1- خواهشن انقدر پست هاي اظهار وجودي و بي ربط نفرستين . اينجا فقط نمايش نوشته ميشه ...! اگر هم خواستين حرف مهمي بزنيد و پست رو فرستاديد بعد از اينکه جوابتون رو گرفتيد حذف کنيد ، زمانشم 24 ساعته ...! البته نفرستين بهتره ...!
2- چرا انقدر سرد شدين تو نوشتن نمايش ؟!؟!
باز اوايل بهتر مينوشتين ...! حتمآ ميگيد از موضوع خوشتون نمي ياد ، ولي بايد عرض کنم که قبل از اينکه اين موضوع رو شروع کنيم شما ها ( يعني اونايي که از اين موضوع خوششون نمي ياد) بايد يه موضوعي رو معرفي ميکردن ...!
3- من موندم پس اين عمو و زن عموي ايني چي شدن ؟؟!!؟!
4- به نظر من سعي کنيد اينو تمومش کنيد که يه موضوع ديگه رو ادامه بديم ...!
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
غريبه ميره بيمارستان پيش ايني ...!
غريبه : سلام ايني جان ، خوبي ؟
ايني : بله ؟!؟!
شما ؟! ايني جـــــــان کيه ؟!
غريبه : وااا...!! ايني ...! لوس نشو ديگه ، خوب معلومه تويي...!
ايني : خانم خجالت بکش " جان " کيه ؟! تو خودت ناموسي به من چي کار داري ؟!؟!؟!
غريبه :
ايني حالت خوبه ؟! چرا چرت و پرت ميگي ؟!
ايني : خانم برو بيرون الان حاجي با دارو دستش ميريزه اينجا ...! ( حاجي رو از کجا ميشناسه ؟!؟!؟
)
غريبه : ايني ...!
ايني : ....! ايني کيه ؟!؟!؟ اصلآ شما تو خونه ي من چي کار ميکني ؟!؟!
غريبه :
بابا خونه چيه ؟! اينجا بيمارستانه ...!!!
غريبه از اطاق مياد بيرون ...
آقاي دکتر ..........آقاي دکتر .................
دکتر : بله ...؟ بفرماييد ...
غريبه : ايني چرا اينجوري شده ؟! چرا منو نميشناسه ....؟ چرا .......؟
دکتر : خوب معلومه جانم ...! من که گفتم ايني دچار فراموشي شده ...!
غريبه : نــــــــه ... يعني ديگه خوب نميشه ؟!
دکتر : معلوم نيست ... !
غريبه :
بعد ميدوه ميره ...! از بيمارستان مياد بيرون و ميره هتل ...!
*********تو هتل *********
بن : اينجوري نميشه ...! ما بايد يه کاري بکنيم ...! بايد....
غريبه : سلام
بن : مااااااااااااااااااااااااا .... تو کي اومدي ؟!؟!؟!
غريبه : همين الان ، از بيمارستان اومدم !!!
ديدي اينيم از دست رفت ؟!؟!!!!!
بن:
پانسي : چي شده عزيزم ...؟!
غريبه : ايني ديگه منو نميشناسه ...!
بن : اِ اِ اِ اِ اِ ... چه خوب....
غريبه :
بن : نه يعني منظورم اين بود که ... اَ اَ اَ اَ ... چه بد ...!
غريبه : هووووم ...! ما الان همه مون ميريم بيمارستان ...!
پانسي : واسه چي ...؟!؟!
غريبه : واسه اينکه من ميگم ...! تومي و تريمبل و پيتر کجان ؟!؟
بن : تريمبل که دونبال کاراگاه بازيشه !! تومي رو نميدونم کجاست ...! پيتر هم که مثل هميشه نيستش !!!
غريبه : خوب اشکالي نداره ...! خودمون ميريم !!
** غريبه و بن و پانسي سوار ماشين ايني ميشن و ميرن !! ( البته از وقتي که ايني رفت بيمارستان بيشتر خوشبحال غريبه شدش ...! ماشين و ...
)
**تو راه که داشتن ميرفتن داش تومي رو ميبينن ...!**
بن : اِ اِ اِ اِ ... غريبه نگه دار ...
غريبه : واسه چي ؟!
بن : داش تومي ...!!!
** بعد غريبه نگه ميداره ...!**
بن : تــــــــــــــــــومي ...
تومي :
هوم ... اِ اِ اِ اِ ... سولام بچه ها...!
** بعد مياد طرف ماشين **
غريبه : سلام داش تومي بپر بالا بريم ...!
تومي : بپرم بالا واسه چي آبجي ؟!!؟
غريبه : بابا ... يعني سوار شو بريم ...!
تومي : آها ...!
کوجا بريم ؟!؟!
غريبه : اي بابا ...! داريم ميريم بيمارستان ...!! زود باش
تومي : آها ... باشه !
**بعد ميره که بشينه عقب !**
بن : هوي ...! تو مگه خودت ناموس نداري که مي خواي بشيني پيش پانسي ...!؟!
تومي : وااا ... !!
غريبه : اِي بابا ..!
بن : بيا تو برو بشين جلو من ميشينم عقب !!
** بعد ميشينن **
غريبه به بن مبگه : ميگم بن ... پس تو چرا نشسته بودي اينجا ؟!؟
بن : اِ اِ اِ اِ ... گير ميديا ...! برو ...!
غريبه : باشه ...!
**ميرسن به هتل **
تو اطاق ايني ...!
غريبه : سلام ايني ...!
ايني : هوم ... !
ببخشيد اينجا چه خبره ؟!؟!!؟
بعد غريبه ميره جلو ...! ببين ايني ... ! اينا همه دوستاي تو هستن ...! تو هتل ملوان زبل ...!
بعد به بن ميگه بياد جلو تر ...!
غريبه : ببين اينو ميشناسي ؟!
ايني : نه ...! :no:
بعد پانسي مياد
غريبه : اينو چي ؟
ايني : نه ...! :no:
بعد تومي مياد
غريبه :
اينو چــــــــي ؟!؟!
ايني : هوم ...
...! اينو ...! اين ... ! اين ...! اينو...
=-=-=-=-=-=
ادامه دارد ...!
=-=-=-=-=-=