؟
غریبه: هیچی ولش کنید !
اینی:به به غریبه جون !
غریبه :سلام اینی....
و در حال گفتگو دور میشوند
بن : پانسی ..... بهتر نیست یه چیزه بهتر بپوشی.... اخه می دونی سازمانیه ها می یان بعد ....
پانسی واقعا که! تو .......تو.... از اولش هم من را نمی خواستی.........

میدوه و میره
غریبه :باز چی شد ؟؟؟؟؟
بن :یک نفر اون را بگیره! پانسی.............
...... ادامه دارد


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۴
#27

ميلي سنت بالسترود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۴ چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از ازروت(سرزمین خاکستری)
گروه:
مـاگـل
پیام: 73
آفلاین
میلی: مگه این هتل هراست نداره . چند روز حاجی ولتون کرد ببینید به چه روزی افتادین. هرکی از در میاد عاشق اون یکی می شه
ملت:
اینی:
بن: ای نفس کش
ملت:ماااااااا
میلی : ا اصلا ولش کن خواستم بگم امشب یه جشن تو سالن رقص داریم می خوام دعوتتون کنم .
ملت : اخ جون
ولی ناگهان صدای جیغ دخترا بلند شد اوه نه لباس از کجا بیاریم
میلی : اوه مگه خبر ندارید سالن لباس های اماده داره . ولی مشکل اینه که جلوی مهمونا ابرو داری کنید و تا عصر کمی رقصای رشتیتون تغییر بدید
پانسی: حتما
میلی: امیدوارم البته بعید می دونم
ناگهان اتاق به هم ریخت و هرکی به سمتی رفت .
انگار بچه ها خیلی وقت بود جشن دعئت نشده بودن
___________________________________________-------
امیدوارم همین رو ادامه بدین خواهشا این همه کلیشه بازی در نیارین انقدر تکراری می نویسید که باور کنید ادم زورش میاد بخونه
مهموونایی که تقاضا دارن رو راه بدید مثلا داستان اون سازمانیه خیلی جالب بود .اگه لحن انتقادم تند بود ببخشید


THe return of ADAS


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۴
#26

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
مـاگـل
پیام: 309
آفلاین
پانسی:ای دیوونه چیکار کردی؟!!!!
اینی: چرا؟!!!مگه نمیخواست بکشتت؟!!!
پانسی:نه بابا اون دلش پاک تر از این حرفاس.داشتیم با هم اشک شوق میریختیم.
اینی:حالا چیکار کنیم؟!!!!
پانسی:بریم بقیرو خبر کنیم.
اینی:پس تو برو بقیرو بیار منم میرم یه آب قندی چیزی براش بیارم.
پانسی:باشه.
------------------------------------------------------------------------
****10 مین بعد****

اینی:بن اینو بخور خوب میشی.
بن:اوهوم...اوهوم.....چی؟!!!من کجام؟!!!اینجا چه خبره؟!!!من کیم؟!!!!
پانسی:اوووووه عزیزم. و میپره بقل بن. :bigkiss:
بن:اوه جیگرم :bigkiss:
اینی: بن تو که اهله این کارا نبودی.
بن:ها چیه؟حسودی میکنی؟حالا شدم.
غریبه:

فلامل بدو بدو میاد و میگه:بابا بدویید بیاید بچه ها هتل رو داغون کردن.
بن: کارم در اومد.
پانسی:عزیزم منم کمکت میکنم. :bigkiss:
بن:Mer35 :bigkiss:
------------------------------------------------------------------------
ادامه دارد..........................
------------------------------------------------------------------------

غریبه از اینکه منو درک میکنی خیلی ممنون ولی ای کاش این چیزا تو واقعیت بود و اگه دخترها میرفتن با یکی دیگه به همین راحتی با یه عذز خواهی تمومش میکردن نه اینکه بدتر تو روی آدم وایسن و ...........اصلا بیخیال نمیخوام فکر شما ها رو مخدوش کنم.
بازم تشکر از شما غریبه جان


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۲:۱۸ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۴
#25

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
مـاگـل
پیام: 333
آفلاین
بن:بیا نزدیک تر تا ولش کنم
پانسی: بیا اودم
بن غریبه رو ول میکنه و دست پانسی رو میگیره میبره توی یکی از اتاق ها
تریمبل:اینی جلوشو بگیر الان اونو میکشه
اینی: ا...ا..ا... چرا من؟
غریبه:این ....خواهش میکنم برو...عزیزم.....
اینی: باشه....باشه.. .....میرم
غریبه:
اینی:منو حلالم کنید....
غریبه: :bigkiss:
تریمبل:بابا...الان هم وقتشه؟الان میکشه اونو
--------------------
توی اتاق:
بن:
پانسی چوب جادوشو در میاره و میگه
بن:
پانسی:ببین.....برای بار آخر میگم.... بن به خدا تقصیر من نبود......اون دو تا جوون منو اغفال کردن......منم گول خوردم.....آخه دلم پاکه.....قلبمم صافه.....بن....خواهش مینم منو ببخش....
بن:واقعا؟؟

بن:
پانسی:
بن:باشه.....من میبخشمت
پانسی:
بن:حالا چرا گریه میکنی؟
بن:اشک شوقه!
بن:
پانسی:
------------------------

در همین هنگام بود که اینی از در میپره تو و با یه طلسم بن رو بیهوش میکنه.....

http://www.jadoogaran.org/uploads/smil4028b6d60c370.gif
http://www.jadoogaran.org/uploads/smil4028b6d60c370.gif


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.