هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مسابقات لیگالیون کوییدیچ را قدم به قدم با تحلیل و گزارشگری حرفه‌ای دنبال کنید و جویای نتایج و عملکرد تیم‌ها در هر بازی شوید. فراموش نکنید که تمام اعضای جامعه جادویی می‌توانند برای هواداری و تشویق دو تیم مورد علاقه‌شان اقدام کنند. (آرشیو تحلیل کوییدیچ)


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۴
#44

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
مـاگـل
پیام: 333
آفلاین
بیمارستان:

بن:خب.....این دو تا هم که دیگه شورشو در آوردن
تومی:واقعا که.....ما دارریم اینجا ا گرسنگی تلف میشیم اونا اونجا..
بن:همه تقصیره این اینیه!!!!یه ذره هم به فکر ما نیست
تومی:بابا داش بنی.....این طوریا هم که فکر میکنی نیست اون زمانای قدیم که هنوز اینی با این خانومه غریبه آشنا نشده بود.....خیلی هوای ما رو داشت
بن: فهمیدم که با هاش رفیق بودی...
تومی:حسود هرگز نیاسود
بن:خودت نیاسود....چرا فحش میدی
تومی:بیشین بین با
**رستوران**
اینی:میدونی غریبه.....من از زمانی که با تو آشنا شدم.....یه جوری شدم.......
غریبه: منم همین طور.......
اینی:چیزه.....میخواتم یه چیزی بهت بگم
غریبه: بگو
اینی:چیزه.....آخه گفتنش خیلی سخته
غریبه: اشکال نداره....هرچیزی که تو دلت داری خالی کن
اینی:باشه....میگم.....راستش.....من میخواستم....
غریبه: بگو بگو
اینی:من میخواستم که چیزه......3 دونگ از هتل رو به نام تو کنم
غریبه:وای خدا......
اینی: میخواستم با هم شریک باشیم.....هم در اینجا و هم در زندگی
غریبه:نمیدونم چه طوری ازت تشکر کنم
اینی: خیلی دوست دارم غریبه
غریبه:منم همین طور
:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:

اینی:خب......بریم به بیمارستان هم یه سری بزنیم
غریبه:باشه بریم

**بیمارستان**
بن و داش تومی روی یه صنلی نشستن و دارن گریه میکنند

اینی:چی شده؟؟چرا گریه میکنید
تومی:اینی.......پانسی رو دزدیدن!!!!!!!
********************************************


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۴
#43

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
مـاگـل
پیام: 116
آفلاین
بن : پانسي .... !!!
بن ميدوه طرف پانسي ...! حالا چي کار کنم !!!
بعد دوباره ميدوه ميره طرف اون اتاقي که غريبه و ايني ... اونجا بودن ...!
بن : غريبه ، ايني ، تومي ... ! پانسي اومدش ...! ولي...
ايني : اه ... بن ... بسته ديگه ... نمي خواي غذا درست کني بگو نمي خوام ... چرا مارو هي ميذاري سر کار ؟؟!؟!؟!
بن : بابا به خدا پانسي اومد ...! تازه سر و صورتشم خونيه ...! به چي قسم بخورم باور کنيد ...؟!؟
تومي ميدوه ميره طرف آشپزخونه بعد پانسي رو ميبينه ... پــــانسي ...!!!!
بعد همه پاميشن ميرن آشپزخونه ...!
غريبه : پ ... پا ... پان..سي ...!!
ايني : چي کارش کردي مرتيکه
بن : بابا به خدا من کاريش نکردم ...! اون موقع که شما رفتين 10 مين بعدش پانسي اومد ...!
تومي : آبجي پانسي ...!
تومي به ايني : داش ايني ميخواي برم يه پارچ آب بيارم ؟!
ايني : نه خير لازم نکرده ... من ميرم ماشينو ميارم که پانسي رو ببريم بيمارستان ... !
غريبه : ايني جونم مراقب خودت باش ...! يه وقت آجر ... !
ايني : باشه عزيزم ...!
تومي :
غريبه: تومي ناراحت نباش الان ميبريمش بيمارستان خوب ميشه ...!
بن : شيشکي منو دوست نداره ...! شيشکي حرف منو باور نمي کنه ...!
غريبه : بن ج... يعني آقاي بن !!!من حرفتو باور کردم ...!
بن : جدي ؟!
غريبه : بله ... ! حالا کمک کنيد پانسي رو ببريم الان ايني مياد ...!
تومي : آبجي من کمکت ميکنم ...!
بن : لازم نکرده ...! من کمکش ميکنم ...!
تومي : غريبه تا حالا هر کمکي خواسته به خودم گفته ... ! اون روز هم من رفتم بيمارستان پيش ايني ... حالا تو چي ميگي ؟!
بن : اِ اِ اِ اِ .. نه بابا ... قبل از اينکه تو بياي من اينجا بودم تو که ..... !!!
غريبه : !!!!
تومي : بن ، با پارچ ميزنم تو سرتا ....!
بن : اينو ... 2 روزه اومده اينجا واسه من پررو شده ...!
غريبه که ديد اوضاع داره خراب ميشه خودش پانسي رو برد بيرون از هتل پيش ماشين ايني ... !
ايني : اِ اِ اِ اِ ... غريبه بذار کمکت کنم ...!
غريبه : نه ديگه آوردمش ... !
ايني : پس اين دوتا گنده چي کار ميکنن !؟!
غريبه : دعوا .... !
ايني : اِي بابا ... ! بعد ميره تو هتل پيش اونا ... !
بن و تومي که هنوز داشتن بحث ميکردن يه دفعه اي چشمشون ميوفته به ايني : اِ اِ اِ اِ ... سلام ايني ... !
تومي : داش ايني شما برو ... من الان با غريبه پانسي رو ميارم ...!
بن : نه ايني جان اصلآ من هم غريبه و هم پانسي رو ميارم !!!
ايني : خوب ... ! بيارينشون ديگه ... !
بعد بن و تومي اين ور اون ورو نگاه ميکنن ميبينن شيشکي نيستش !!!
بن : ديدي ايني ، خودم بردمشون ، قبل از اينکه تو بياي ...!
تومي : آره جونه عمت !!!
ايني يه داد ميزنه که برين بشينين تو ماشين ...!
تومي و بن ... ! : خوب بابا حالا چرا ميزني !!
بعد ميرن ميشينن تو ماشين ... !
تومي : آبجي غريبه شما همش دوست داشتي مارو ضايع کني ...!
بن : راست ميگه غريبه جو... راست ميگه سر کار خانم غريبه ...!
غريبه : دوباره شروع نکنيدا ... ! به ايني ميگم دوتاتون رو از کار بيکار کنه ...!
تومي :
بن :
بعد تومي و بن دوتايي با هم ميگن که : آخه من چه جوري بگم که ...؟!
غريبه : چه تفاهمي !!!
تومي : داش بن شوما اول بگو ... !
بن : نه تومي جان شما بگو ... !
ايني مياد ميشينه تو ماشين ... !خوب بريم ديگه ؟ ببخشيد دير شد !!!
غريبه : نه عزيزم ... اشکال نداره بريم ... !
تومي و بن :
** ميرسن به بيمارستان **
بعد پانسي رو تو يکي از اتاق ها بستري ميکنن ... !
ايني : واي ... ببخشيد غريبه جان .. ما هر وقت اومديم يه چيزي بخوريم يه برنامه اي پيش اومد ... !
غريبه : هوم .. مهم نيست عزيزم ...
ايني : مي خواي الان بريم بيرون غذا بخوريم ؟
غريبه : آخه پانسي ... !
ايني : بن و تومي پيشش ميمونن ... ! ما هم زود برميگرديم ... !
غريبه : باشه ...
ايني به بن و تومي : خوب بچه ها شما پيش پانسي بمونين من و غريبه بريم يه چيزي بخوريم و بياييم ... !
بن :
ايني : داش تومي ... ديگه خودت حواست باشه ديگه ... حساب کن ... اگه چيزي هم لازم داشت ديگه زحمتش رو بکش
تومي : مااااااااااااا ... چشم ... !
بعد ايني و غريبه ميرن ...
تومي و بن :

=-=-=-=-=-
ادامه دارد ...|
=-=-=-=-=-


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#42

پانسی پارکینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۴۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹
از برج تاریکی _طبقه ی 13 _واحد نفرین شدگان
گروه:
مـاگـل
پیام: 24
آفلاین
همه:

بن:به خدا همین جا بود ... پانسی ... پانسی...
اینی :پس پانسی کجاست؟؟ مگه نگفتی سوخته؟؟ پس کجاست؟؟

غریبه:اصلا شوخی بامزه ای نبود بن
امبولانسیه: اقا بفرمایید ما سر کار هستیم دیگه
بن به خدا اینجا بود ... تو یک چیزی بگو تومی........
تومی:
بن:با اون حالی که داشت نمی توانست جایی بره!!
غریبه :پس می گی کجاست؟؟
تومی:.... تو اون را سر به نیست کردی ...
بن درست حرف بزن..... سر به نیست کردی یعنی چه؟؟؟
(تومی وبن دست به یقه میشوند)
اینی فورا انها را جدا میکنه
اینی :بس دیگه چند مین بعد حتما پانسی برمگرده دیگه.... ول کنید ولی بن بار اخرت باشه سر کار میزاری......
بن ولی..........
اینی گفتم بسه
و همگی با عصبانیت از اشپزخانه بیرون میرن
بن در اشپزخانه قدم میزنه
******************************************
10مین بعد
در اشپزخانه باز میشود وپانسی با دست باندپیچی شده(همون دستی که سوخته بوده) ولی سر و صورت خونی در کنار در ظاهر میشه
بن پانسی...............
پانسی نگاهی به بن میکنه و روی زمین می افته
بن
----------------------------------
ادامه دارد...
------------------------------------


زندگي باور لحظه هاست
زندگي غØ


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#41

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
مـاگـل
پیام: 309
آفلاین
اینی:اوه عزیزم .حالت خوبه؟
غریبه:آره جیگرم.
اینی:من میخواستم تریپ ماتریکس بیام اینا نزاشتن.
غریبه:از این به بعد به حرفه اینا گوش نکن. پس منم از این به بعد 24 ساعته قش میکنم.

بن و داش تومی میان.
بن:اااااااااا......این کارای غیر آسلامی چیه؟!!!!!!!!
اینی:تو اینجا چیکار میکنی؟!!!!!!!!!
تومی:اااااااااااااااه........حالا وقت اینکارا نیست سریع زنگ بزنید آمبولانس.
غریبه:چرا؟!!!!!!!!!!!!
بن:آخه عزی........آخه سرکار خانم غریبه آب جوش ریخت رو پانسی پانسی سوخت.
تومی:پانسی جو....پانسیییییی
اینی:پس چرا نشستین؟!!!!!!!زود باشین.
غریبه میره زنگ میزنه آمبولانس.


*** 13 مین بعد***

ببو ببو ببو.........

آمبولانس میرسه.

سلام.
کی مرده؟!!!!
تومی:هوووووو......حرفه دهنتو بفهم.
آمبولانسیه:خوب ببخشید.
بن:مقتول تو آشپزخونس.
تومی:هوووووووووووووووووو..........
بن:چیز....یعنی سوخته تو آشپزخونس.

آمبولانسیه میره تو آشپز خونه و میاد میگه :منو سر کار گزاشتین؟!!!!! کسی تو آشپزخونه نیست.
همه:

همه میرن تو آشپزخونه.

پانسی نبود.
همه:



========
ادامه دارد.....
========
------------------------------------------------------------------------
خوب دیگه آجر نمیندازیم.

آب جوش میریزیم.


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#40

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
مـاگـل
پیام: 116
آفلاین
بن :
پانسي :
تومي :
ايني : غريبه ...!!!
ايني مي خواست دوباره تيريپ ماتريکس 1 رو بياد ........ ( :bigkiss: ) که بن ميگه :
بابا ايني ... بيخيال ... اِ اِ اِ اِ ...
ايني : خوب ...! غريبم از دست رفت ...!
پانسي : من الان ميرم آب قند بيارم ...!
تومي : نه آبجي ... من الان ميرم سه سوت ميارم ...
ايني : سرت رو بپا !!!
تومي : هوم ... باشه ...!
بعد تا بر ميگرده ميره تو ديوار...!
بن :
ايني :
پانسي :
تومي : Oops !! حواسم نبود ...! در اينوره ...!
ايني : آخه من نميفهمم ...! اين کيه ؟! چي مي خواد ؟! دونبال چيه ؟!؟!
بن : اون که دونبال نيست ...! تريمبل دونباله اونه ...!
ايني : ااااااااه ... آي کيو ...!
تومي : آوردم ...! فقط قندمون کم بود بجاش شکر ريختم !
ايني :
تومي ميره که بده به غريبه ...!
ايني : مي خواي چي کار کني ؟!
تومي : خوب بدم بهش ديگه ...!
ايني : اين که غش کرده ...! چه جوري مي خواي بدي بهش ؟!؟!
تومي : هوم ...! خوب مي خواي بذارم اينجا هر موقع که بهوش اومد بخوره؟؟!؟!
ايني : اااااااااااااااااه ... گفتم بذاريد من ...
بن : بابا تو هم که همش سؤ استفاده کن ...
ايني : اِ اِ اِ اِ اِ ... يعني چي ؟! خوب بيچاره غش کرده ...! بايد يه کاري بکنيم ديگه ...!
بعد تومي ميره يه پارچ آب مياره ميريزه رو صورت غريبه ...!!!
ايني : اِ اِ اِ اِ اِ ... چي کار کردي بابا
تومي : هوم ... آخه آب قندشو که درست کرده بودم اين اضافه اومد گفتم بريزم رو صورتش که هم پاشه اين آب قند رو بخوره هم اين آب همين جوري نمونه ...!
پانسي :
بن :
ايني :
غريبه يه کم تکون ميخوره ...! ولي همه رو 6 تا ميبينه !!!
ايني : اِ اِ اِ ... خوبي عزيزم ؟!
غريبه : ايني ...! تو چرا 6 تا شدي ...! چرا اينجا داره ميچرخه ؟!؟!
تومي : هوم ...! ميگم آبجي اين آب قند رو بخوري خوب ميشي ...!
بعد ميره جلو که بده بهش ...
ايني : کـــجــــا ؟!؟! بده من خودم ميدم بهش ...!
الان جلو چشم من اينطوري ميکنيد ، ببين اون موقع که من بيمارستان بودم چي کارا ميکردين ...!
تومي : ماااااااااااا به جونه داش ايني هيچي ...!!
بعد ايني ميره آب قند رو ميده به غريبه ، و حالش بهتر ميشه ...!
ايني : خوب ، پاشين بريم تو يکي از اطاق ها تا بلايي سرمون نيومده ...!
بعد پانسي ميدوه مياد ...!
بن : پانسي کجا بودي ؟!
پانسي : رفتم چتر بيارم ...!
بن : مگه بارون مياد ...؟! تازه ما که نمي خواييم بريم بيرون !!
پانسي : ميدونم ...! ولي از اونجايي که از آسمون آجر ميباره گفتم اينارو بگيريم بالا سرمون ...!
ايني :
غريبه :
بن :
تومي : البته فکر بدي هم نيست !!! ولي اينجا که سقف داره !!!
ميرن تو يکي از اطاق ها ...!
تومي : ميگم ايني ... ! اينجا که سقف داره ... چه جوري آجر.........؟!؟!!!؟؟؟؟
ايني : اون موقع که آجر افتاد جلو غريبه هنوز وارد هتل نشده بوديم ، يعني جلو در بوديم ...! اون موقعي هم که خورد تو سر من يادم نيست کجا بودم ...!
غريبه : ايني ...! من خيلي گشنمه ...! ميدوني چند روزه غذا نخورديم ؟!؟!
ايني : هوم ... باشه عزيزم ... بن ، پاشو برو يه چيزي درست کن بخوريم ...!
بن : ماااااااااااااااا من چرا ؟!؟!؟!؟!
ايني : خوب با تومي برو ...! داش تومي پاشو ...!
تومي : اي بابا ...! تازه اومده بوديم ...!
ايني : پاشين برين ديگه چرا بحث ميکنين ؟!؟
بن و تومي :خوب بابا ... حالا چرا ميزني ؟!
بعد از اطاق ميرن بيرون ...!
پانسي : خوب ... چيزه ... منم برم ديگه ... غريبه جان فعلآ ...
غريبه : خدافظ عزيزم ...!

=-=-=-=-=-=
ادامه دارد ...
=-=-=-=-=-=

----------------------------------------------------------------------
من از دست کسي ناراحت نبودم و نيستم و نخواهم بود ...!
يه لطفي بکنين ديگه آجر جلو کسي نندازين ...!
لطفآ اين آخريش باشه ...!
با تشکر... !
----------------------------------------------------------------------


ویرایش شده توسط غریبه در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۳ ۱۵:۴۰:۵۶

تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۴
#39

بن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۱۷ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۸:۲۰ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
از Tehran-Zafar
گروه:
مـاگـل
پیام: 309
آفلاین
اینی:آآآآآآآآآآره.این داش تومیه خودمونه دیگه.
غریبه:آآآآآآآخ جون اینی جونم پس خوب شدی دیگه.
اینی:خانوم این کارا چیه؟؟؟؟؟!!!کارای غیر آسلامی.
غریبه: فقط تومی رو میشناسه.
بن:اشگالی نداره کم کم ما رو هم بجا میاره(تو دلش :اااااااه نمیشد بمیره چرا این تومیه .... میشناسه؟!!!! )
غریبه:واقعا؟!!!!!!!!!
بن:آره عزی......آره غریبه.
غریبه:چی؟!!!!!!!!!
بن:گفتم آره دیگه سرکار خانم غریبه.
پانسی حسودی میکنه.

تومی تو دلش میگه آخ جون پس تموم ارثیش ماله منه.

یه دفعه یه آجر از بالای سر اینی میفته رو سر اینی.
اینی:آآآآآآی.به سلام غریبه عزیزم.
غریبه:
بن:
پانسی:
تومی:
غریبه:سلام اینی جونم خوبی؟!!!!!!!
اینی:مگه قرار بود بد باشم.
بن همه داستان رو واسه اینی تعریف میکنه.
تومی: بشکنه این دست که نمک نداره.
بابا من پول دادم.
هیچکی بهش توجه نمیکنه.

همه میان هتل

***تو هتل***

اینی عمو و زن عموش رو میبینه.
عمو:سلام اینیه عزیز.خوبی؟
اینی:بله عمو جان.
عمو:پس مرتیکه اگه خوبی پس چرا مارو سر کار گزاشتی رفتی بیمارستان؟!!!!!!!!تو از همو بچه گیهم اینجوری بودی.همسر گرام بیا بریم.بچه ها زود باشین.
اینی:نه عمو جان اینجوری نبوده.

ولی عمو میره.

***10 مین بعد***

همه داشتن میگفتن میخندیدن که یهو یه آجر میفته جلوی پای غریبه.
غریبه:
بعد قش میکنه.

========
ادامه دارد.....
========
---------------------------------------------------------------------
غریبه جان از اینکه ناراحتت کردم معذرت.
از این به بعد نمایشنامه مینویسم.
---------------------------------------------------------------------
خطاب به همه:من اگه چیزی تو نمایشنامه مینویسم قصد بی احترامی ندارم.

با تشکر و پوزش دوباره


::.::Newest Music::.::


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ جمعه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۴
#38

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
مـاگـل
پیام: 116
آفلاین
1- خواهشن انقدر پست هاي اظهار وجودي و بي ربط نفرستين . اينجا فقط نمايش نوشته ميشه ...! اگر هم خواستين حرف مهمي بزنيد و پست رو فرستاديد بعد از اينکه جوابتون رو گرفتيد حذف کنيد ، زمانشم 24 ساعته ...! البته نفرستين بهتره ...!
2- چرا انقدر سرد شدين تو نوشتن نمايش ؟!؟! باز اوايل بهتر مينوشتين ...! حتمآ ميگيد از موضوع خوشتون نمي ياد ، ولي بايد عرض کنم که قبل از اينکه اين موضوع رو شروع کنيم شما ها ( يعني اونايي که از اين موضوع خوششون نمي ياد) بايد يه موضوعي رو معرفي ميکردن ...!
3- من موندم پس اين عمو و زن عموي ايني چي شدن ؟؟!!؟!
4- به نظر من سعي کنيد اينو تمومش کنيد که يه موضوع ديگه رو ادامه بديم ...!
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
غريبه ميره بيمارستان پيش ايني ...!
غريبه : سلام ايني جان ، خوبي ؟
ايني : بله ؟!؟! شما ؟! ايني جـــــــان کيه ؟!
غريبه : وااا...!! ايني ...! لوس نشو ديگه ، خوب معلومه تويي...!
ايني : خانم خجالت بکش " جان " کيه ؟! تو خودت ناموسي به من چي کار داري ؟!؟!؟!
غريبه : ايني حالت خوبه ؟! چرا چرت و پرت ميگي ؟!
ايني : خانم برو بيرون الان حاجي با دارو دستش ميريزه اينجا ...! ( حاجي رو از کجا ميشناسه ؟!؟!؟ )
غريبه : ايني ...!
ايني : ....! ايني کيه ؟!؟!؟ اصلآ شما تو خونه ي من چي کار ميکني ؟!؟!
غريبه : بابا خونه چيه ؟! اينجا بيمارستانه ...!!!
غريبه از اطاق مياد بيرون ...
آقاي دکتر ..........آقاي دکتر .................
دکتر : بله ...؟ بفرماييد ...
غريبه : ايني چرا اينجوري شده ؟! چرا منو نميشناسه ....؟ چرا .......؟
دکتر : خوب معلومه جانم ...! من که گفتم ايني دچار فراموشي شده ...!
غريبه : نــــــــه ... يعني ديگه خوب نميشه ؟!
دکتر : معلوم نيست ... !
غريبه :
بعد ميدوه ميره ...! از بيمارستان مياد بيرون و ميره هتل ...!
*********تو هتل *********
بن : اينجوري نميشه ...! ما بايد يه کاري بکنيم ...! بايد....
غريبه : سلام
بن : مااااااااااااااااااااااااا .... تو کي اومدي ؟!؟!؟!
غريبه : همين الان ، از بيمارستان اومدم !!! ديدي اينيم از دست رفت ؟!؟!!!!!
بن:
پانسي : چي شده عزيزم ...؟!
غريبه : ايني ديگه منو نميشناسه ...!
بن : اِ اِ اِ اِ اِ ... چه خوب....
غريبه :
بن : نه يعني منظورم اين بود که ... اَ اَ اَ اَ ... چه بد ...!
غريبه : هووووم ...! ما الان همه مون ميريم بيمارستان ...!
پانسي : واسه چي ...؟!؟!
غريبه : واسه اينکه من ميگم ...! تومي و تريمبل و پيتر کجان ؟!؟
بن : تريمبل که دونبال کاراگاه بازيشه !! تومي رو نميدونم کجاست ...! پيتر هم که مثل هميشه نيستش !!!
غريبه : خوب اشکالي نداره ...! خودمون ميريم !!
** غريبه و بن و پانسي سوار ماشين ايني ميشن و ميرن !! ( البته از وقتي که ايني رفت بيمارستان بيشتر خوشبحال غريبه شدش ...! ماشين و ... )
**تو راه که داشتن ميرفتن داش تومي رو ميبينن ...!**
بن : اِ اِ اِ اِ ... غريبه نگه دار ...
غريبه : واسه چي ؟!
بن : داش تومي ...!!!
** بعد غريبه نگه ميداره ...!**
بن : تــــــــــــــــــومي ...
تومي : هوم ... اِ اِ اِ اِ ... سولام بچه ها...!
** بعد مياد طرف ماشين **
غريبه : سلام داش تومي بپر بالا بريم ...!
تومي : بپرم بالا واسه چي آبجي ؟!!؟
غريبه : بابا ... يعني سوار شو بريم ...!
تومي : آها ...! کوجا بريم ؟!؟!
غريبه : اي بابا ...! داريم ميريم بيمارستان ...!! زود باش
تومي : آها ... باشه !
**بعد ميره که بشينه عقب !**
بن : هوي ...! تو مگه خودت ناموس نداري که مي خواي بشيني پيش پانسي ...!؟!
تومي : وااا ... !!
غريبه : اِي بابا ..!
بن : بيا تو برو بشين جلو من ميشينم عقب !!
** بعد ميشينن **
غريبه به بن مبگه : ميگم بن ... پس تو چرا نشسته بودي اينجا ؟!؟
بن : اِ اِ اِ اِ ... گير ميديا ...! برو ...!
غريبه : باشه ...!
**ميرسن به هتل **
تو اطاق ايني ...!
غريبه : سلام ايني ...!
ايني : هوم ... ! ببخشيد اينجا چه خبره ؟!؟!!؟
بعد غريبه ميره جلو ...! ببين ايني ... ! اينا همه دوستاي تو هستن ...! تو هتل ملوان زبل ...!
بعد به بن ميگه بياد جلو تر ...!
غريبه : ببين اينو ميشناسي ؟!
ايني : نه ...! :no:
بعد پانسي مياد
غريبه : اينو چي ؟
ايني : نه ...! :no:
بعد تومي مياد
غريبه : اينو چــــــــي ؟!؟!
ايني : هوم ... ...! اينو ...! اين ... ! اين ...! اينو...

=-=-=-=-=-=
ادامه دارد ...!
=-=-=-=-=-=


ویرایش شده توسط غریبه در تاریخ ۱۳۸۴/۲/۲ ۱۶:۱۱:۳۰

تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۴
#37

توماس جانسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۲۱ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
از قصر كرنوال
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 332
آفلاین
غریبه با ناراحتی میاد تو:اااااااااه.........از هیچ جا نتونستیم پول جور کنیم.

تومی:بین آباجی.......ما ریفیق صمیمی آق اینی ییم.اون نمایش نامه قبلیتم راستشو بخوای مارو خیلی ناراحت کرد.من اینقد آق اینی برام عزیزه که جاشوو تو لیگ با پسر عموم عوض کردم.

غریبه:معذرت میخوام....حرف شمام درست ولی به قول خودت چیی داششش ؟؟؟؟؟؟؟؟ما الان دنبول پولیم..

تومی:بین آبجی زیاد ناراحت نباش.......من درسته یه کم جوااتم ولی پسر پولدارترین مرد کرنوالم.بیا آباجی این ۱۰۰.۰۰۰ گالیونو بیگیر اینی رو ببر سنت مانگو.این۱۰۰.۰۰۰.۰۰۰ گالیونم بده به اون یارو گورشو بکنه.

غریبه:مااااااااااااااااا........تو انقدر پول داری خودت برو هتل ****************** بزن.چرا اومدی کارمند شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تومی:بین آبجی آدم نباید خودشو گم کنه.

تریمبل یهو میاد تو و دوتا کارت بگیر و ببر موسسه مالی و اهتباری گرینگوتز تو دست اون میبینه.

تریمبل:قضیه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

غریبه:این ۱۰۰۱۰۰۰۰۰ گالیونو تومی دادی داده.

تریمبل:بووووووووووق بوووووووووووق منو با خودت ببر دوبی دوبی.منو نوبری خونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تومی:جالبه ولی بدون این برا من پول خورده......

تریمبل:حالا دوووووووووووق دووووووووووق بیا منو ببر سفر دوبی دوبی........

غریبه:چیه طبع شعرت بد گل کرده.

تریمبل همینطور که قر و فر میداده و شونه هاشو بالا مینداخته و دبی دبی میخونده از در میره بیرون که بره پیش جناب سروان

غریبه:قاطی کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تومی:حتما

=================در هتل چه میگذرد؟؟؟؟؟؟===============

بن:چی شد پس بر و بچ عزیز بیان دست به دعا شیم که اینی بمیره.........

ملت:الهی مرگی اینو و حقی لیمو و تسعطی به ما غریبه و ما مدبره میلی و ما برسیم بر پول و برئتو ما بقیه پولو بالقاتل ممنون المرلین به حق ریشی که نداره

پیتر:بر و بچ من یه چیزی فهمیدم.چیییی داش ما بریم یواشکی پامونو بزاریم رو سیم سرور اینی

در همین حال تلفن زنگ میزنه:...................

=================تریمبلو سروان چییییییی کار میکنن.؟؟؟؟؟؟=====

تریمبل:جناب سروان فکر کنم اون یارو باشه که پای تلفنه

سروان:یس سر او کینگ المنس چی گفتم؟

تریمبل:بریم ببنیم.

خلاصه جناب سروان با مقدار زیادی پیچش پوچش و پاچش میرسه پشت سر یارو و اسلحه رو میزاره رو سر یارو:تکون نخور تو در محاصره ای

یارو:بابا من زنگ زدم خونه مادر زنم

سروان:عمرا اگه ولت کنم تو تا انجام تحقیقات بازداشتی

================ماجرایی جدید در هتل==========

....بن میره گوشی رو ور میداره:االووووووووو.........سلامممممم.غریبه تویی؟چی........اینی نمرده؟؟؟؟؟؟حافظشو از دست داده؟........ای ول ای ول چی داداش یعنی نمیتونه وصیت کنه؟؟؟؟؟؟....نه؟؟؟؟؟؟؟منو کشتن هی هی........چی فقط تومی رو میشناسه......چرا تومی پول نمیخواد؟؟؟؟؟؟؟؟...مااااااااااااااااااا..........باشه باشه بای.

ملت:چیه داری بندری میزنی ولی گریه میکنی

بن:هیچی چون اینی فقط تومی رو میشناسه

ملت:بندریت چیه

تومی:فکر کنم باید یکی رو اجیر کنیم تومی رو بکشه

ملت:چرا اون بدبخته جوااتو

بن:امروز به غریبه ۱۰۰۱۰۰۰۰۰ گالیون برای اینی داده.پولدارترین آدم کرنواله........

{این داستان ادامه دارد}...............


کاهنان مصری سه هزار سال قبل از میلاد این کتیبه قدرت و قهرمانی را پیدا کردند و برای آن محافظانی گذاشتند.تا 3 سال پیش کسی آخرین محافظ ر�


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۷:۲۹ دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۴
#36

غریبه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۳۱ یکشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
از سر زميني به نام عشق
گروه:
مـاگـل
پیام: 116
آفلاین
غريبه دوباره زنگ ميزنه به هتل ...
تريمبل ميدوه طرف تلفن !! و گوشي رو بر ميداره ... الو ...
غريبه : الو ...
تريمبل : هاااااااااا
غريبه : آخه ... چُلمنگ !!! واسه چي تلفن رو قطع کردي ؟!
تريمبل : من کي قطع کردم !!! شما آدرس دادي منم گفتم که باشه ... پول ها رو ميارم !!!
غريبه : !!! تو از کجا ميدونستي که من پول هم مي خوام ؟!
تريمبل : بابا خودت گفتي!!!!
غريبه : من که يه بار بيشتر زنگ نزدم !!! که اونم قطع کردي !!! حالا ، مهم نيست ! خواستم بگم ايني زندست ! و يه مقداري پول لازم دارم !!
تريمبل : غريبه تويي ؟!؟!
غريبه : ببينم مطمئني آجر تو سر تو هم نخورده ؟!
تريمبل : نه بابا آجر چيه !!! من فکر کردم بازم اون يارو .....
بعد قضيه رو به غريبه تعريف ميکنه ... !
غرببه : تو هم مي خواستي پول ها رو ببري بدي ؟!؟!!؟
تريمبل : خوب چي کار کنم !!! گفت اگه بديم کاري به بقيه نداره ... !
غريبه : از کجا مي خواي بياري ؟!
تريمبل : از صندوق ايني ... ! ايني بيشتر از اين حرفها پول داره ... !
غريبه : تو دست به صندوق ايني بزن ، ببين چي کارت ميکنم !!
تريمبل : بابا خوب اگه بخواييم پول نديم که يکي يکي ميميريم !!!
غريبه : انقدر غر غر نکن ... ! همين الان پاميشي با تومي مياي اينجا ... ! سر راهتم يه چند تا کمپوت و ... ميخري ... !
تريمبل : بابا من مي خواستم با اين افسر برم .... !
غريبه : نه خير اول مياي اينجا ، با هم ميريم ... !
تريمبل : باشه بابا ... الان مياييم
-------------------------
تريمبل به تومي که افتاده بود زمين و داشت گريه ميکرد و بن هم داشت بادش ميزد ميگه :
پاشو جمع کن بابا ... ! ايني زندست ... !
همه : نــــــــــــــــــــــــــه
تريمبل : بــــــــلــــــــــــه... !
همه :
تريمبل : دِ پاشو ديگه ... ! غريبه گفت تو بري پيش ايني که اون با من بياد ... !
تومي : اِي بابا ... ! داشتيم حساب ميکرديم که مجلس ختمش چه قدر تموم ميشه ... !!!
تريمبل : ما از اين شانس ها نداريم ... ! تازه مجلس نمي خواست که ... ! کلي خرج داره ... ! پاشو بريم دير شد ... !

داشتن ميرفتن که بن ميگه : اگه دوباره اون يارو زنگ زد چي ؟!؟!
افسر : نه ديگه ... ! زنگ نمي زنه ...!
بريم دير شد ...!

**** تو راه ****
تريمبل : تومي پاشو برو از اينجا يه چند تا کمپوت بخر ... !
تومي : نميشه بستني بگيرم ؟!
تريمبل : بابا IQ واسه ايني مي خوام ...
تومي : آها ... باشه ... !

***رسيدن به بيمارستان ***
تريمبل : سلام غريبه ، پاشو بريم دير شد ... !
غريبه : سلام ...باشه ... تومي ... تو اينجا پيش ايني بمون مراقبش باش
تومي : چشم آبجي ... ! شوما برو خيالت راحت ...! تا داش تومي رو داري غم نداري ...!
تريمبل : خوب حالا توام ... ! لوس ... پاچه خوار ... !
تومي :
غريبه : هيــــــــس ... اِ اِ اِ اِ ... زشته ... بريم ديگه خدافظ ... !
تريمبل : خدافظ ... !
تومي : خودافظ آبجي ... ! به سلامت ...!

=-=-=-=-=-=-=-=
ادامه داشته بيد...!
=-=-=-=-=-=-=-=


تصویر کوچک شده
Live like you will die tomorrow , Learn like you will live for ever ...


Re: هتل ملوان زبل
پیام زده شده در: ۵:۱۸ دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۴
#35

رون ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۲۰ سه شنبه ۳ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۶
از آيزن گارد
گروه:
مـاگـل
پیام: 313
آفلاین
من دويدم طرف تلفون:

من: الو الو ....اااااااهه...سكت شين ديگه صداي هرج و مرج:(سيبنسخحورئطگحخهقث حخبن يروئزطظخبنل)يهو همه ساكت شدن...

من:بله بفرماييد...

پشت خطي: اين اولين اخطار بود نفر بعديتونم خواهد مرد...

بوق...بوق...بوق...بوق...بوق...بوق...

من:بچه ها ميرم يه سر و گوشي آب بدم

بن: مثلا ميخواي چيكار كني:

توماس: آره راست ميگه

من : معلوم ميشه... فقط شماصبر كنيد ...

من دوان دوان ميرم طرف ماشين...ميرم اداره پليس :

من: سلام ببخشيدميخواستم درخواست يه مزاحم ياب بدم

افسر: مزاحم ياب كه تو همه ي تلفون فروشيا هست

من:(تو دلم:آخه IQ) ميدونم جناب سروان ولي طرف ما از اين حرفا

حرفه اي تره...

افسر: هوووووم... خيلي خوب اين فرمو پر كن بعدشم

امضاش كن بدش به من

بعد از 5 دقيقه:

من:بفرماييد تموم شد...

افسر رو به مامور:برو يه دستگاه مزاحم ياب از نگهباني بگير

بعدشم با آقا برو

مامور:اطاعت قربان...

ما به خونه ميايم و دستگاه رو نصب ميكنيم و مامور براي پيدا كردن

قاتل ميمونه

بعد از 12 ساعت:

تلفون:دررررررررررررينگ......درررررررررررررينگ

مامور:اگه ميخوايد رد يابي بشه صحبتو با هاش هر چي طولانيتر

كنيد بهتره...

من:باشه (گوشي رو بر ميدارم)الو...

پشت خطي:الو خوب گوش كن ببين چي ميگم... 1000000گاليون

پول نقد ور ميداري مياي به اين آدرس تا كاري به كار نفر بعدي

نداشته باشم...

من: باشه... خوب

پشت خطي:خيابونه...

افسر:خوبه پيداش كرديم كي با من مياد بريم محل سوژه؟

من: من ميام

افسر: خوبه ... برم بايد هر چه سريتر حركت كنيم
......


COLLATERAL A Michael Mann Filmتصویر کوچک شده
MOVIE OF THE YEAR







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.